نام تلهای کواکب که بود در کف دست در علم کف شناسی نام تلهای کواکب که بود در کف دست گر ز ابهام شماری و به خنصر گروی زهره و مشتری است و زحل و شمس آنگاه تیر و مریخ و قمر نیک شناس ای اخوی خط زهره است چو از شمس[…]
آوخ از دور سپهر آه و افسوس و دریغ تاریخ وفات میرزا حسین خان مافی فرزند نظام السلطنه آوخ از دور سپهر آه و افسوس و دریغ کان مه روشن ماگشت بنهفته بمیغ گوهری روشن و پاک شد نهان در دل خاک در هنر فرد وحید در سخن سخت و بلیغ تیغی[…]
شعر داورا ای که بهنگام مدیحت بورق _ ادیب الممالک داورا ای که بهنگام مدیحت بورق بیزد از خامه مه و مهر و سهیل یمنم تا بحدیکه همه مدعیان پندارند مالک مرسله زهره و عقد پرنم تو همه ماهی و خورشیدی و ابری و نسیم من خزان دیده و پژمرده گلی در[…]
شعر با تو ای چرخ زنم به نیرو گرچه _ ادیب الممالک با تو ای چرخ زنم به نیرو گرچه خود نه پرویز و نه بهرامم و نه شاپورم لیک مخدوم من آنست که گوید فاش خازن الملکم و فرمانده نیشابورم مطالب بیشتر در: پیشنهاد ویژه برای مطالعه حال[…]
شعر آن شنیدم که در این روز یکی روبه زفت _ ادیب الممالک مرتجلا در وصف مظفرالدین شاه هنگام شکار روباه گفته آن شنیدم که در این روز یکی روبه زفت خسته از تیر جگر دوز تو ایشاه شده روبه، آنقدر، ندارد که شکار تو شود شیر نر بوده بنخجیر تو روباه شده[…]
شعر ای مسیحای زمان ای که به اعجاز سخن _ ادیب الممالک ای مسیحای زمان ای که به اعجاز سخن اثر و نام حکیمان سلف زنده کنی همه گویند زسیر زحل و دور فلک تو بدور فلک و سیر زحل خنده کنی مطالب بیشتر در: پیشنهاد ویژه برای[…]
شعر خلق گویندم با بار گنه بر در میر _ ادیب الممالک خلق گویندم با بار گنه بر در میر چون دوی هست برون از در دوراندیشی گفتم ارمیر به جان من مسکین تازد گر دریغ آرم از او، هست ز نادرویشی ریگ صحرا را بر جرم من افزونی نیست لیک بخشایش[…]
شعر گفتی ای دوست مرا با چه سمت می شمری _ ادیب الممالک گفتی ای دوست مرا با چه سمت می شمری من چگویم که تو از حال دلم آگاهی کار من چاکری و کار تو فرماندهی است سمت بنده غلامی سمت تو شاهی بنده چون گشتم هم تابعم و هم خاضع[…]
شعر گربه و موش بهم ساخته اند ای بقال _ ادیب الممالک گربه و موش بهم ساخته اند ای بقال وای بر خیک پنیر و سبد میوه تو ای پدر خانه و باغت به رقیبان دادند دختر بیوه تو وان پسر لیوه تو گشت قربان می و ساغر و شیرینی و شمع[…]
شعر پیش آن صاحب فرخنده بنالم به از آنک _ ادیب الممالک پیش آن صاحب فرخنده بنالم به از آنک خاضع امر فلان بنده بهمان باشم صدر دیوان وزارت اگرم بپذیرد در اقالیم سخن صاحب دیوان باشم ای خداوند خود انصاف بده شایسته است که من اینسان بغم دهر گروگان باشم […]
شعر داورا از پس این غم که ترا رخ بنمود _ ادیب الممالک در تعزیت داورا از پس این غم که ترا رخ بنمود شادی اندر دل ما رخ ننماید هرگز تا تو چون غنچه خوری خون و ز غم تنگدلی خاطر گل به گلستان نگشاید هرگز تا دل زار تو از[…]
شعر خسروا کرده فلک خوار و زبونم چندان _ ادیب الممالک خسروا کرده فلک خوار و زبونم چندان که برون آمدن از خانه ندانم هرگز خاک در دیده ام افشانده حوادث آنسان که بجز اشک بصر زو نفشانم هرگز ور ازین سخت ترم چرخ گلو بفشارد راز دل در بر دونان نتوانم[…]
شعر به و لله و به با لله و به تا لله _ ادیب الممالک فکاهی به و لله و به با لله و به تا لله بسی جز کلام الله پر نور به الیاس و به خضر و دشت کنعان به موسی و شب تار و که طور به تخت کیقباد[…]
شعر آن شنیدستم کز بیشه یکی شیر ژیان _ ادیب الممالک اندرز آن شنیدستم کز بیشه یکی شیر ژیان پی نخجیر شتابان سوی دشت و دره شد دید در دره یکی گاو نر زرین شاخ که بگردن درش از سیم یکی چنبره شد گاو ماهی را سنبیده سمش مهره پشت گاو گردون[…]
شعر چشم مست تو مگر یپرم بمب انداز است _ ادیب الممالک چشم مست تو مگر یپرم بمب انداز است یا ز ترکان صحیح النسب قفقاز است چشم مستی که تو داری همه دارند ولی این روش در همه ساده رخان ممتاز است دست خالی زده ام توپ به سودای تو من[…]
شعر آن شنیدم چو ابوالقاسم مستکفی را _ ادیب الممالک آن شنیدم چو ابوالقاسم مستکفی را از پس متقی اقبال فرا برد به تخت قائد جیشش امیرالامراء توزون را گشت در تن رگ جان سست ز بیماری سخت چاره اش کرد هلال بن براهیم طبیب تا که به گشت و بر او[…]
شعر ایکه گیتی همه جسم است و تواش چون روحی _ ادیب الممالک ایکه گیتی همه جسم است و تواش چون روحی عالم ملک سفینه است و تو دروی نوحی بسخن مرهم زخم کبد مجروحی آیت رحمت آن دادگر سبوحی عرش دل را ملکی ملک خرد را ملکی گوهر پاکی و در[…]
شعر دوش در خواب یکی درگه عالی دیدم _ ادیب الممالک دوش در خواب یکی درگه عالی دیدم گنبدی برتر ازین طاق هلالی دیدم قصری آراسته ز انواع لئالی دیدم هر طرف هشته در آن قصر نهالی دیدم ساحتی پاک و قصوری تهی از عیب و قصور کرسی از سیم و بساط[…]
شعر ای نگین جم و تاج کی و اورنگ قباد _ ادیب الممالک ای نگین جم و تاج کی و اورنگ قباد ای در دولت و کاخ شرف و درگه داد ای بهشتی که تو را کرده مه آباد آباد همگان راز من امروز بشارتها باد کاینک از تارک و انگشت شهنشاه[…]
شعر تخت با تاج همی گفت که ای افسر کی _ غزل123 _ ادیب الممالک مکالمه تخت و تاج بمناسبت وقعه هفتم محرم ۱۳۳۳ تخت با تاج همی گفت که ای افسر کی گر شهنشاه کند عزم سپاهان از ری آذر افروزد در دشت عراق از آزار فروردین گردد بستان سپاهان در ری[…]
شعر دامن دل ز کف صبر رها میبینم _ غزل85 _ ادیب الممالک دامن دل ز کف صبر رها میبینم هرکه عاشق شده داند که چهها میبینم تا درخشید رخ بدر من از مطلع حسن شمس روشن بر رویش چو سها میبینم صنما چون و چرا با من مسکین بگذار که دلم[…]
شعر بسفر رفت نگار من و من شیفته وار _ غزل59 _ ادیب الممالک بسفر رفت نگار من و من شیفته وار در صف باغ شدم با دلی از غصه فکار دیدم اندر لب جو سنبل و گل نرگس مست گرم نظاره و صحبت شده مانند سه یار چون مرا دیدند از[…]
شعر مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد _ غزل49 _ ادیب الممالک مژده ای دل که ز ره قافله داد آمد نایب السلطنه با داد خداداد آمد بحر علم آمد و از گوهر تابان زد موج کوه عزم آمد و با پنجه پولاد آمد ناصرالملک ابوالقاسم مسعود ز راه[…]
شعر پرده یکسو شد و معشوقه پدیدار آمد _ غزل47 _ ادیب الممالک پرده یکسو شد و معشوقه پدیدار آمد دل در ایوان نظر از پی دیدار آمد از رخ پردگیان حرم حسن و عفاف پرده افتاد و رخ دوست پدیدار آمد سرو بی کفش و کله مست خرامید به باغ گل[…]
شعر هر زمان غره شوال ز در بازآید _ غزل35 _ ادیب الممالک هر زمان غره شوال ز در بازآید فال نیکی است که از دور قمر بازآید عید باز آمد و ماه رمضان رفت ولیک آمده باز رود رفته ز در بازآید عادت روزه بر این است که چون شد به[…]
شعر مژده ایدل که ز ره موکب شه بازآمد _ غزل33 _ ادیب الممالک مژده ایدل که ز ره موکب شه بازآمد موکب شاه جوانبخت ز ره بازآمد خسروان جمله نهادند کله بر در شاه وین ملک با سپه و چتر و کله بازآمد ای گنهکاران خیزید و شتابید که شه پی[…]
شعر چینیان باک مدارید و دل آسوده شوید _ غزل25 _ ادیب الممالک ایضا از زبان چین چینیان باک مدارید و دل آسوده شوید هم به پیروزیتان باد و اقبال نوید چین بسی لشکری بری و بحری دارد که بدیشان بتوان داشت دو صد گونه امید سپه خشکی و دریائی ما هر[…]
شعر دور باد از من و یارانم خونریز نبرد _ غزل24 _ ادیب الممالک چند قطعه ای که مرحوم ادیب الممالک درباره چین و منچوری و روس و ژاپن در مجله ادب سال سوم ۱۳۲۲ه.ق و ۲۵ آوریل ۱۹۰۴ درج کرده است دور باد از من و یارانم خونریز نبرد که تنم از آن[…]
شعر این گهر از یم رخشنده که کان شرف است _ غزل22 _ ادیب الممالک در وصف قنات عین الشرف که نیرالدوله در صحن مطهر جاری ساخته این گهر از یم رخشنده که کان شرف است ژرف بحریست که ماهش در و چرخش صدفست اثر همت شهزاده رخشنده گهر زاده طبع ملکزاده خورشید[…]
شعر عجبی نیست مر آن آیت ربانی را _ غزل3 _ ادیب الممالک غزل در جواب تقریظ حجة الاسلام فرماید عجبی نیست مر آن آیت ربانی را گر کند زنده ز نو حکمت لقمانی را ای بتاریک شب کفر برافروخته باز پدرت در ره دین شمع مسلمانی را اگر آن آیت رخشنده[…]