شعر سرود ِ بزرگ احمد شاملو به شنـچو، رفیقِ ناشناسِ کُرهیی شن ــ چو! کجاست جنگ؟ در خانهی تو در کُره در آسیای دور؟ اما تو شن برادرکِ زردْپوستم! هرگز جدا مدان زان کلبهی حصیرِ سفالینبام بام و سرای من. پیداست شن که دشمنِ تو دشمنِ من است وان اجنبی که خوردنِ خونِ تو[…]
بایگانی برچسب: مجموعه شعر قطع نامه
شعر سرود ِ مردی که خودش را کُشته است احمد شاملو نه آبش دادم نه دعایی خواندم، خنجر به گلویش نهادم و در احتضاری طولانی او را کُشتم. به او گفتم: «ــ به زبانِ دشمن سخن میگویی!» و او را کُشتم! □ نامِ مرا داشت و هیچکس همچُنُو به من نزدیک نبود، و مرا[…]
شعر قصيده برای انسانِ ماهِ بهمن احمد شاملو تو نمیدانی غریوِ یک عظمت وقتی که در شکنجهی یک شکست نمینالد چه کوهیست! تو نمیدانی نگاهِ بیمژهی محکومِ یک اطمینان وقتی که در چشمِ حاکمِ یک هراس خیره میشود چه دریاییست! تو نمیدانی مُردن وقتی که انسان مرگ را شکست داده است چه زندگیست! تو[…]
شعر تا شکوفهی سُرخ يک پيراهن احمد شاملو به آیدا ۱۳۴۳ سنگ میکشم بر دوش، سنگِ الفاظ سنگِ قوافی را. و از عرقریزانِ غروب، که شب را در گودِ تاریکاش میکند بیدار، و قیراندود میشود رنگ در نابیناییِ تابوت، و بینفس میماند آهنگ از هراسِ انفجارِ سکوت، من کار میکنم کار میکنم کار و[…]