شاپور احمدی

کجایی آخر

کجایی آخر – رامشگر بینا

کجایی آخر – شعر رامشگر بینا – فریدریش هولدرلین   کجایی آخر، ای جوان، که همواره سحرگاهان بیدارم می‌کنی، کجایی آخر تو ای روشنایی؟ قلبم بیدار است، اما شب همیشه با جادوی مقدس خود می‌گیردم و می‌بندد. در دمدمه‌ی صبح گوش می‌دادم، خوشحال چشم به راهت بر آن تپه، و نه هرگز بیهوده. هیچ گاه[…]

اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم

اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم – نان و شراب

اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم – شعر نان و شراب – فریدریش هولدرلین   اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم . راست است که ایزدان زنده‌اند، اما بر فرازمان، بالا در دنیایی گونه‌گون. آنان در آن فرازگاه وظیفه‌ای بی‌پایان به عهده دارند، و گویی کمی نگرانند که زنده‌ایم آیا یا مرده، بسیار از ما[…]

ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید

ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید – سرود سرنوشت هیپریون

ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید – شعر سرود سرنوشت هیپریون – فریدریش هولدرلین   ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید در روشنان، بر زمین نرم. نسیم‌های خداگون درخشنده بر شما نجیبانه دست می‌کشند، همان گونه که سرانگشتان زنی زه‌های مقدس را می‌نوازند. خدایان مانند طفلان خفته بدون هیچ تدبیری دم[…]

هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد

هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد

شعر هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد – فریدریش هولدرلین   هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد و تصویرش را آنجا می‌بیند، همان گونه که در نگاره‌ای؛ انگار آن مرد، خود، همانست. تصویر مرد دیدگانی دارد، و ماه، از سوی دیگر، روشنایی. ادیپوس شهریار گویا چشمی اضافی دارد. مرارتهای این انسان، وصف‌ناپذیر به نظر می‌آیند،[…]

ای شب من به تو می‌ اندیشم شوریده‌ وار

ای شب من – به تو می اندیشم شوریده وار

ای شب من – به تو می اندیشم شوریده وار – آنا آخماتووا   ای شب من به تو می‌ اندیشم شوریده‌ وار، ای روز من و به تو بی‌اعتنا: بگذار این‌گونه باشد! برمی‌گردم و به سرنوشت خود لبخند می‌زنم که مرا فقط نکبت داده است. دودهایی دیروزی هولناکند، شعله‌هایی که مرا می‌سوزانند بر نخواهند[…]

اکنون بالش از هر دو روی داغ است

اکنون بالش از هر دو روی داغ است – همه شب هیچ نخوابیدم

اکنون بالش از هر دو روی داغ است – شعر همه شب هیچ نخوابیدم – آنا آخماتووا   اکنون بالش از هر دو روی داغ است. شمع دیگری می‌میرد، کلاغ‌ها فریاد می‌کشند آنجا، بی‌سرانجام. همه شب هیچ نخوابیدم، خیلی دیر است به خواب بیندیشم… چه سفیدی بی‌تابانه‌ای در ژرفای سفید پرده. سلام ای‌ بامداد مترجم:[…]

شعر تصویر یک خانوم تی اس اليوت

در ميان دود‌ و دَم بعدازظهری از ماه دسامبر – تصویر یک خانوم

در ميان دود‌ و دَم بعدازظهری از ماه دسامبر – شعر تصویر یک خانوم – تی اس اليوت   در ميان دود‌ و دَم بعدازظهري از ماه دسامبر صحنه را خودت ترتيب داده‌اي- آن چنانكه پيداست- با «اين بعدازظهر را براي تو کنار گذاشته‌ام»؛ و چهار شمع مومي در اتاق نيمه تاريک، چهار حلقه‌ي نور[…]