آموزش‌های ویدیویی

محسن آزرم

دستت را تکان می‌دهی - شعر می‌ترسی سرِ وقت نرسی - یانیس ریتسوس

دستت را تکان می‌دهی – می‌ترسی سرِ وقت نرسی

دستت را تکان می‌دهی – شعر می‌ترسی سرِ وقت نرسی – یانیس ریتسوس   دستت را تکان می‌دهی مثلِ همیشه. می‌خواهی ببینی ساعت چند است ولی ساعتی به دستت نبسته‌ای ساعتت را برده‌اند مثلِ خیلی چیزهای دیگر دستت را تکان می‌دهی با این‌که ساعتی به دست نداری. با این‌که قراری با کسی نداری. با این‌که[…]

رویای هر مادر صلح است - شعر رویای هر کودک صلح است - یانیس ریتسوس

رویای هر مادر صلح است – رویای هر کودک صلح است

رویای هر مادر صلح است – شعر رویای هر کودک صلح است – یانیس ریتسوس رویای هر کودک صلح است رویای هر مادر صلح است کلام عشقی که بر زیر درختان می تراود صلح است. پدری که در غبار با تبسمی در چشم هایش با سبدی میوه در دست هایش با قطرات عرق بر جبینش[…]

راه چه طولانی بود از پا افتادم - شعر گاهی از پا که می‌افتی - یانیس ریتسوس

راه چه طولانی بود از پا افتادم – گاهی از پا که می‌افتی

راه چه طولانی بود از پا افتادم – شعر گاهی از پا که می‌افتی – یانیس ریتسوس راه چه طولانی بود از پا افتادم گاهی از پا که می‌افتی تن می‌دهی به خستگی می‌ایستی و می‌گویی: رسیدم کجا رسیدی؟ می‌گویی: فهمیدم چرا فهمیدی؟ خب، بله، شاید این را فهمیدی که هیچ‌کس هیچ‌وقت به هیچ‌جا نمی‌رسد.[…]

قلب من، تنها، دیگ گلی دودزده‌ایست - شعر من کار مهمی را انجام نداده‌ام - یانیس ریتسوس

قلب من، تنها، دیگ گلی دودزده‌ایست – من کار مهمی را انجام نداده‌ام

قلب من، تنها، دیگ گلی دودزده‌ایست – شعر من کار مهمی را انجام نداده‌ام – یانیس ریتسوس من کار مهمی را انجام نداده‌ام قلب من، تنها، دیگ گلی دودزده‌ایست که بارها و بارها به درون آتش رفته است و برای میهمانان خود غذا پخته است. و هر کدام از شما با حرف‌ها و دردهایتان کنده‌ای[…]

تا نامه‌ات برسد از این‌جا رفته‌ایم - شعر زمین پُر از نامه‌های ناخوانده‌ی توست - یانیس ریتسوس

تا نامه‌ات برسد از این‌جا رفته‌ایم – زمین پُر از نامه‌های ناخوانده‌ی توست

تا نامه‌ات برسد از این‌جا رفته‌ایم – شعر زمین پُر از نامه‌های ناخوانده‌ی توست – یانیس ریتسوس تا نامه‌ات برسد از این‌جا رفته‌ایم شاید نامه‌ات درست لحظه‌ای برسد که از این‌جا می‌رویم نمی‌توانیم صبر کنیم. از هرجا که بیرون می‌زنم نامه‌‌ات می‌رسد همان‌جا این‌بار می‌خواهم کمی صبر کنم لحظه‌ای فقط آن‌قدر که این نامه را[…]

خانه‌ها با آدم‌ها می‌روند با اسباب‌ و اثاث‌شان - شعر خانه‌ها با آدم‌ها می‌روند - یانیس ریتسوس

خانه‌ها با آدم‌ها می‌روند با اسباب‌ و اثاث‌شان – خانه‌ها با آدم‌ها می‌روند

خانه‌ها با آدم‌ها می‌روند با اسباب‌ و اثاث‌شان – شعر خانه‌ها با آدم‌ها می‌روند – یانیس ریتسوس   خانه‌ها با آدم‌ها می‌روند با اسباب‌ و اثاث‌شان با پرده‌های‌شان. نوبت ما که می‌رسد پیدایشان می‌کنیم و خاک‌شان را می‌گیریم و بعد سال‌ها می‌گذاریم‌شان همان‌جا که بوده‌اند نزدیک پنجره‌ای که رو به درخت باز می‌شود. مترجم: از[…]

درِ این اتاق‌ها را یکی‌یکی باز می‌کنیم و - شعر در فاصله‌ی دو سکوت - یانیس ریتسوس

درِ این اتاق‌ها را یکی‌یکی باز می‌کنیم و – در فاصله‌ی دو سکوت

درِ این اتاق‌ها را یکی‌یکی باز می‌کنیم و – شعر در فاصله‌ی دو سکوت – یانیس ریتسوس   درِ این اتاق‌ها را یکی‌یکی باز می‌کنیم و سرک می‌کشیم از اتاق سفید می‌رسیم به اتاق صورتی از اتاق سبز می‌رسیم به اتاق سیاه از آب‌انبار قدیمی می‌رسیم به صندوق‌خانه‌ی مادربزرگ من این درها را تنها برای[…]

ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ‌ایم - شعر ما مست از سخنانی هستیم که - یانیس ریتسوس

ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ‌ایم – ما مست از سخنانی هستیم که

ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ‌ایم – شعر ما مست از سخنانی هستیم که – یانیس ریتسوس ما مست از سخنانی هستیم که هنوز به فریاد در نیاورده ‌ایم مست از بوسه ‌هایی هستیم که هنوز نگرفته ‌ایم از روزهایی که هنوز نیامده ‌اند از آزادی که در طلبش[…]

هر چه بیش‌تر می‌گذرد - شعر عکس‌های قدیمیِ بهار در جیب‌مان مانده - یانیس ریتسوس

هر چه بیش‌تر می‌گذرد کم‌رنگ‌تر می‌شوند – عکس‌های قدیمیِ بهار در جیب‌مان مانده

هر چه بیش‌تر می‌گذرد – شعر عکس‌های قدیمیِ بهار در جیب‌مان مانده – یانیس ریتسوس عکس‌های قدیمیِ بهار در جیب‌مان مانده هر چه بیش‌تر می‌گذرد کم‌رنگ‌تر می‌شوند غریبه‌تر می‌شوند شاید این باغِ ما بوده است چه باغی؟ دهانی که می‌گوید دوستت می‌دارم چه شکل است؟ دست‌هایی که پتو را می‌کشند تا روی شانه‌ات چه شکل‌اند؟[…]

زندگی تلخ است ژولیو و من نمیتوانم آواز بخوانم - شعر زندگی تلخ است ژولیو - یانیس ریتسوس

زندگی تلخ است ژولیو و من نمیتوانم آواز بخوانم – زندگی تلخ است ژولیو

زندگی تلخ است ژولیو و من نمیتوانم آواز بخوانم – شعر زندگی تلخ است ژولیو – یانیس ریتسوس   زندگی تلخ است ژولیو و من نمیتوانم آواز بخوانم هنگامی که در پس پنجره ی تنگ زندان در پس گوش های آهنین چهره های مبارزان فشرده است در حال نگریستن به جاده با اندکی درختچه های[…]

حتّا قطره‌ی اشکی هم نریخت زن - شعر یادش آمد که زن ژاکتش را برده است - یانیس ریتسوس

حتّا قطره‌ی اشکی هم نریخت زن – یادش آمد که زن ژاکتش را برده است

حتّا قطره‌ی اشکی هم نریخت زن – شعر یادش آمد که زن ژاکتش را برده است – یانیس ریتسوس حتّا قطره‌ی اشکی هم نریخت زن یک‌راست رفت سراغ بند رخت و ژاکتش را برداشت و رفت انگار دست دراز کرده باشد و ماه را از آسمان تابستان برداشته باشد   مرد باورش نمی‌شد چشم روی[…]

دلیل بازگشت وجه