6 جمله معروف فروغ زندگی اریش ماریا رمارک

6 جمله معروف فروغ زندگی اریش ماریا رمارک – تکه کتاب

  • 6 جمله معروف فروغ زندگی اریش ماریا رمارک: در این مطلب 6 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب فروغ زندگی اریش ماریا رمارک را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

     

    متن زیبا اریش ماریا رمارک

     

    6 جمله معروف فروغ زندگی اریش ماریا رمارک

     

    اسکلت شمارۀ ۵۰۹ جمجمه‌اش را بالا گرفت و چشم‌ها را باز کرد. معلوم نبود از حال رفته یا فقط خوابش برده بود. در آن موقع چندان فرقی هم نمی‌کرد؛ گرسنگی و خستگی چنان رمق او را کشیده بود که حوصلۀ توجه به این موضوع را نداشت. به هر حال گویی در باتلاقی عمیق فرو رفته بود، طوری که امیدی برای بالا آمدن نداشت. (کتاب فروغ زندگی اثر اریش ماریا رمارک – صفحه ۱)

     

     

    کهنه‌سربازها در گوشۀ سمت چپ درِ اتاق مستقر بودند. تعداد آن‌ها به دوازده نفر رسیده بود. دو ماه پیش چهل و چهار نفر بودند. سرمای زمستان جان بیشتر آنها را گرفت. همه‌شان می‌دانستند که در آخر خط هستند؛ جیره‌های غذا روز به روز کمتر می‌شد و گاهی هم یکی دو روز اصلاً غذایی در کار نبود؛ آن وقت بود که بیرون ساختمان تودۀ اجساد بر روی هم جمع می‌شد.

     

     

    ظاهرا زندان‌بانان اردوگاه کوچک را بخش خوش اقبال‌ها می‌دانستند گرچه بیشتر ساکنان آن چنان ضعیف بودند که بیش از یکی دو هفته تاب تحمل این خوش اقبالی را نداشتند. گروه کوچکی از این مردان سرسخت در خوابگاه ۲۲ ساکن بودند آن‌ها با ذوق به جا مانده از شوخ طبعی‌های پیشین و به طنزی تلخ خود را کهنه سرباز می‌نامیدند. ۵۰۹ یکی از آن‌ها بود او را چهار ماه پیش به اردوگاه کوچک آورده بودند. زنده ماندنش بعد از این مدت حتی بریا خود او هم شبیه یک معجزه بود.

     

    جملات معروف کتاب فروغ زندگی اریش ماریا رمارک

     

    آن روزی که آن‌ها اولین یهودی را بدون محاکمه به قتل رساندند، قانون زندگی را زیر پا گذاشتند، آن‌ها می‌گفتند جان چند یهودی در برابر یک آلمان مقتدر و بزرگ چه ارزشی دارد؟ آن‌ها چشمان خود را بستند. آن‌ها ارتشی داشتند که در آن زمان متعلق به آدمکش‌ها نبود. ارتش می‌توانست یک‌‌روزه به همه‌ی این ماجرا پایان دهد. اما جلوی آن را نگرفت. به همین دلیل اکنون خداوند آن‌ها را به‌سزای اعمالشان می‌رساند. زندگی هر موجودی ارزشمند است. حتی مفلوک‌ترین موجودات.

     

     

    محوطۀ اطراف دروازه و ساختمان کورۀ آدم‌سوزی معمولاً خطرناک بود. غالباً اس‌اس‌ها و سرجوخه برویر آن اطراف پرسه می‌زدند. برویر خوشش نمی‌آمد کسی زنده از سیاه‌چال بیرون بیاید. دستور نوی‌باوئر اجرا شده و خاتمه یافته بود. حالا آنها مرخص شده بودند و یک بار دیگر آزاد بودند.

     

     

     

    آن‌ها آزاد بودند امّا نمی‌دانستند با آزادی خود چه بکنند. برای بسیاری از آن‌ها تصوّر آزادی آن‌قدر بزرگ بود که به بعدازآن فکر نکرده بودند؛ و حال که یک‌مرتبه به آزادی رسیده بودند، می‌دیدند در ورای آن خبری از بهشت و معجزات نیست و هیچ جادویی ‌نمی‌تواند آن سال‌های گذشته را به‌یک‌باره بازگرداند. آزادی فرارسیده و با خود رنج تنهایی و خاطرات وحشتناک را به‌همراه آورده بود‌.

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان فروغ زندگی اریش ماریا رمارک

     

    پدیده مرگ در اندیشه شاملو و مکتب اگزیستانسیالیسم

     

    شعر دریافت فروغ فرخزاد

     

    زنان در شعر نیما یوشیج

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»