شبی با گلعذاری مست و مخمور

شبی با گلعذاری مست و مخمور

  • شبی با گلعذاری مست و مخمور

    شادروان شاپور

     

    شبی با گلعذاری مست و مخمور

    گذر کردم بشادروان شاپور

     

    کنار چشمه ای دیدم در آن کاخ

    درختی برزده بر آسمان شاخ

     

    به هر شاخش گلی خوشبوی و خوشرنگ

    به هر گل بلبلی در ساز و آهنگ

     

    درون چشمه عکس ماه و پروین

    پراکنده گهر بر دیبه چین

     

    همی غلطید عکس مه به هر سو

    ز چوگان هوا در آب چون گو

     

    مرا از این تماشا شد دل از دست

    ز بانگ مرغ و بوی گل شدم مست

     

    گرفتم دست یار نازنین را

    ز روی عجز بوسیدم زمین را

     

    که در این سایه لختی گسترد رخت

    نشنید چون گل اندر زمردین تخت

     

    گهی نو شد قدح، گاهی دهد می

    شود او از قدح مست و من از وی

     

    نگارم همچو گل زین گفته بشگفت

    تقاضای مرا از دل پذیرفت

     

    به روی آن چمن با هم نشستیم

    بزنجیر محبت عهد بستیم

     

    زدم جامی و دادم ساتگینی

    کشیدم ناز حسن نازنینی

     

    شده هوش از سر و رفته دل از دست

    دل از دلدار یغما سر ز می مست

     

    بناگه ناله ای آمد بگوشم

    که از سر برد یکسر عقل و هوشم

     

    تو گفتی خسته ای را دست دشمن

    خلاند خار در دل تیر در تن

     

    نظر کردم به هر سوی اندران دشت

    ندیدم هیچ کس در باغ و گلگشت

     

    ندانستم که این سوز از کجا بود

    برآمد از کدامین آتش این دود

     

    شدم آشفته و دیوانه از هول

    دمیدم هر زمان بر خویش لاحول

     

    دگر بار آمدم آن ناله در گوش

    چنان کز خویشتن کردم فراموش

     

    نگارم گفت کاین سوز از درخت است

    درخت سبز مانا تیره بخت است

     

    چو این گفت آن پری بر پا ستادم

    بر آن آهنگ سوزان گوش دادم

     

    یقینم شد از آن لحن شرربار

    که آید از درخت آن ناله زار

     

    بدو گفتم که ای شاخ برومند

    مرا آه تو آتش در دل افکند

     

    بجای آنکه همچون سرو بالی

    چرا چون استن حنانه نالی

     

    درخت بیزبان چون نخله طور

    سخنگو شد بشادروان شاپور

     

    بگفتا قصه من بس دراز است

    یکی بشنو گرت سودای راز است

     

    یقین دانم شنیدستی که شاپور

    به روم آمد ز ایران از رهی دور

     

    به روی مردم آن ملک دربست

    پس تسخیر قسطنطین کمر بست

     

    به قیصر از هجومش تنگ شد کار

    که با آن شه نبودش باب پیکار

     

    بناگه مرغ زیرک رفت دربند

    قضا شاپور را در چنبر افکند

     

    ادب را پوست از تن برکشیدند

    تن شه را بچرم اندر کشیدند

     

    درون شد شاه ما چون مغز در پوست

    فرو شد تیر دشمن در دل دوست

     

    بایران راند قیصر لشگر خویش

    که از دشمن ستاند کیفر خویش

     

    بهرجا یافت آبادی در ایران

    زد آتش کند از بن کرد ویران

     

    ز بن بر کند هر جا بد درختی

    بدار آویخت هر جا شوربختی

     

    پراکندند مسکینان ز مسکن

    زدند آتش کریمان را بخرمن

     

    ولی زانجا که در این راه باریک

    بود روز ستم کوتاه و تاریک

     

    بسی نگذشت کایزد جل شانه

    ز دود از چهر ایران رنگ اندوه

     

    برون آمد ز چرم گا و شاپور

    بایران زد علم پیروز و منصور

     

    بخاک رودبار آمد شبانگاه

    و زانجا سوی ششتر شد ز بیراه

     

    شبیخون زد به لشگرگاه قیصر

    تکاور راند در خرگاه قیصر

     

    شکارش کرد و بستش دست و بازو

    ستم با کیفر آمد هم ترازو

     

    سپس امر آمد از دربار شاپور

    که معمار آوردند از روم و مزدور

     

    ز آب روم و خاک روم گلها

    طرازند از پی تعمیر دلها

     

    درخت میوه دار از روم آرند

    درون گلشن ایران بکارند

     

    سراهای کهن از نو طرازند

    همه ویرانه ها آباد سازند

     

    چنین کردند و روزی چند نگذشت

    که هامون باغ شد ویرانه گلگشت

     

    هنوز از خاک قسطنطین در آن دشت

    یکی تل است در دامان گلگشت

     

    که خواندندش حریفان تل رومی

    نباشد خاک آن چون خاک بومی

     

    مرا رزبان شاپور اندرین بوم

    بباغ شهریار آورد از روم

     

    نهالی خرد بودم نازک و تر

    که گشتم دور از پیوند مادر

     

    در این خاک آب خوردم ریشه کردم

    ز شاخ خود چمن را بیشه کردم

     

    کنون از عمرم اندر روزگاران

    گذشته سالها بیش از هزاران

     

    بزرگان در پناهم آرمیدند

    مهان در سایه قدم خمیدند

     

    پری رویان زمینم بوسه دادند

    بتان چون سایه در پایم فتادند

     

    شهان در سایه پهن و فراخم

    ز بند خیمه فرسودند شاخم

     

    ولی اکنون دلی دارم مشوش

    ز چرخ کج مدار و بخت سرکش

     

    اگر چه زاده اندر خاک رومم

    هوا پرورده این مرز و بومم

     

    بر این خاکی که در وی ریشه دارم

    ز جور آسمان اندیشه دارم

     

     

    مطالب بیشتر در:

    وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)

     

    قالب شعر: مثنوی

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    حال دلم طوفانیست

    در آینه پاییدنت را دوست می‌دارم

    آن شنیدم خیمه ای از شاه روس

    مردم ایران دو فرقه اند که هر یک

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    شبی با گلعذاری مست و مخمور

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «شبی با گلعذاری مست و مخمور گذر کردم بشادروان شاپور کنار چشمه ای دیدم در آن کاخ درختی برزده بر آسمان شاخ» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ادیب الممالک که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ادیب الممالک بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «اگر چه زاده اندر خاک رومم هوا پرورده این مرز و بومم بر این خاکی که در وی ریشه دارم ز جور آسمان اندیشه دارم» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شادروان شاپور

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر شادروان شاپور ادیب الممالک بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *