وقتی حوصله ات از خودت سر رفت – شعر دل های تنها – چارلز بوکوفسکی وقتی حوصله ات از خودت سر رفت دیگه خوب میدونی دیگرون هم حوصلهات رو ندارن یعنی همه اونایی که باهاشون در ارتباطی پشت تلفن، تو اداره پست اداره، سر میز غذاخوری آدمای خستهکننده با داستانهای خستهکننده: اینکه چطوری نیروهای[…]
احمد پوری
اوضاع هیچوقت خوب نبوده – شعر چطور باید خلاص شد – چارلز بوکوفسکی اوضاع هیچوقت خوب نبوده و قرار هم نیست بهتر شود جالب اینجاست که هراسهایی که در کودکی سراسیمهات میکرد همچنان با توست در راههای مختلف با چهره های گوناگون تو را میخوانند با همان صدا همان شکایتها همان نفرتها همان خواستههای[…]
او در دستهایش چیزهایی دارد که باهم نمیخوانند – شعر چیزی مثل – یانیس ریتسوس او در دستهایش چیزهایی دارد که باهم نمیخوانند یک سنگ، یک سفال، دو کبریت سوخته میخی زنگزده از دیوار روبهرو برگی که از پنجره پایین افتاد. شبنمهایی از گلهایی که تازه سیراب شدهاند. او این همه را میگیرد و در[…]