آموزش‌های ویدیویی

فریدون فریاد

هرچه را دست می‌سایم - شعر تن تو - یانیس ریتسوس

هرچه را دست می‌سایم – شعر تن تو

هرچه را دست می‌سایم – شعر تن تو – یانیس ریتسوس   هرچه را دست می‌سایم تنِ تو را دست می‌سایم هرچه را می‌بویم تنِ تو را می‌بویم هرچه را نگاه می‌کنم تنِ تو را می‌بینم کشتی‌ها غرق شدند میوه‌ها افتادند گل‌ها عطر افشاندند درونِ تنِ تو اولین شعرِ من آخرین شعرِ من درونِ تنِ[…]

حال دیگر دشوار است که صدای شفق را - شعر به خاطر آزادی و صلح - یانیس ریتسوس

حال دیگر دشوار است که صدای شفق را – به خاطر آزادی و صلح

حال دیگر دشوار است که صدای شفق را – شعر به خاطر آزادی و صلح – یانیس ریتسوس حال دیگر دشوار است که صدای شفق را و صدای گام تابستان را در ساحل دریا تمیز دهیم دشوار است که صدای شعاع نوری را بشنوی که انگشتش را تا می‌کند و به گاه عصر بر جام[…]

امسال کلاغان سُفال‌هایند بر بام تابستان. - شعر تو آرامی، چون خسته‌ای - یانیس ریتسوس

امسال کلاغان سُفال‌هایند بر بام تابستان – تو آرامی، چون خسته‌ای

امسال کلاغان سُفال‌هایند بر بام تابستان. – شعر تو آرامی، چون خسته‌ای – یانیس ریتسوس   امسال کلاغان سُفال‌هایند بر بام تابستان. ترس، چون دستِ مردِ کور به دنبال دستگیره‌ی در می‌گردد. تو بر سنگ نشسته‌ای آرامی، چون خسته‌ای مهربانی، چون بسیار ترسیده‌ای به سادگی فراموش می‌کنی چون که نمی‌خواهی به یاد داشته باشی فراموش[…]

می خواست فریاد بزند - شعر انفجار سکوت - یانیس ریتسوس

می خواست فریاد بزند – انفجار سکوت

می خواست فریاد بزند – شعر انفجار سکوت – یانیس ریتسوس می خواست فریاد بزند. دیگر نمی توانست. کسی نبود که بشنودش؛ کسی نمی‌خواست بشنود. از این رو او از صدای خودش می‌ترسید و آ ن را در خود فرو می‌خورد. سکوتش منفجر می‌شد تکه های بدنش به هوا پرتاب شده بود با دقت تمام[…]

دلیل بازگشت وجه