محسن آزرم
تا نامهات برسد از اینجا رفتهایم – شعر زمین پُر از نامههای ناخواندهی توست – یانیس ریتسوس تا نامهات برسد از اینجا رفتهایم شاید نامهات درست لحظهای برسد که از اینجا میرویم نمیتوانیم صبر کنیم. از هرجا که بیرون میزنم نامهات میرسد همانجا اینبار میخواهم کمی صبر کنم لحظهای فقط آنقدر که این نامه را[…]
خانهها با آدمها میروند با اسباب و اثاثشان – شعر خانهها با آدمها میروند – یانیس ریتسوس خانهها با آدمها میروند با اسباب و اثاثشان با پردههایشان. نوبت ما که میرسد پیدایشان میکنیم و خاکشان را میگیریم و بعد سالها میگذاریمشان همانجا که بودهاند نزدیک پنجرهای که رو به درخت باز میشود. مترجم: از[…]
هر چه بیشتر میگذرد – شعر عکسهای قدیمیِ بهار در جیبمان مانده – یانیس ریتسوس عکسهای قدیمیِ بهار در جیبمان مانده هر چه بیشتر میگذرد کمرنگتر میشوند غریبهتر میشوند شاید این باغِ ما بوده است چه باغی؟ دهانی که میگوید دوستت میدارم چه شکل است؟ دستهایی که پتو را میکشند تا روی شانهات چه شکلاند؟[…]