
10 جمله معروف شاگرد قصاب پاتریک مک کیب: در این مطلب 10 عدد از جملات معروف و درخشان کتاب شاگرد قصاب پاتریک مک کیب را گلچین کرده ایم.این جملات تکه کتاب های نابی هستند از نویسندگانی بزرگ که میتوانید به وسیلهی دکمههای زیر از آرشیو کاملشان دیدن کنید.
متن زیبا پاتریک مک کیب
10 جمله معروف شاگرد قصاب پاتریک مک کیب
وقتی میرسیدم خانه هوا دیگر روشن شده بود و مسخره بود اگر میخواستم بروم به رختخواب، برای همین کنار بابا مینشستم به چیزهای مختلف فکر میکردم، یکیاش اینکه آدمهای لال چون نمیتوانند داد بزنند احتمالا توی شکمشان سیاهچاله دارند.
جو را دیدم و گفت مراقب باش فرنسی، با نوجنت وارد جنگ شدهیم. اومد در خونهی ما و حالا هم دنبال تو میگرده. طبقه بالا روی تخت دراز کشیده بودم که صدای در بلند شد، منتظرش بودم. صدای کشیده شدن دمپاییهای مادرم روی پارکت و پچپچش را شنیدم. سلام خانم نوجنت تشریف بیارین تو ولی نوجنت با سلام تشریف بیارین تو خر نمیشد. ماجرای مجلهها را به مادرم گفت و خیلی چیزهای دیگر و شنیدم که مادرم گفت بله بله متوجهم، البته که متوجهم! منتظر بودم از پلهها بدود بالا و گوشم را بگیرد و پرتم کند جلو خانم نوجنت که اگر خانم نوجنت اسمی از خوک نمیآورد حتما همین کار را میکرد. گفت قبل از رفتن به انگلستان امثال ما را خوب میشناخته و نباید به پسرش اجازه میداد با آدمی مثل من بپرد و از خانوادهای که پدرش هیچوقت نیست و از صبح تا شب در میخانهها پلاس است و خوک بهش شرف دارد چه انتظار دیگری میشود داشت؟ (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۱۳)
بیا فرنسی، این شیش پنس رو بگیر برو مغازهی مری برای خودت آبنبات بخر. گفتم نه مامان، من آبنبات نمیخوام، میشه بهجاش شکلات بخرم؟ گفت بله که میشه. حالا برو برو. صورتش قرمز و داغ بود، انگار جلو آتش نشسته بود، فقط مسئله این بود که توی خانهی ما هیچوقت آتش روشن نبود. بدبختی اینکه مغازهی مری بسته بود و مجبور شدم برگردم و به مادرم خبر بدهم. میخواستم ببینم میتوانم شش پنس را برای خودم نگه دارم یا نه. ولی وقتی خواستم در را باز کنم دیدم قفل است. زدم به پنجره ولی تنها صدایی که شنیدم فشفش شیر آب بود. گفتم مامان احتمالا طبقهی بالاست و سوت زدم و سکه را در دستم چرخاندم و فکری بودم بالاخره شکلات بخرم یا تافی. بعد صدای تلقتلق به گوشم خورد و فکر کردم بهتر است از پنجره بروم تو تا ببینم چه خبر است. گفتم شاید گراوس آرمسترانگ یا یکی دیگر دوباره آمده سوسیس بدزدد ولی وقتی وارد آشپزخانه شدم دیدم مادرم گوشهای ایستاده و یک صندلی چپه هم روی میز است. گفتم صندلی آن بالا چهکار میکند، یک تکه سیم که مال بابا بود آن بالا از سقف تاب میخورد ولی نگفت آن بالا چهکار میکند فقط ایستاده بود و با ناخنش ور میرفت و هی دهنش را باز میکرد که چیزی بگویید ولی چیزی نمیگفت. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۱۷)
گفت ببین ببین چی برات خریدهم، گفت یه صفحه برات خریدهم بهترین صفحهی دنیا. شرط میبندم به عمرت صفحهای به این خوبی نشنیدهی. گفتم اسمش چیه مامان گفت اسمش هست شاگرد قصاب، بیا باهم برقصیم. صفحه را گذاشت توی گرامافون و راهش انداخت. هو کشیدیم و دور اتاق چرخیدیم، مامان شعرش را بلد بود. هرچی بیشتر میخواند صورتش قرمزتر میشد. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۲۸)
جملات معروف کتاب شاگرد قصاب پاتریک مک کیب
میترسیدم چون برایش نقشه نکشیده بودم و قبلا هم هیچوقت از خانه فرار نکرده بودم. باید ساکی چیزی با خودم برمیداشتم. ولی برنداشتم. تا از در آمدم بیرون شروع کردم به راه رفتن. میخواستم اینقدر راه بروم و بروم تا کف کفشم ساییده شود و دیگر نتوانم راه بروم. شبیه پسر پشت دفترنقاشیام شده بودم. لپهایش شبیه آلوقرمز رسیده بودند و وقتی داشت از این سر کرهی زمین به آنسرش میرفت از دهنش مثل موتور جت بخار درمیآمد. برایش اسم گذاشته بودم. بهش میگفتم پسری که میتونه تا ابد راه بره و الان هم میخواستم همین کار را بکنم… یکّار برای همیشه تبدیل بشوم به او. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۴۳)
چیزهای زیبای دنیا آخرسر خیلی هم خوب نیستند، نه؟ میخواهم مُرده بمانم. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۵۷)
شبیه قارچی بودم که روی دیوارها رشد میکرد و میخواستند هرچه زودتر پاکم کنند. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۱۰۱)
داشتم به بدی مامان میشدم. ویژ از این راه و ویژ از آن راه. این کار رو میکنم، نه اون کار رو میکنم. بعد دوباره ویژ. میدانم… فقط به جو فکر میکنم و روزهای قدیم. ولی بعد، دوباره خنده. ابرهای بزرگ حلزونی از جنس پودر جوهر در آسمان میتاختند و کتاب موسیقی توی جیب پشتم بود. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۱۸۶)
تمام چیزهای زیبای این دنیا دروغ هستند. آخرسر هیچ ارزشی ندارند. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۲۰۰)
هفتهی دیگه تنهاییت تموم میشه، از انفرادی میآی بیرون، نظرت چیه؟ دوست داشتم توی صورتش بخندم: چهطوری تنهایی آدم تمام میشود؟ خندهدارتر از این نشنیده بودم. (کتاب شاگرد قصاب – صفحه ۲۱۴)
پیشنهاد مطالعه برای علاقمندان شاگرد قصاب پاتریک مک کیب
10 جمله معروف اشتیلر ماکس فریش تکه کتاب
- 5 جمله معروف از میان صنوبرهای سیاه جوزف بویدن – تکه کتاب - بهمن 9, 1401
- 19 جمله معروف متولد شده با یک دندان جوزف بویدن – تکه کتاب - بهمن 9, 1401
- 5 جمله معروف چانی ونجک جوزف بویدن – تکه کتاب - بهمن 9, 1401