آموزش‌های ویدیویی

فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)

تو ای خاکدان پی برافراز آبی

تو ای خاکدان پی برافراز آبی

شعر تو ای خاکدان پی برافراز آبی _ ادیب الممالک    تو ای خاکدان پی برافراز آبی نپائی گر ایوان افراسیابی   گر ایوان افراسیابی نپایی ازیرا که پی بر نهاده به آبی   یکی بحر بی ساحلی بر غریقان ولی تشنگان را تفیده سرابی     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد[…]

ابوالفتح خان ای که ایوان قدرت

ابوالفتح خان ای که ایوان قدرت

شعر ابوالفتح خان ای که ایوان قدرت _ ادیب الممالک    ابوالفتح خان ای که ایوان قدرت بلند آسمان را شکست از درستی   به فرهنگ و هوش تو اقرار داد ابونصر یمگان ابوالفتح بستی     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  حال دلم طوفانیست در آینه پاییدنت را[…]

شهنشاه ایران محمدعلی شه

شهنشاه ایران محمدعلی شه

شعر شهنشاه ایران محمدعلی شه _ ادیب الممالک  ماده تاریخ جلوس محمدعلیشاه قاجار   شهنشاه ایران محمدعلی شه بگردون دولت برافراشت خرگه   سریر از سپهر آمدش افسر از خور سپاه از کواکب شدش رایت از مه   نسیم عنایات او باغ دین را چو اردی بهشت است یا فروردین مه   همایون خدیوی که[…]

اگر یک تن به گیتی درد یاران را طبیبستی

اگر از جفای محمدعلی شه

شعر اگر از جفای محمدعلی شه _ ادیب الممالک    اگر از جفای محمدعلی شه بر افتاد بنیاد و بنیان مجلس   شگفتی نباشد که در بوستانها ز یک باد پژمرده صد شاخ نرگس   حمای سلاطین و شیپور شب را بهم برزند بوق تون تاب مفلس   محمدعلی بوق و تیز است ازیرا ز[…]

به عیسی بگو کز خرش پی ببرد

به عیسی بگو کز خرش پی ببرد

شعر به عیسی بگو کز خرش پی ببرد _ ادیب الممالک  قطعه فکاهی   به عیسی بگو کز خرش پی ببرد کزین بیش در کشت آدم نچرد   خرت را خدا دیده و شاخ داده که ناف خران را به شاخش بدرد   نه تنها خرت شاخ دارد چو گاوان که همچون پلنگان و شیران[…]

به درگاه دانش که باشد که از من

به درگاه دانش که باشد که از من

شعر به درگاه دانش که باشد که از من _ ادیب الممالک    به درگاه دانش که باشد که از من سلامی رساند پیامی گذارد   بگوید که منت برد از تو هر کس برانی پزد یا خورد یا که خوارد   به مینو درون زی جهان جان بوران دعای تو گوید سپاس تو دارد[…]

دلم بسته در حکم و فرمان اقدس

دلم بسته در حکم و فرمان اقدس – غزل62

شعر دلم بسته در حکم و فرمان اقدس _ غزل62 _ ادیب الممالک    دلم بسته در حکم و فرمان اقدس تنم خسته از درد هجران اقدس   مرا دست بر سر بود خون بدامان که دستم جدا شد ز دامان اقدس   فتادم ز پا رفتم از دست و جانم بیکبارگی گشت قربان اقدس[…]

مرا-شاه-بالای-خواجه-نشانده-است-خاقانی

مرا شاه بالای خواجه نشانده است – ۱

مرا شاه بالای خواجه نشانده است خاقانی – قطعه ۱     مرا شاه بالای خواجه نشانده است از آن خواجه آزرده برخاست از جا   چه بایستش آزردن از سایهٔ حق که نوری است این سایه از حق تعالی   نه زیر قلم جای لوح است چونان که بالای کرسی است عرش معلا  […]

چو زد تکیه بر تخت سلطان دانش

چو زد تکیه بر تخت سلطان دانش

شعر چو زد تکیه بر تخت سلطان دانش _ ادیب الممالک    چو زد تکیه بر تخت سلطان دانش به فرهنگ شد بسته پیمان دانش   ز شرق هنر تافت خورشید دولت برآمد در حکمت از کان دانش   به هنجار سیارگان گشت روشن چراغ هدایت در ایوان دانش   ز بند ستم جان کیخسرو[…]

مه من که خورشید گردون غلامش

مه من که خورشید گردون غلامش

شعر مه من که خورشید گردون غلامش _ ادیب الممالک   مه من که خورشید گردون غلامش بگل پای سرو اندرون از خرامش   دو ابروی پیوسته اش با دو عارض دو ماه نواست و دو بدر تمامش   دل از سنگ سازد تن از سیم سازد که سنگ رخام است در سیم خامش  […]

چو شد چهره شاهد صبح ابلج

چو شد چهره شاهد صبح ابلج

شعر چو شد چهره شاهد صبح ابلج _ ادیب الممالک   چو شد چهره شاهد صبح ابلج ز خورشید بستند زرینه هودج   بت من کمر بسته آمد به مشکو سلحشور و شاکی السلاح و مدجج   به خویی چو مینو به مویی چو عنبر به رویی چو ورد و خطی چون بنفسج   دو[…]

چو در خواب شد دیده پاسبان‌ها

چو در خواب شد دیده پاسبان‌ها

شعر چو در خواب شد دیده پاسبان‌ها _ ادیب الممالک در ستایش امیر نظام گروسی فرماید   چو در خواب شد دیده پاسبان‌ها نوای درای آمد از کاروان‌ها   به محمل گزیدند جا خوبرویان به تن‌ها دمیدند گفتی روان‌ها   سمن‌سینگان توأم اندر کژابه چنان زهره و مشتری را قران‌ها   بتان پریچهره بر بیسراکان[…]

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم

سحرگه به راهی یکی پیر دیدم

شعر سحرگه به راهی یکی پیر دیدم _ ملک الشعرا بهار در جستجوی جوانی   سحرگه به راهی یکی پیر دیدم سوی خاک خم گشته از ناتوانی   بگفتم چه گم کرده‌ای اندرین ره‌؟ بگفتا: جوانی‌، جوانی‌، جوانی     مطالب بیشتر در:         پیشنهاد ویژه برای مطالعه  بهار قطعهٔ فرخ شنید[…]

به صاحبقرانیه جزء وزیران

به صاحبقرانیه جزء وزیران _ وزیر بی پول

شعر به صاحبقرانیه جزء وزیران _ وزیر بی پول _ ملک الشعرا بهار   به صاحبقرانیه جزء وزیران نشستم ولی یک قِران هم ندارم   بجز ملک و مکنت به جز کید و حیلت ز دیگر وزیران جوی کم ندارم   به نزد گروهی است حرمت به ثروت ولیکن من آن را مسلم ندارم  […]

چو-گل-بیش-ندهم-سران-را-صداعی-خاقانی

چو گل بیش ندهم سران را صداعی – ۲۱۷

چو گل بیش ندهم سران را صداعی خاقانی – قصیده ۲۱۷ در حکمت و قناعت و عزلت   چو گل بیش ندهم سران را صداعی کنم بلبلان طرب را وداعی   نه از کاس نوشم، نه از کس نیوشم صبوحی میی، بوالفتوحی سماعی   ز مه جام و ز افلاک صوت اسم و دارم چو[…]

در-این-منزل-اهل-وفائی-نیابی-خاقانی

در این منزل اهل وفائی نیابی – ۲۰۸

در این منزل اهل وفائی نیابی خاقانی – قصیده ۲۰۸ در شکایت از زمان و مذمت اقران در این منزل اهل وفائی نیابی مجوی اهل کامروز جائی نیابی   عجوز جهان در نکاح فلک شد که جز عذر زادنش رائی نیابی   بلی در زناشوئی سنگ و آهن بجز نار بنت الزنائی نیابی   اگر[…]

دریغا که بگذشت عهد جوانی

دریغا که بگذشت عهد جوانی

شعر دریغا که بگذشت عهد جوانی ملک الشعرا بهار  تاریخچه انقلاب مشروطه   دریغا که بگذشت عهد جوانی درآمد ز در پیری و ناتوانی   جوانی به راه وطن دادم از کف دریغا وطن‌رفت‌و طی‌شد جوانی   وگر بازگردد وطن بار دیگر نیارد جوانی به ما ارمغانی   دو ده ساله بودم که آشفت ایران[…]

جهانا چه مطبوع و خرم جهانی

جهانا چه مطبوع و خرم جهانی – شمار گیتی

شعر جهانا چه مطبوع و خرم جهانی – شمار گیتی ملک الشعرا بهار   جهانا چه مطبوع و خرم جهانی دریغا که بر خلق ناجاودانی   نعیم و جحیم است در تو سرشته و لیکن تو خود فارغ از این و آنی   همه کارهای تو از حکمت آید ز حکمت برون کارکردن ندانی  […]

مخور تا توانی می اندر جوانی

مخور تا توانی می اندر جوانی – خصم خرد

شعر مخور تا توانی می اندر جوانی – خصم خرد ملک الشعرا بهار    مخور تا توانی می اندر جوانی می اندر جوانی مخور تا توانی   که یک جرعه می در جوانی نشاند یکی تیر در دیدهٔ زندگانی   حکیمانه می نیز خوردن نشاید ازین اندک و گاه گاه و نهانی   گناهست و[…]

پیامی ز مژگان تر می‌فرستم

پیامی ز مژگان تر می‌فرستم

شعر پیامی ز مژگان تر می‌فرستم ملک الشعرا بهار  پیام به آشنا   پیامی ز مژگان تر می‌فرستم کتابی به خون جگر می‌فرستم   سوی آشنایان ملک محبت ز شهر غریبی خبر می‌فرستم   در اینجا جگر خستگانند افزون ز هر یک درود دگر می‌فرستم   درود فراوان سوی شاه خوبان ز درویش خونین جگر[…]

بهارا بهل تا گیاهی برآید

بهارا بهل تا گیاهی برآید – پیشگویی

شعر بهارا بهل تا گیاهی برآید – پیشگویی ملک الشعرا بهار    بهارا بهل تا گیاهی برآید درخشی ز ابر سیاهی برآید   درین تیرگی صبر کن شام غم را که از دامن شرق ماهی برآید   بمان تا درین ژرف یخ‌زار تیره به نیروی خورشید راهی برآید   وطن چاهسار است و بند عزیزان[…]

به-درد-دلم-کاشنائی-نبینم-خاقانی

به درد دلم کاشنائی نبینم – ۱۵۲

به درد دلم کاشنائی نبینم خاقانی – قصیده ۱۵۲ در شکایت از روزگار و مردم     به درد دلم کاشنائی نبینم هم از درد، دل را دوایی نبینم   چو تب خال کو تب برد درد دل را به از درد تسکین فزایی نبینم   شوم هم در انده گریزم ز انده کز انده[…]

به-دل-در-خواص-بقا-می-گریزم-خاقانی

به دل در خواص بقا می‌گریزم – ۱۴۹

به دل در خواص بقا می‌گریزم خاقانی – قصیده ۱۴۹ در شکایت و عزلت   به دل در خواص بقا می‌گریزم به جان زین خراس فنا می‌گریزم   از آن چرخ چون باز بر دوخت چشمم که باز از گزند بلا می‌گریزم   چو باز ارچه سر کوچکم دل بزرگم نخواهم کله وز قبا می‌گریزم[…]

در-این-دامگاه-ارچه-همدم-ندارم-خاقانی

در این دامگاه ارچه همدم ندارم – ۱۴۴

در این دامگاه ارچه همدم ندارم خاقانی – قصیده ۱۴۴ در مدح امام ناصر الدین ابراهیم     در این دامگاه ارچه همدم ندارم بحمدالله از هیچ غم غم ندارم   مرا با غم از نیستی هست سری که کس را در این باب محرم ندارم   ندارم دل خلق و گر راست خواهی سر[…]

شه-اختران-زان-زار-افشان-نماید-خاقانی

شه اختران زان زر افشان نماید – ۹۰

شعر شه اختران زان زر افشان نماید خاقانی – قصیده ۹۰ مطلع دوم     شه اختران زان زر افشان نماید که اکسیر زرهای آبان نماید   برآرد ز جیب فلک دست موسی زر سامری نقد میزان نماید   نه خورشید هم خانهٔ عیسی آمد چه معنی که معلول و حیران نماید   ز نارنج[…]

مرا-صبح-دم-شاهد-جان-نماید-خاقانی

مرا صبح دم شاهد جان نماید – ۸۹

شعر مرا صبح دم شاهد جان نماید خاقانی – قصیده ۸۹ در ستایش اتابک منصور فرمانروای شماخی و ابوالمظفر شروان شاه     مرا صبح دم شاهد جان نماید دم عاشق و بوی پاکان نماید   دم سرد از آن دارد و خندهٔ خوش که آه من و لعل جانان نماید   لب یار من[…]

به-جوی-سلامت-کس-آبی-نبیند-خاقانی

به جوی سلامت کس آبی نبیند – ۸۳

شعر به جوی سلامت کس آبی نبیند خاقانی – قصیده ۸۳ قصیده     به جوی سلامت کس آبی نبیند رخ آرزو بی‌نقابی نبیند   نبیند دل آوخ به خواب اهل دردی که در دیدهٔ بخت خوابی نبیند   همه نقب دل بر خراب آید آوخ چرا گنجی اندر خرابی نبیند   اگر عالم خاک[…]

تمرین سماعی عروض با وزن فعولن ( متقارب مثمن سالم )

تمرین شنیداری با وزن فعولن (متقارب مثمن سالم)

تمرین شنیداری با وزن فعولن (متقارب مثمن سالم) ( متقارب مثمن سالم )   همانطور که در جلسه‌ی اولِ کارگاه آموزش عروض و قافیه گفتیم، بهترین و شیرین‌ترین راه برای یادگیری وزنِ شعر، خواندنِ شعر است. پس تا می‌توانید شعر بخوانید و تلاش کنید همراه با شعر خواندن به وزن شعر نیز فکر کنید. در[…]

دلیل بازگشت وجه