12 جمله معروف کجا می روی هنریک سینکیویچ

12 جمله معروف کجا می روی هنریک سینکیویچ – تکه کتاب

  • 12 جمله معروف کجا می روی هنریک سینکیویچ: در این مطلب 12 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب کجا می روی هنریک سینکیویچ را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که می‌توانید به وسیله‌ی دکمه‌‌های زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.

     

    متن زیبا هنریک سینکیویچ

     

     

    • 12 جمله معروف کجا می روی هنریک سینکیویچ

     

    رم در دوران امپراتوری نرون در وحشت و هراس عجیبی به‌سر می‌برد. روزی نبود که بوم بدبختی سایه‌ی مرگبار خود را بر سر خانواده‌ای نگسترد و جمع کثیری را پریشان و داغدار نکند. حضور سربازان نرون در هر خانه حکم پیک مرگ را داشت. در این‌گونه موارد تردیدی نبود که مصیبت عظیمی دامنگیر افراد آن خانواده شده و دیگر راه هیچ‌گونه گریز و پرهیزی برای آنان باقی نمانده است. (کتاب کجا می‌روی؟ اثر هنریک سینکیویچ – صفحه ۴۹)

     

     

    تهاجم عمومی شیران به‌سوی قربانیان بی‌دفاع شروع شده بود. درندگان با کمک دندان، چنگال و ضربه‌های پنجه‌ی خود محکومین را، از زن و مرد و سالخورده و کودک، همه را به قتل می‌رساندند. با آن‌که مسیحیان می‌کوشیدند درد و رنج خویش را حتی‌المقدور آشکار نکنند، مع‌هذا ضجه‌های دردناک آنان متوالیاً با غرش شیران، سکوت مرگ‌آلود نمایشگاه را در هم می‌شکست. صحنه‌ی خوفناک و هول‌انگیزی به وجود آمده بود که تصورش برای همه محال می‌نمود. (کتاب کجا می‌روی؟ اثر هنریک سینکیویچ – صفحه ۵۷۵)

     

     

    اگر نظر مرا در این مورد بخواهی باید بگویم که به نظر من در این دنیا فقط یک خدای سرمدی هست که هم نیرومند است و هم الهام‌ّبخش، و آن ونوس، الهه‌ی عشق و زیبایی، است. اوست که تمام قلوب بشری را به هم نزدیک می‌کند و اوست که چشم و دل عاشق را به معشوق می‌گشاید. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۲۱)

     

     

    در این دنیا هیچ لذتی بالاتر از لذت عشق نیست. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۹۷)

     

     

    در سراسر قلمرو پهناور روم، همه پوپیه را به رشک و خودپرستی می‌شناختند و از نهاد تیره‌ی او می‌ترسیدند. وی همان زن خودبین و سیاهدلی بود که وقتی توجه قیصر را به خود جلب کرد، چون از زیبایی و جمال خیره‌کننده‌ی اوکتاویا وحشت داشت و نمی‌توانست حتی یک فردِ زیباتر از خود را در خاک روم ببیند، آن‌قدر نرون را به دام وسوسه و افسون کشید تا فرمان قتل همسر بی‌گناه را صادر کرد. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۱۱۹)

     

     

    این نکته را همیشه به خاطر داشته باش که سنگ مرمر گرچه زیبا و نایاب است مع‌هذا تا دست استاد مجسمه‌ساز به آن نرسیده و شاهکار دلپذیر از آن پدید نیاورده، خودبه‌خود چیزی نیست. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۱۹۲)

     

     

    جملات معروف کتاب کجا می روی هنریک سینکیویچ

     

     

     

    در این مدت نسبتاً طولانی که در کنار نرون بوده‌ام به یک حقیقت عجیب پی برده‌ام و آن این‌که اگر کسی مدتی در کنار دیوانگان بماند خودش هم دیوانه می‌شود! از آن جالب‌تر این است که در پاره‌ای موارد انسان از این جنون و دیوانگی لذت هم می‌برد و احساس رضایت می‌کند. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۲۲۵)

     

     

    اگر به خاطر دیدن تو نبود، اگر امید نداشتم که بار دیگر تو را می‌بینم، تاکنون مثل یک سرباز شجاع با خنجرِ خود انتحار کرده بودم. اما منی که هیچ‌وقت در سراسر عمرم از مرگ نترسیده بودم امروز می‌ترسم، می‌ترسم برای این‌که فکر می‌کنم اگر بمیرم دیگر تو را نخواهم دید. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۳۱۵)

     

     

    جهان ما اسراری در بر ندارد! ما فقط یک چیز، یک متاع، داریم که می‌کوشیم در بین افراد بشر رواج پیدا کند و آن عشق است. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۳۸۷)

     

     

    تا کسی مثلاً قمار نکند آیا می‌تواند لذت برد و تفوق بر حریف را بفهمد؟ مسلماً نه، حتی آن‌هایی که در بازی، باخت نصیبشان می‌شود یک امید دارند و آن این است که شاید در دفعات بعد بر حریفان خوش‌اقبال خود فائق شوند! زندگی هم همین‌طور است. زیستن برای من حکم بازیچه‌ای را دارد. دلم می‌خواهد دائماً با جان خود بازی کنم و از این بازی‌های خطرناک لذت برم. تعجب نکن! ما همه دیوانه‌ایم، منتهی جنون ما شدت و ضعف دارد. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۴۳۶)

     

     

    به فرمان قیصر این‌بار چنین مقرر شد که مسیحیان را به دو دسته تقسیم کنند؛ عده‌ای را اسلحه به دستشان دهند و آنان را وا دارند تا به دسته‌ی دیگر حمله برده و با دست خویش یاران خود را به قتل رسانند. برای این منظور مقداری زیادی دشنه و شمشیر و نیزه و تور به میدان آورده شد و در اختیار محکومین سیه‌روز قرار گرفت. اما مسیحیان به‌شدت مقاومت کرده، جملگی سلاح‌ها را به دور انداخته و مانند معمول به گرد هم جمع آمدند. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۵۹۸)

     

     

    حکومت جابرانه‌ی نرون روز به روز موحش‌تر و طاقت‌فرساتر می‌شد. جور و بیدادهای او و اطرافیانش به جایی رسیده بود که دیگر در سراسر قلمرو روم کسی تامین جانی یا مالی نداشت. قانون مطلقاً رخت بربسته و حکومت مطلق‌العنانی جایگزین آن شده بود. شخصیت و مقام انفرادی و حقوق اجتماعی همه به زیر پای مامورین دیوانه‌ی امپراتور لگدمال شده و اعتماد، اصمینان، امنیت و آسایش به‌کلی از میان رفته بود. (کتاب کجا می‌روی؟ – صفحه ۶۷۹)

     

     

    پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان کجا می روی؟ هنریک سینکیویچ

     

    9 جمله معروف سووشون سیمین دانشور تکه کتاب

    عینیت و ذهنیت در توصیفات شعر سپید

    تحلیل انسجام و هماهنگی انسجامی در شعری کوتاه

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»