
8 جمله معروف در رویای بابل ریچارد براتیگان: در این مطلب 8 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب در رویای بابل ریچارد براتیگان را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا ریچارد براتیگان
8 جمله معروف در رویای بابل ریچارد براتیگان
خبر خوب: فهمیدم مرا برای خدمت در نظام وظیفه «نامناسب» تشخیص دادهاند و بهعنوان بچهسرباز به جبههی جنگ جهانی دوم اعزام نمیشوم. مساله اصلا بیعلاقگی به وطن نبود چون من جنگ جهانی دومام را پنج سال پیش در اسپانیا جنگیده بودم و یک جفت سوراخ گلوله هم در ماتحتام داشتم که این را اثبات میکرد.
اصلا سر در نمیآوردم چرا تیر به ماتحتام خورد. به هر حال، یک داستان جنگی مزخرف بود. به مردم که میگویی ماتحتات تیر خورده، دیگر تو را به چشم یک قهرمان نمیبینند. جدیات نمیگیرند، اما این دیگر اصلا مسالهی من نبود. جنگی که برای باقی آمریکا داشت شروع میشد برای من تمام شده بود. (کتاب در رویای بابل – صفحه ۱۳)
از در و همسایه هم اصلا نمیتوانستم یک تکه صابون یا یک دانه تیغ قرض کنم چون، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد، دیگر چیزی نمانده بود که من از آنها قرض نکرده باشم. گلوم هم که میبرید یک چسب زخم هم بهام قرض نمیدادند. (کتاب در رویای بابل – صفحه ۱۱۰)
ما دوستان خیلی نزدیکی بودیم، تا این که من شروع کردم به پول قرض کردن از او و قرضام را هم نتوانستم پس بدهم. هنوز هم با هم دوست بودیم اما او پولاش را میخواست، برای همین دیوار کوتاهی بین من و او فاصله انداخته بود. قضیه جدی نبود اما به هر حال مطرح بود. (کتاب در رویای بابل – صفحه ۵۰)
اوه اوه! داشتم از پلهها پایین میآمدم بروم آپارتمان خودم، که بنا کردم به رویای بابل را دیدن. خیلی مهم بود که حالا که اوضاع داشت رو به راه میشد، رویای بابل را نبینم. اگر دوباره مشغول بابل میشدم ساعتها بدون آنکه بفهمم اسیرم میکرد. (کتاب در رویای بابل – صفحه ۲۰)
جملات معروف کتاب در رویای بابل ریچارد براتیگان
زندگی بالا و پایین دارد. و حالا زندگیام افتاده بود توی سربالایی. سرازیری برام فقط سرازیری قبر بود. (کتاب در رویای بابل – صفحه ۲۶)
از وقتی رفته بودم بیرون، آپارتمان پرکثافت نمورم هیچ تغییری نکرده بود. عجب دخمهی افتضاحی… یا عیسا مسیح، چهطور میتوانستم اینجوری زندگی کنم؟ بفهمی نفهمی ترسناک بود. از روی خرتوپرتهای مجهولالهویهی کف اتاق رد شدم. عمد داشتم به آنها توجه نکنم. اصلا نمیخواستم بدانم چه هستند و چه نیستند. از نگاه کردن به تختخوابام هم طفره میرفتم. (کتاب در رویای بابل – صفحه ۱۰۹)
ماشینی هم میخواستم تا بتوانم بدون سابیده شدن کف کفشهام، توی شهر گشت بزنم. کارآگاه خصوصیای که پیاده خیابانها را گز کند یا سوار اتوبوسهای بیکلاس شود یکجای کارش میلنگد. (کتاب در رویای بابل – صفحه ۱۵۰)
صحنههای تعقیبوگریز زیادی توی فیلمها دیده بودم اما خودم هیچوقت درگیرش نشده بودم. با چیزی که توی فیلمها دیده بودم زمین تا آسمان فرق داشت. (کتاب در رویای بابل – صفحه ۲۰۷)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان در رویای بابل ریچارد براتیگان
13 جمله معروف ما یوگنی زامیاتین تکه کتاب
10 جمله معروف بابا گوریو انوره دو بالزاک تکه کتاب
درس محبت روشنانی که به تاریکی شب گردانند
- 5 جمله معروف از میان صنوبرهای سیاه جوزف بویدن – تکه کتاب - بهمن 9, 1401
- 19 جمله معروف متولد شده با یک دندان جوزف بویدن – تکه کتاب - بهمن 9, 1401
- 5 جمله معروف چانی ونجک جوزف بویدن – تکه کتاب - بهمن 9, 1401