کارکرد-محوری-نقاب-دینی-در-اشعار-شاملو-و-ادونیس

کارکرد محوری نقاب دینی در شعر

  • کارکرد محوری نقاب دینی در شعر شاملو و ادونیس : شعر معاصر عربی و فارسی به دلیل برخورداری از ریشههای کهن و اصالت عمیق ناچار است مهم ترین دلیل ماندگاری و مقبولیت خود را در وابستگی اش به سنت ها و میراث گذشته جست وجو کند؛ به عبارت دیگر شاعر امروز از طریق بازخوانی و بازآفرینی سنتها و آیینها و اندیشه های تاریخی قصد دارد جلوه ای از کهن گرایی نوین را به نمایش بگذارد و از این طریق، اصالت شعر خود را اثبات کند که این امر در گرایش مخاطب به شعر او نیز تأثیری بسزا دارد. مفاهیمی که شاعر از طریق کاربرد اسطوره و داستانهای سنتی و آیینی درصدد القا و تفهیم آن است معانی فرهنگی و فکری انسانی یا مفاهیم سیاسی است که شاعر نمیخواهد یا نمیتواند به طور مستقیم و آشکار بیان کند رجایی (۱۳۷۸) (۱۹۰؛ این موضوع بیشک یکی از برجسته ترین جلوه های نوگرایی در شعر امروز به شمار می آید.

    در این میان استفاده از نقاب شخصیتهای تاریخی به عنوان یکی از جدیدترین روشهای احضار سنت در شعر معاصر، کاربرد یافته است و شاعران از طریق همذات پنداری خود با شخصیت تلاش میکنند حرفها و عقاید بود را به مخاطب ارائه کنند. از جمله شخصیت های کهن که نقاب آنها در شعر امروز کارکرد فراوان یافته و اهمیت ویژه ای پیدا کرده است شخصیتهای وابسته به میراث دینی و اعتقادی بشر هستند نقاب این شخصیت ها به دلیل همراهی با مفاهیم متنوع دسترسی شاعر را به آن ،مفاهیم امکانپذیر و مخاطب را از نظر دریافت معناگرایانه شعر اقناع می.کند

    سرایندگان شعر امروز به میزان برخورداری خود از اعتقادات آمیخته به تخیل، تلاش کرده اند گاهی نقاب دینی را در سروده خود به کار گیرند و مضامین مردمی جدید را در ساختاری کهن به نمایش عام بگذارند. از جمله این سرایندگان شاملو در ادبیات فارسی و ادونیس در ادبیات عربی هستند که هر دو از شاعران پیشگام مشرق زمین به شمار می آیند. این شاعران با بهره گیری مناسب از مبانی اعتقادی خود درباره شخصیتهای دینی و با استفاده از آگاهی خویش نسبت به زوایای فردی و اجتماعی این شخصیتها حوادث تاریخی روزگاران کهن را بازآفرینی کرده اند و در این راستا گاهی اسلوب نقاب را نیز به کار گرفته اند.

    در این پژوهش با تکیه بر این فرض که گرایشهای شعری و شخصیتی ادونیس و شاملو، کارکرد محوری نقاب دینی را در اندیشه و آثار ایشان رقم زده است، با تحلیل تصاویر و ساختار روایی شعر ،آنان به برجسته سازی نقابهای محوری ساخته شده از کهن الگوهای دینی در پیکره شعر ایشان میپردازیم.

    از سوی دیگر، وفور کاربرد شخصیتهای کهن و به ویژه پیام آوران و ،آیین گذاران در شعر این شاعران، نقطه اشتراکی را به وجود میآورد که انگیزهٔ بررسیهای تطبیقی و مقایسه ای بین آنها را با فرض وجود نقاط مشابه در کارکرد محوری نقاب دینی، قوت می بخشد؛ به همین دلیل تلاش کرده ایم تا با گرایش به مکتب آمریکایی ادبیات تطبیقی جنبه های مشترک و متفاوت نقاب لینی محوری را نیز در شعر آنها به دست آوردیم. در این راستا و برای آشکارسازی برخی از زوایای شعری شاملو و ادونیس، با استفاده از نقد تطبیقی و کهن الگویی آنها تأیید فرضیه های اثباتی بالا را در پاسخ به پرسشهای زیر جست وجو میکنیم :

    ۱.اصولاً نقاب دینی به چه معناست و چه دلایلی برای گرایش شاعران به این نوع نقاب وجود دارد؟
    ۲. شاملو و ادونیس به عنوان نمایندگان شعر معاصر فارسی و عربی از کدام نقابهای محوری دینی در شعر خود استفاده کرده اند؟
    ۳. روش کاربست این نوع نقاب در شعر هر یک از آنها چگونه است؟
    ۴. عمده ترین شباهتها و تفاوتها در به کارگیری محوری نقاب دینی در شعر شاملو و ادونیس، چه مواردی را در برمیگیرد؟

    بدین ترتیب در این مقاله، پس از معرفی مفهوم نقاب، به تعریف کتاب دینی و محوری آن در شعر معاصر میپردازیم؛ سپس شاخص ترین نقابهای ثابت و محوری دینی که در شعر شاملو و ادونیس به کار گرفته شده است را مورد تحلیل قرار میدهیم و در پایان با بررسی تطبیقی آثار ایشان وجوه مشترک و متفاوت این کارکرد را مشخص میکنیم. گفتنی است که در این نوشتار بدون تمرکز بر تنوع حضور اشخاص در شعر شاملو و ادونیس، تلاش خواهیم کرد از طریق مقایسه و تحلیل نقابهای آشکار و واضح یا به عبارتی نقابهایی که نقطه عطف قصیده به شمار میروند به کیفیت کاربرد محوری نقاب یادشده در شعر آنان دست پیدا کنیم هرچند با توجه به کارکرد گسترده نمادهای دینی در شعر این رایندگان حضور نقابهای دیگر از این نوع را در شعر آنها نمیتوان به طور کلی نفی کرد، اما باید گفت آنچه در این نوشتار گرد آمده است براساس روابط تازه و مشترک بین نمادها و نقابها و محتوای درونی شعر است و تلاش ما این است که نمادهایی مورد تأمل و درنگ قرار گیرند که در شعر رشد یافته اند یا به رشد و باروری محتوای شعر کمک کرده اند.

    نویسندگان : کامران قدوسی، حامد صدقی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی احمد شاملو اشعار احمد شاملو

     

    مفهوم نقاب و انواع آن در شعر امروز

    فراخوانی یک شخصیت برای حضور در شعرشیوه های مختلفی همچون تلمیح، روایت ، خطاب و… را در بر میگیرد؛ به همین دلیل و با توجه به کارکرد گسترده این شیوه ها در ادوار مختلف شعری حضور شخصیتهای مختلف در شعر فارسی و عربی را نمیتوان به زمان رد، اما به کارگیری نقاب به عنوان یک اسلوب و شگرد مستقل در شعر، به خاصی دوران مربوط میشود.

    مفهوم نقاب در حقیقت یک اصطلاح جدید است که پیشینه حضور آن را در فن نمایش باید جست وجو کرد. شاعر معاصر با بهره گیری از این تکنیک میتواند اندیشه های اجتماعی و امروزین خود را به راحتی به مخاطب منتقل کند این اصطلاح نخستین بار توسط کارل گوستاو یونگ به عنوان یک کهن الگوی کارکردی در علم روان شناسی مطرح شده است.

    از نظر یونگ نقاب همان صورتکی است که ما شخصیت واقعی خود را در زیر آن پنهان می کنیم تا خود را چیزی جز آنچه هستیم گاید» (شولتس، ١٦٦:١٣٦٩)؛ اما در اصطلاح ادبیات، نقاب، «من» اعتراضی و جعلی است که داستان و شعر از دیدگاه او نقل میشود. این گوینده، شخص نویسنده یا شاعر ،نیست بلکه شخصیتی است که نویسنده شاعر خلق میکند تا خواننده را از زاویه دید او به جهان شعر و داستان وارد کند.» (بادی ۱۳۸۳: ۴۷۳) ان واردی از سوی دیگر منتقدان میگویند که در محافل ادبی شرق، اولین بار عبدالوهاب البیاتی در کتاب خود با نام تجربتي الشعرية شگرد یادشده را مطرح کرد، و پس از او شاعران به ویژه در ادبیات عربی به این مفهوم گرایش نشان دادند.
    نقاب نوعی حضور غیر مستقیم شاعر در متن شعر به شمار میاید . او با تکیه بر ویژگیهای فکری و رفتاری یک شخصیت دیگر حرفهای خود را بیان کند.
    زمانی که شاعر از نقاب یک شخصیت استفاده میکند در حقیقت با آن ممزوج میشود و در کنش واکنش متقابل با آن شخصیت قرار میگیرد البیاتی در معرفی نقاب آن را اسمی معرفی میکند که شاعر با کنار گذاشتن ذات خویش از خلال آن سخن میگوید؛ یعنی از این طریق شاعر قصد دارد وجودی مستقل از خود را خلق کند (البیاتی، ۱۹۷۲: ٣٦)

    همچنین احسان عباس معتقد است که نقاب بیشتر یک شخصیت تاریخی را به نمایش سمی گذارد که شاعر در پشت سر او مخفی شده و آنچه را خود میخواهد بیان میکند یا اینکه از پشت نقاب، مشکلات و معایب روزگار امروز را مورد قضاوت قرار میدهد.
    شاعری که نقاب یک شخصیت را بر چهره دارد به نوعی درون حسی و هم ذات پنداری دست یافته است که خود را از شخصیت جدا نمیبیند و حتی معمولاً در پشت نقاب، از ضمیر متکلم برای بیان افکار خود استفاده میکند.

    شاعر قصيدة نقاب، قصد ندارد درباره یک شخصیت سخن بگوید یا آن را مخاطب قرار دهد، بلکه میخواهد صدا و اندیشه امروزین خود را به آن شخصیت بخشیده و بگذارد تا او سخن بگوید؛ به همین دلیل ضمیری که در اینجا به کار رفته است ضمیر شاعر بدون شخصیت یا «من» شخصیت بدون «من» شاعر نیست بلکه ضمیر مربوط به هر دوی آنها است (السليماني، ۲۰۰۷: ۲۲).

    شاعر معاصر زمانی این کار میگیرد که احساس کند ارتباط او با شخصیت مورد نظر به حد بالایی از آمیختگی و امتزاج رسیده است؛ به گونه ای که آن شخصیت کهن بتواند با استفاده از ویژگیهای خود ابعاد مختلف تجربه های امروزین شاعر را بیان کند. شاملو دربارۀ حضور واژگان در شعر عقیده ای دارد که میتوان آن را به بحث حاضر نیز تعمیم داد؛ او میگوید کلمات در شعر مظاهر اشیاء نیستند، بلکه خود اشیاء کنند که از طریق کلمات در آن حضور پیدا میکنند؛ با رنگ و طعمشان، با صدا و حجم و درشتی و نرمی شان. با تمام باری که میتوانند داشته باشند و با تمام تاریخی که دارند پس تمام اینها باید شناخته و تجربه شده باشد. شاعر باید کل جهان را از طریق زبان تجربه کند (کاخی، ۱۳۸۰)

    از این رو شاعر در هنگام به کارگیری نقاب یک شخصیت خودش از زبان او سخن میگوید با اجازه میدهد که آن شخصیت از زبان او حرف بزند. برخی از ویژگیهای فردی خود را به او میبخشد و گاهی خصوصیات وی را برای خود وام میگیرد. در این هنگام از ترکیب شاعر و آن شخصیت موجودی جدید آفریده میشود که تنها خود شاعر یا خود شخصیت نیست بلکه در آن واحد هم شاعر است و هم شخصیت ( زاید، ٢٦٢:٢٠٠٦).

    از سوی دیگر، آنچه در انتخاب یک نقاب اهمیت دارد ویژگیهای ظاهری و آشکار او نیست؛ بلکه امکانات فکری و رفتاری بالقوه ای است که از آن شخصیت استنباط میشود و مشاعر احساس میکند که از طریق بالفعل ساختن آن ویژگیها در دوران امروز مخاطب را به پذیرش افکار و اندیشههای خود وادار میکند؛ بنابراین نقاب یک شخصیت، بایستی از همان خصایص و مواضعی برخوردار باشد که حداکثر شباهت بین آن با افکار، مواضع و دغدغه های نویسنده و شاعر معاصر از آن برداشت شود.» (أطيمش ۱۹۸۲: ١٠٤).

    از این نظر میتوان نقابهای کاربردی شعر را گاهی هم راستا و همجهت و گاهی کاملاً معکوس و مخالف با شخصیت اصلی احضار شده، قلمداد کرد؛ زیرا شخصیت و افکار مورد نظر شاعر همواره با ذات شخصیتی که فراخوانده شده است همسان و هماهنگ نیست که همین امر ممکن است تضادهایی را به وجود آورد.

    در این میان تقسیم بندی دیگر بر پایه کارکرد هنری نقاب قابل تصور است؛ بر این مبنا نقاب را بر دو نوع کاربرد جزئی و کلی تفکیک کرده اند:
    در کاربرد جزئی، شخصیت نقاب… فقط قسمتی از ساختار قصیده را شامل میشود؛ اما نقاب کلی که از نظر هنری از نقاب جزئی فنی تر است قصیده ای است که شاعر در شخصیت کهن را به صورت محوری به کار می بندد (حبیبی، ۱۳۹۰: ۷۵).

    بدین ترتیب گاهی شخصیت اصلی نقاب فقط به عنوان شعر استفاده میشود و تنها در بخشی از آن مورد استناد قرار میگیرد و گاهی عامل شکل گیری پیکره شعر و محور اصلی آن است. محور زمانی که به کارگیری نقاب یک شخصیت تنها بخشی از اهداف مطلوب شاعر را تأمین میکند، حضور شاعر در متن اثر، کاملاً آشکار است و استفاده از نقاب، تنها می تواند همچون عاملی مکمل، بر فهم سريع تر مخاطب از مفهوم شعر تأثیرگذار باشد به همین به صورت مقطعی و موقت از نقاب استفاده میکند.

    زمانی که شاعر به استفاده موقت از نقاب یک شخصیت بسنده نمیکند و از همان ابتدای کار با نقاب او وارد میدان میشود و نقاب مزبور را تا انتهای شعر از چهره برنمی دارد در حقیقت به این دلیل است که شالوده و بنیان ،شعر با تکیه بر ویژگیها و خصایل شخصیت احضار شده پای گرفته است؛ به عبارت دیگر شاعر در این سرودها برای آنکه بتواند از ظفیت های بالقوه و بالفعل شخصیت بهره گیرد.

     کاربست نقاب دینی

    در شعر امروز هر چند حضور شخصیت های امروزین اعم از واقعی یا غیرواقعی را در شعر نقاب نمی توان نادیده گرفت اما معمولا شاعر معاصر برای بیان آمال و اندیشههای خود نقاب شخصیتهای تاریخی و کهن را به چهره میرند بنابراین نقاب میتواند زمان گذشته را به دوران حاضر پیوند دهد و از این طریق اندیشه های معاصر شاعر را در رنگ و بویی کهن نمایان کند.نقاب شعری به جای آنکه دوران گذشته را در مواجهه با زمان حاضر قرار دهد، باعث میشود که آنها به نحوی خلاق بر یکدیگر تأثیر بگذارند و هر یک در دیگری نمود یابند (کندی، ۲۰۰۳: ٨٤)

    میراث دینی کهن نیز از جمله منابع شناخته شده ای است که همواره عاملی الهام بخش برای شاعران به شمار میآید و به همین ترتیب استفاده خیال انگیز شاعر از نقاب شخصیتهای دینی میتواند او را در ارائه بهتر تجربههای معاصر خود یاری کند. عنصر معنوی شعر در همه زبانها و در همه ادوار همین خیال و شیوه تصرف ذهن شاعر در نشان دادن واقعیات مادی و معنوی است و زمینه اصلی شعر را صور گوناگون و بیکرانه شكرا رام این نوع تصرفات ذهنی تشکیل میدهد (شفیعی کدکنی، ١٦٦)

    بی شک نمادپردازی شخصیتها و حوادث گذشته در شعر معاصر، فقط به امور دینی و نقاب سازی از شخصیتهای آیینی خلاصه نمیشود؛ اما به هر حال کار کرد نقاب این گونه کارکرد شخصیت ها در شعر امروز، بخش مهمی از این شگرد شعری را در بر می گیرد.
    از سوی دیگر در جوامع عربی و ایرانی معاصر شیوه برخورد با مسائل دینی زیادی همسان یکدیگر است و همین امر به ایجاد رویکردهای دینی مشترک در جوامع یادشده دامن میزند. از این رو شاعر معاصر فارسی و عربی نیز بسیاری از اوقات با توجه به انس و الفت مخاطب خود با نمادهای آیینی این نوع شخصیتها را برای حضور در شعر خود دعوت میکند و نقاب پردازی از این شخصیتها نیز بخشی از دعوت مزبور به شمار می آید.

    از جمله مهمترین دلایل حضور و نقاب پردازی شخصیتهای آیینی در شعر معاصر میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
    ۱. گستردگی میزان شناخت مخاطب از شخصیتهای دینی که شاعر را از ارائه شرح و توضيح برای معرفی شخصیت ها بی نیاز میکند؛
    ۲ توفیق گسترده شخصیتهای دینی در انتقال پیام شعر به مخاطب که به دلیل همبستگی بامفاهیم دین هتر انسان ها صورت میگیرد؛
    ۳. تنوع شخصیتهای آیینی در طول تاریخ که به شاعر اجازه میدهد برای بیان اهداف خود بهترین گزینه را انتخاب کند؛
    ۴. وسعت معناپذیری شخصیتهای نمادین دینی در برخورد با مفاهیم و اندیشه های امروزین که با توجه به آشنایی مخاطبان شعر با ابعاد مختلف زندگی این شخصیتها صورت می پذیرد.

    بدین ترتیب امروزه شخصیت های دینی پیام آوران شاعر برای بیان تجارب و اندیشه های او هستند و با تأثیر گذاری بر روان و فطرت مخاطب، رسالت شاعر را به انجام می رسانند، زیرا عمیقترین نیاز و دغدغه ذهنی و عاطفی آدمی از همان ابتدای خلقت، اعتقاد به مسائل دینی بوده است و دلیل حضور آیین گذاران و پیامبران را در میان مردم، باید در پاسخ به همین نیاز دانست.

     استفاده شاملو و ادونیس از نقاب محوری دینی

    احمد شاملو و ادونیس از جمله شاعران نوپردازی هستند که برای بیان افکار گاهی از حضور شخصیت های دینی بهره گرفته اند؛ مثلاً حضور شخصیت های آدم (ع) امام حسین (ع) مسيح (ع) و نوح (ع) در شعر ادونیس و نیز به کارگیری شخصیتهای آدم (ع) سلیم (ع) خضر (ع)، مسیح (ع) و ابراهيم (ع) در شعر شاملو از جمله مواردی هستند که نشان می دهند میراث کهن دینی در شعر این شاعران نمود یافته است در این میان شاعران یادشده برای فراخوانی شخصیتهای دینی در شعر قریحه خود را به اسلوب نقاب نیز آزموده اند و در همین راستا میتوان کارکرد انواع یادشده نقاب را در شعر آنها دید؛ از آن جمله کاربست مقطعی نقاب مسیح (ع) است که در شعر «وصل» اثر شاملو و شعر «مسافر» اثر ادونیس نمودی یابد. شاخص ترین استفاده کلی و محوری از نقاب یک شخصیت دینی در کلام شاملو را می توان مربوط به نقاب ابراهیم (ع) در سرود ابراهیم در آتش و در آثار ادونیس مربوط به نقاب نوح (ع) در قصيدة «نوح» جدید دانست که در ادامه به بررسی آنها میپردازیم.

    الف) نقاب ابراهیم (ع) بر چهره الف. بامداد

    احمد شاملو با به کارگیری نام ابراهیم (ع) در عنوان شعر خود سرود ابراهیم در آتش، به طور مستقیم ذهن مخاطب را به صحنه هایی از داستان زندگی حضرت ابراهیم (ع) میکشاند و در حقیقت از او میخواهد که پیام شعر را از زبان ابراهيم (ع) خليل الله بشنود؛ چنانکه نام این شعر از حادثه ای مهم در تاریخ ادیان و در طول زندگی حضرت ابراهیم (ع) وام گرفته شده است. هرچند شخصیت ابراهیم (ع) به عنوان اصل و محور ساختار شعر برگزیده شده است، اما در متن، هرگز به نام ابراهیم (ع) و حتی بیان روایی این حادثه برخورد نمیکنیم، زیرا گویا شاعر معتقد بوده است که زوائد مطلب باید کنار گذاشته شوند تا اصل پیام شعر راحتتر به گوش جان مخاطب بنشیند .

    شاعر میداند که حکایت ابراهیم (ع) و آتش نمرود برای مخاطب او كاملاً آشنا و شناخته شده است و میداند که هیچ تجربه ای از تجربه های انسانی که میتواند موضوع شعر قرار گیرد، بی تأثیر و تصرف نیروی خیال، ارزش هنری و شعری پیدا نخواهد کرد و هر حادثه ای گامی موضوع شعر است که از شهود حسی و خیال شعری انسان شاعر رنگ پذیرفته باشند (شفیعی کدکنی، ۱۳۸۰: ۲۷). به همین دلیل نقاب ابراهیم (ع) را به چهره میزند و تلاش میکند اندیشها از افکار درونی خود را از طریق روایت خیال انگیز این واقعه به مخاطب عرضه کند.

    شعر شاملو در قالبی سپید از چهار بخش بیانی و به طور کلی از سه شیوه برایت دانای كل، خطاب و نقاب بهره گرفته است که این امر در همراه شدن مخاطب با متن داستان بسیار تأثیر دارد. واقعیت این است که شاملو در این شعر ابتدا وظیفه روایتگری و بیان یک حادثه دینی- تاریخی را برعهده گرفته است اما به تدریج شخصیت شاعر با ذات شخصیتی که از او سخن میرود یکی شده و باعث شده است بیان درون حسی ،شعر به بالاترین سطح ممکن برسد. او می سراید:

    در آوار خونین گرگ و میش/ دیگر گونه مردی آنک که خاک را سبز میخواست… /و شیر آهنکوه/ مردی از این گونه عاشق میدان خونین سرنوشت/ به پاشنه آشیل در نوشت/ رویینه تنی /که راز مرگش/ اندوه عشق و غم تنهایی بود/ آه اسفندیار مغموم/تو را آن به که چشم فرو پوشیده باشی!/ – آیا نه/ یکی نه / بسنده بود که سرنوشت مرا بسازد؟ /من /تنها فرياد زدم/ نه من از/ فرو رفتن تن زدم صدایی بودم من / شكلى ميان اشكال و معنایی یافتم/ من/ بودم /و شدم/ نه زان گونه که غنچه ای / گلی / یا ریشه ای/ که جوانه ای/ یا یکی /دانه که جنگلی/ راست بدان گونه/ که عامی مردی/ شهیدی تا آسمان بر او نماز برد … /مرا دیگرگونه خدایی میبایست/ شایسته آفرینه ای/ که نواله ناگزیر/ و گردن/ کج نمی کند و خدایی/ دیگرگونه/ آفریدم …/ (شاملو، ۱۳۷۹: ۲۷)

    بخش اول که خصوصیات منحصر به فرد قهرمان داستان را عنوان میکند از زبان دانای كل روایت شده است که از زاویه ای ،برتر حوادث داستان را تحت نظر قرار داده و با حسرت و افسوس آن را روایت میکند در بخش دوم به کارگیری شیوۀ خطابی، آن هم از نوع تک گویی نمایشی ، باعث . که مخاطب شعر ناخودآگاه حضور شخصیت داستان را به گونه ای ملموس و محسوس درک کند. این ،بخش آرام آرام مخاطب از فضای بیرونی شعر به درون آن کشانده میشود.

    پارۀ سوم نزدیکترین حالت بین مخاطب و شخصیت اصلی است. او با چشم ذهن میبیند که راوی داستان و شخصیت اصلی در حقیقت یکی شده اند و تشخیص و تفکیک هیچیک از شده اند و تشخیص دیگری امکانپذیر نیست در این حالت صدای درون شخصیت نیز برای مخاطب قابل شنیدن است و راوی شاعر یا همان شخصیت اصلی روایت با به کارگیری شیوه تکگویی درونی با خود سخن میگوید او حقایقی را در ذهن میپروراند که شاید بعدها آشکار شوند و مبنای قضاوت دیگران درباره او به شمار روند.

    شاعر در بخش سوم همزاد ابراهیم (ع) نیست بلکه همذات او شده است و اندیشه ها و افکار خود را بر زبان ابراهیم (ع) جاری میکند؛ بنابراین نباید گفت که راوی یا شاعر شعر تنها با سخنان و افکار ابراهيم (ع) موافقت کرده است بلکه این بار او خود ابراهیم (ع) است و ابراهیم (ع) خود اوست. شخصیتی که سخن میگوید در حقیقت یک نفر است و هیچ دوگانگی از آن احساس نمیشود ابراهیم(ع) در میان آتش است و همچنان که با خود سخن می گوید پرده از اسرار درون شاعر بر می دارد: من /تنها فرياد زدم/ نه/ من از فرو رفتن/ تن زدم… و خدایی دیگرگونه/ آفریدم» (همان).

    شاعر از زبان ابراهیم (ع) به خود میبالد که با جهل جماعت همراهی نکرده است و آسایش ری گفتن را به رنج «نه» گفتن فروخته است زیرا «آری» گفتن او به معنای سر خم کردن در برابر جهل و ستم جماعت است و بوی تأیید ظلمت و سیاهی از آن به مشام میرسد، درحالی که «نه» گفتن به او زندگی بخشیده و سرافرازی را برایش به ارمغان آورده است؛ تا حدی که گفتن به او آسمان نیز به هیئت و عظمت او اعتراف میکند و آستانبوس او میشود. بنابراین، شاملو در سومین بخش از شعرش با استفاده از نقابی کاملا شبیه ابراهیم (ع) تفكرات و اندیشهای خود را بازگو میکند او میگوید که هرگز در برابر جهل مردم ساکت نمانده و همواره با آن مخالفت ورزیده است و همین امر موجودیت و جاودانگی او را رقم خواهد زد وی عزت بهشت مینوی را بر ذلت بینوایی و تواضع در برابر بتهایی که به غلط در هاله ای از تقدس فرو رفته اند ترجیح داده است.

    در این بخش از شعر شاعر نقابی ا به چهره زده است که برخی از مهمترین ویژگیهای ابراهیم (ع) را در بردارد و همین امر او را به شخصیت ابراهیم (ع) شبیه تر میکند. اولین ویژگی آشکار، سرباز زدن از همرنگی با جماعت است : من /فریاد زدم /نه!…» (همان) دومین ویژگی، شهادت ابراهیم (ع) است که به دلیل حقگویی و حق پرستی اش به او عطا شده و آسمان را به تکریم او واداشته است راست بدان گونه که عامی مردی/ شهیدی/تا آسمان بر او نماز برد.» (همان)

    گفتنی است در فضاسازی این بخش شاعر از اصل روایت ابراهیم (ع) و آتش کناره میگیرد و بدون توجه به عاقبت واقعی ابراهیم (ع) و سرد شدن آتش بر او، سرنوشت ابراهیم (ع) را آنگونه که خود میخواهد، تصویر می کند، زیرا درحقیقت، داستان شعر، تنها بر حضور ابراهیم (ع) در میان آتش تمرکز یافته است و او (ابراهیم)، در میان شانه های آتش، هنوز از عاقبت خود و سرد شدن آتش اطلاعی ندارد و به همین دلیل خود را شهید حق می پندارد و از این سرنوشت کاملا راضی است؛ ضمن اینکه نام ابراهیم (ع) نماد شهیدی است که در میدان تیر چیتگر اعدام شد و این شعر در اصل برای او سروده شده است.

    اما سومین خصوصیت که شباهت شاعر را با شخصیت این پیامبر دو چندان میکند، عدم کرنش و سجود در برابر خدایان ضعیفی است که مردم از روی جهل و نادانی، آنها را مهندس میپندارند و می پرستند؛ مرا دیگر گونه خدایی بایست شایسته آفرینه ای که نواله ناگزیر را گردن کج نمی کند.» (همان: ۲۷)

    سخنان و زمزمه های درون متنی این ،شعر میتوانست از زبان قهرمانان آزادی خواه دیگر سخنان و زمزمه های د همچون حلاج در سر دار یا مسیح (ع) بر بالای صلیب یا علی (ع) در محراب عبادت بیان شده باشد، زیرا بدون شک، نقطه اشتراک تمامی این افراد حقگویی و حقخواهی و استواری در راه حقیقت است اما ابراهیم (ع) از ویژگی دیگری نیز برخودار است؛ اینکه به امر پروردگار آتش ستم بر وی سرد و بی اثر میشود و این حادثه به معنای شکست و رسوایی آشکار برای بتها و پرستندگان آنها به شمار می آید.

    انتخاب نقاب ابراهیم (ع) به این دلیل است که ،شاعر ابراهیم (ع) را مظهر تمام عیار وجود انسانی و مفهوم تام و کامل کیان او می داند. وی معتقد است که دیگر خواهی ابراهیم (ع) باعث شده است تا عظمت مقام نبوت به او اعطا شود. بنابراین هر کس که در برابر جهل مردم، سکوت را بشکند و از اطاعت نادانان و بی خردان سرپیچی کند، همانند ابراهیم (ع) نامش جاویدان خواهد شد و معنا خواهد یافت.

    پس از این مرحله، به بخش چهارم شعر می رسیم و آن زمانی است که به که بار دیگر اسلوب خطابی آن هم از نوع تکگویی نمایشی پدیدار میشود و شاعر تلافی میکند مخاطب را از آن همه نزدیکی خارج کند و در کنار خود نگه دارد؛ چنانکه گویا شنیدان حرفهای شاعر، بیش از گوش دادن به نجوای درونی شخصیت اهمیت دارد. با این همه، سیر معکوس خروج مخاطب از عمق شعر، چندان ادامه پیدا نمیکند و بخش چهارم در حالی به دایان مخاطب، هنوز در بطن حادثه است و به ظاهر خارج کردن وی از این ورطه امکان پذیر نیست.

    ب) نقاب نوح (ع) بر چهره ادونیس

    ادونیس در قصیده ای با عنوان «نوح جدید» تلاش میکند مخاطب را در فضایی قرار دهد که علاوه بر درک حقایق ،کلاسیک در انتظار مفاهیم نوین نیز باقی بماند این عنوان حکایت از حضور شخصیت نوح (ع) در کالبدی تازهتر و حال و هوایی ملموس تر برای مخاطب دارد زیرا نام نوح (ع) همواره تداعی کننده دوران کهن و حیاتی هزار ساله است، در حالی که جدید بودنش نشان از نشاط و تازگی و تفاوتی عمده خواهد داشت. هرچند در تمام متن هیچ نامی از این پیامبر الهی دیده نمیشود اما عنوان شعر به وضوح قصد دارد مخاطب را برای ملاقات با نوح (ع) و شنیدن سخنان شاعر از زبان ،او آماده کند.

    در آغاز سفر، نوح (ع) بر فراز کشتی ایستاده و اصل داستان را برای مخاطب تعریف میکند سپس یکباره با پروردگار خود راز میگوید و سرانجام سر در گریبان کرده و آرزوهای عصیانگرانه را با خود زمزمه میکند. در شعر ادو نیس از همان ابتدای گفتار تا انتهای متن حضور هیچ شخصیتی به جز نوح (ع) احساس نمی شود و این به معنای محوری بودن شخصیت نوح است که نقاب آن بر چهره شاعر خودنمایی میکند. او میگوید:

    رحنا مع الفلك، مجادفينا/ وعد من الله و تحت المطر / و الوحل، نحيا و يَموتُ البَشر/ رحنا مع الموج و كان الفضاء / حَبلاً من الموتى ربطنا به / أعمارنا و كان بين السماء/ و بيننا نافذة للدعاء/ .. يا رب، لِمْ خَلَّصتنا وحدنا من بين كل الناس و الكائنات؟ …/لو رجع الزمانُ من أول/ و غمرت وجة الحياة المياه/ و ارتجّت الأرض و خف الإلة/ يقول لى يا نوح أنقذ لنا/ الأحياء – لم أحفل بقول الإله/ و رحتُ في فُلكى،/ أزيح الحصى و الطين عن محاجر الميتين / أفتح للطوفان أعماقهم، /أهمس في عروقهم أننا /عُدنا من التيه، خرجنا من الكهف /و غيّرنا سماء الستنين/ و أننا نبحر لا ننثنى رعباً ولا نُصغى الإله / موعدنا موت، و شكلننا/ يأس الفناد، رضينا به / بحراً جليدياً حديد المياه / نعبره نمضى إلى منتهاه، لقول نمضى و لا لذاك الإلة / تقنا إلى رب جديد سواه (ادونيس ۱۹۸۸: ۳۰۲/۱)

    ترجمه: با کشتی به راه در آمدیم و پاروهایمان تنها وعده یزدان بود. در زیر باران و گل ما زنده میماندیم و مردمان میمردند.با موج در راه بودیم و فضای پیرامون ما بسان ریسمانی از مردگان بود. که عمر خویش را بر آن آویختیم .بین ما و آسمان پنجره ای برای دعا و نیایش باز بود… خداوندا چرا از بین تمامی مردم و موجودات فقط ما را موجودات نقشه ها را رهانیدی؟… اگر زمان بار دیگر بازگردد و آب تمام روی زندگی را در خود فرو برد و زمین بلرزد و خداوند با شتاب به من بگوید که ای نوح زندگان ما را نجات بخش دیگر به سخن خداوند توجه نخواهم کرد و با کشتی خود به سمت مردگان میروم تا سنگریزه و گل را از چشمان آنها بزدایم. اعماق وجودشان را از طوفان بکاوم و در رگهایشان زمزمه کنم که ما از راه گمراهی بازگشتیم و از غار خارج شدیم و آسمان سالیان سال را دگرگون کردیم. ما به دریا می رویم .حال آنکه از ترس و وحشت سر خم نخواهیم کرد و به حرفهای خدا و آسمان گوش نخواهیم کرد. وعده گاه ما مرگ است و کرانه دریایمان یأس و ناامیدی است. که به آن خو گرفتیم و به آن قانع شدیم همچون دریایی یخ زده که آبهایش به سختی آهن هستند و ما تا انتهای آن عبور خواهیم کرد میگذریم و به آن خدای گوش نخواهیم داد و خداوندی دیگر را جز او خواهیم پرستید….

    سروده آدونیس، در حقیقت قصیده ای است که از سه پاره متوالی تشکیل میشود. پاره ابتدایی که شرح واقعه طوفان است، نه از زبان شاعر بلکه از زبان نوح (ع) شنیده میشود. نقطه آغازین شعر نشان میدهد که مهمترین حادثه مربوط به نوح (ع)، یعنی همان طوفان مهیب و سهمگین حکایت شده در متون مقدس در این شعر به خط روایت درآمده است. داستان از همان اول کار از زبان نوح روایت میشود و درد دلها نیز همگی از ارتباط بین حادثه و قهرمان اصلی داستان حکایت دارند؛ اما آنچه گفته میشود، کلامی نیست که نوح واقعی (ع) در خلال طوفان یا پس از آن به زبان رانده باشد این گفت وگوها در حقیقت، اندیشههای فردی شاعر است که آنها را بر نوح (ع) القاء کرده و از زبان او بیان میکند تا مخاطب شعر به دلیل تعارف و آشنایی دیرین که با نام نوح (ع) دارد، آن سخنان را بپذیرد.

    در بخش نخست شعر، سبک روایت راوی قهرمان انتخاب شده است تا اصل حادثه برای مخاطب، راحت تر قابل پذیرش باشد. در این بخش، فضایی پر اضطراب و آ آکنده از بیم و امید تصویر میشود که مخاطب را از همان ابتدای کار در جریان سختی حادثه قرار میدهد. دومین بخش، بلافاصله و بی هیچ مقدمه ای به نجوای نوح (ع) با پروردگار می پردازد. این زمزمه که سبک تکگویی نمایشی بر فضای آن حاکم شده است انسانی را تداعی میکند که سر به گریبان فرو برده و از کار گذشته خویش پشیمان شده است و کسی را جز خدا ندارد که با او درد دل کند.

    در سومین بخش ،شعر همین انسان مغموم و اندیشناک سر به عصیان بر میدارد و در دل خود آرزوهایی میپروراند که کاملا مخالف با شخصیت شناسی یک پیامبر است. در این بخش که حرکت ،روایت تنها در عالم فکر و ذهن شخصیت صورت میگیرد، شیوه تکگویی درونی خودنمایی میکند و پرده از اسرار درون شخصیت داستان یعنی همان نوح (ع) دیگر برداشته میشود؛ این نوح جدید خود شاعر است که برای بیان افکار و درونیات خویش جامه ای شبیه به جامة نوح (ع) را برتن کرده است و نقاب آن شخصیت را بر چهره زده است. بدون شک داستان طوفان نوح (ع)، حادثه ای کاملاً آشنا و معروف است و شاعر، اندیشه و تفکر حاکم بر شخصیت را از فضای خارجی شعر به آن الهام میکند؛ اما به هر حال، آنچه خواننده میشنود از زبان نوح (ع) عنوان شده است. کاربست واژگانی مانند کشتی ،(الفلک)، موج، طوفان و… به خوبی میتواند مخاطب را برای پذیرش ارتباط بین داستان روایت شده و اصل حکایت طوفان نوح (ع) متقاعد کند.

    همچنین شاعر برای ایجاد ارتباط بین مخاطب شعر و شخصیت نوح (ع) از تصاویری بهره گرفته است که ویژگیهای نوح (ع) و حادثه مهم مربوط به او را تداعی میکند زیرا قرار گرفتن واژه در جای مناسب و یکدستی با واژههای پس و پیش ارزش هنری و زیباشناختی بی نظیری را به اثر ادبی میدهد و بالاتر از این چنین اثری شایستگی انعکاس تجربیات روانی و هنری پدیدآورنده خود را پیدا میکند زیرا ترتیب درست واژهها موجب ترتیب درست معانی در ذهن میشود» (أبو حمدان، ۷۳۱)؛ به همین دلیل برداشت مخاطب از اصل شعر چیزی غیر از کلام نوح (ع) نمیتواند باشد.

    در تصویر اول، حکایت از کشتی و باران و مرگ افسانها است و این حادثه با توجه به پیش زمینه ای که از نام شعر برای مخاطب ایجاد شده شده است ذهن او را به طور مستقیم به سوى اصل حادثة طوفان سوق میدهد؛ «رحنا مع الفلكم مجادفينا وعد من الله و تحت المطر / و الوحل، نحيا و يموت البشر» با استفاده از این تصایر ،ابتدایی ذهن و اندیشه شنونده شعر بی آنکه ذره ای چالش و خیال پردازی را تجربه کند بلافاصله به سراغ اصل حادثه میرود و شاید بتوان ادعا کرد که این معرفی زودهنگام لذت اندیشیدن و دست و و پنجه نرم کردن با مفاهیم درونمایه شعر را از مخاطب گرفته است.

    دومین تصویر سازی ،واژگان فضایی پر از رعب و وحشت را ترسیم میکند نزول باران ،عذاب تمامی کائنات و از جمله نجات یافتگان ،کشتی آن را تجربه کرده اند «رحنا مع الموج و كان الفضاء حبلاً من الموتى ربطنا به أعمارنا…».

    سومین تصویر که ویژگیهای خاص حضرت نوح (ع) را به میان می آورد، آغاز دعای اوست که خود و یارانش را تنها نجات یافتگان عذاب قلمداد میکند و این امر کاملاً با اصل حادثه همخوانی دارد؛ يا ربّ، لِمْ خَلّصتنا وحدنا من بين كل الناس و الکائنات؟». به این ترتیب با استفاده از مفاهیم یادشده هیچ شکی برای مخاطب باقی نمیماند که نوح شاعر، همان نوح پیامبر (ع) است؛ همانکه داستانهای مربوط به او در کتب مقدس ذکر شده است.

    جدید بودن نوح (ع) از بخش دوم برای مخاطب آشکار میشود. او از زبان نوح (ع) سخنانی را میشنود که کاملاً برایش غیر منتظره هستند؛ اما در حقیقت، این حضرت نوح (ع) نیست که سخن می گوید بلکه شاعر در قالب آن شخصیت فرو رفته و حرفهای دل خویش را به گوش مخاطب می رساند. پارههای دوم و سوم شعر، هیچ مطابقتی با شخصیت کهن نوح (ع) ندارد و حرفهای انسان معاصر است. او از درد تنهایی خود و اینکه همنوعانش هلاک شده اند، می نالد و با خود عهد میکند که اگر زمان به عقب بازگردد و خدایش نجات زندگان را از او طلب کند، دیگر به فرمان او گوش نخواهد داد بلکه در پی تفقد و دلجویی از هلاک شدگان خواهد بود. او در نهایت با خود می اندیشد که و خدایی دیگر باید یافت.

    بنابراین باید گفت که هرچند شاعر، از ابتدای شعر، نقاب نوح (ع) را بر چهره دارد اما تنها در پاره آغازین، شخصیت نقابدار او کاملاً موازی و هم راستای نوح واقعی (ع) است و در پارههای دوم و سوم، شاعر به صورتى کاملاً نامحسوس نقاب خود را عوض میک کند شخصیتی كاملاً متفاوت و معکوس نوح واقعی (ع) را به نمایش میگذارد.

    در پارههای دوم و سوم شعر نقاب نوح (ع) بر مجهزه شاعر قرار گرفته است، اما او بی آنکه ذره ای شک و شبهه در نوح پنداری مخاطب ایجاد کنند درد انسان معاصر و جامعه امروز را با خدا و با ضمیر خود نجوا میکند. این جابه جایی نقاب، چنان متبحرانه صورت میگیرد که حاصل آن، فقط تعجب و شگفتی مخاطب از شنیدن سخنانی است که به ظاهر از نوح واقعی (ع) بعید مینماید و اینجا است که احساس تضاد بین شخصیت و شخصیت واقعی و نقاب شخصیتی موجود در شعر خواننده را برای فهم عنوان ابتدایی شعر راهنمایی می کند و به او می فهماند که جدید بودن شخصیت نوح (ع) به معنای دیگرگون بودن وی و خروج از مفاهیم سنتی و ساختاری شناخته شده در متون کهن است. هرچند آنچه مخاطب میشنود، آشکارا با فرهنگ دینی تعارض دارد و معنا و مفهوم ،آن ناچیز شمردن حکمت خدا از طوفان نوح (ع) است اما به ظاهر این مسئله برای شاعر اهمیت ندارد و او حاضر است پیام مطلوب خود را به

    هر قیمت در برابر مخاطب به نمایش بگذارد؛ به همین دلیل است که میگوییم شاعر این قصیده از نقاب معکوس شخصیت نوح (ع) استفاده کرده است.

    شاعر در این قصیده فاصله زمانی میان نوح اصلی (حضرت) (نوح) و نوح جديد (نوح ساخته نهن خود را کوتاه میکند و از زبان نوح چنین مینماید که او فرایند نجات را نمیخواهد یا دوست ندارد، زیرا آن را نجات فردی می داند در حالی که در پی نجات گروهی و جمعی است…. این ها البته در قصه اصلی نیامده است و افزوده ها و درواقع، واگویه های شاعر است که روند حادثه اصلی را زیر سؤال می برد (عرب، ۱۳۸۳: ۸۱)

    همسانی و ناهمسانیهای نقاب دینی محوری در شعر الف. بامداد و ادونیس

    ادونیس را به دلیل تجربه زبانی، کشفهای زبانی وی و مطرح کردن دیدگاههای مدرن در دانسته اند. به همین ترتیب بررسی تطبیقی نقاب شعر، با شاملو در شعر ایران محوری دینی در شعر شاملو و توجه به ابعاد مختلف این نقاب در شعر آنها نیز نشان میدهد که در این مورد وجوه اشتراک و افتراق متعددی بین آنان وجود دارد. جنبه های مختلف و متفاوت نقاب دینی در نزد این دو شاعر با توجه به استقلال فرهنگی و اعتقادی آنها از یکدیگر امری طبیعی است اما همسانی این کارکرد را باید با شباهت هر دو شاعر از نظر حضور در شرایط اجتماعی و سیاسی مشان، کاملاً مرتبط دانست، چنانکه هر دو تقریباً در یک زمان نزدیک به هم متولد شده اند و هر دو شاهد اوضاع جهانی بعد از جنگ جهانی دوم هستند؛ اوضاعی که تقریباً بیشتر کشورهای دنیا و از جمله سرزمینهای عربی و ایران را تحت تأثیر قرار داد. شباهتها و تفاوتهای کارکرد نقاب دینی در شعر شاملو و ادونیس را میتوان به این شرح بیان کرد:

     شباهت ها :

    الف. هر دو شاعر باوجود آگاهی از شخصیتهای مختلف ،تاریخی ملی، ادبی و… مصمم بوده اند که نقاب شخصیتهای دینی را برای بیان افکار خود برگزینند. به عقیده ایشان شخصیتهای دینی از ظرفیتهای معنایی کافی برخوردارند و برای ارائه غیر مستقیم مفاهیم امروزی اعم از مسائل اجتماعی و فردی کاملاً مناسب به نظر میرسند، نگاه آنان به شخصیتهای یادشده فقط حاکی از تقدس و احترام دینی نیست بلکه بیش از جنبه های اعتقادی و آیینی ابعاد اجتماعی و کاملاً بشری را برای شخصیتهای نقاب خویش متصور هستند آنها نه تنها جنبه های الهی و معنوی این شخصیتها را چندان مورد توجه قرار نداده اند بلکه گاهی پا را از این هم فراتر نهاده و تلاش کرده اند چهره ای عصیانگر و نافرمان در برابر دستورات الهی را از شخصیتها به نمایش بگذارند؛ چنانکه تصویر سازی شخصیت نوح (ع) در شعر ادونیس از همین نوع کاربرد متضاد به شمار می آید.

    ب. ادونیس و شاملو در استفاده از نقاب شخصیتهای دینی، هرجا که فضا را مناسب تشخیص داده اند و زیر ساخت شعر را بر عهده شخصیت دینی مورد اعتماد خویش گذاشته اند. نقاب او را به عنوان اصل محوری شعر بر چهره زده اند تا اهداف کلی شعر را بهتر تأمین کنند.

    ج. به کارگیری نقاب شخصیتهای دینی به عنوان شالوده اصلی شعر در نزد این دو شاعر، دقیقاً به معنای حضور شخصیتهای دگراندیش و روشنفکر در فضای شعر است. شخصیتهای دینی که این شاعران به کار گرفته اند، تجلیگاه اعتراض و دیگرخواهی روشنفکران در برابر افراد نادان جامعه است شخصیتهایی که از افکاری عصیان زده و روشن برخوردارند، کورکورانه دیگران را پیروی نمیکنند و برای اثبات برتری اندیشه خود به پا می خیزند.

    د. کارکرد نقاب نوح (ع) و ابراهیم (ع) به عنوان پیام آمدان آسمانی، از این نظر به یکدیگر شباهت دارد که هم شاملو و هم ادونیس با استفاده از نقاب کلی این شخصیت ها، پیام هایی مانند اعتراض بر ضد جامعه امروز و بدیها و ناراستیهای موجود در آن؛ مانند خیانت، بی هویتی دینی و اجتماعی، بی اعتنایی به نوع بشر و…. را ارائه کرده اند.

    تفاوت ها :

    الف. گونه های مختلف اجتماعی شدن در شعر شاملو و ادونیس باعث شده است هر یک از آنان ابعاد متفاوتی از زندگی اجتماعی انسانها را مورد توجه قرار دهند، در نتیجه هر یک شخصیت خاصی را برای بیان افکار و اندیشههای خود مناسب تشخیص میدهند و این موضوع به تفاوت نامها و نقابهای احضار شده در شعر انجامیده است.بسیاری از ناقدان برآنند که جنبه های رمزی و الهامی زبان ،شعر به حالات ابتدایی در زمینه دانش و ارتباط باز میگردد و در اینجا است که نقد ادبی از یک سوی به مردم شناسی و از سوی دیگر به روان شناسی می پیوندد (شفیعی کدکنی، ١٣٦٦: ٢٣٦ – ٢٣٧).شاملو، دیگرخواهی روشنفکران و شهامت آنان به عدم همراهی با تفکرات نادرست جامعه را مهم تلقی میکند و برای تجسم بخشیدن به این مفهوم شخصیت ابراهیم (ع) را مناسب دانسته است با ادونیس که با هر نوع تبعیض علیه انسانها اعم از گناهکار و بیگناه، مخالف است، نقاب حضرت نوح (ع) را دستمایه بیان افکار خود قرار میدهد.

    ب. شاملو و ادونیس با وجود شباهتهای بسیار از نظر مبانی عرفی و اعتقادی کاملاً برابر به نظر نمی رسند و همین امر باعث شده است طرز برخورد آنها نیز با نقاب شخصیتهای دینی و احضار آنها به عنوان عضو محوری ،شعر تا حدودی متفاوت با یکدیگر باشد. شاملو در ساختن نقاب از ابراهیم (ع)، کاملاً جانب احتیاط را رعایت کرده و آن را در قالب نمادی موازی و همراستا با عقاید حقیقی اندیشه های راستین این شخصیت به کار گرفته است؛ اما ادونیس به خود اجازه داده است که نام نوح (ع) در قالب نقاب معکوس و مخالف با حقیقت وجودی آن شخصیت به کار گیرد و حتی از او چهره ای معترض در برابر پروردگار به نمایش بگذارد. به عبارت دیگر در این نوع کاربرد جهت گیری ذاتی شخصیت نوح (ع) در فضای حقیقی تاریخ ادیان سمت و سویی کاملاً متضاد با نظر گاه نقاب و صورتک او دارد.

    ج. در آثار یادشده که محور کلی شعر حول یک شخصیت دینی می چرخد و شاعر در تمام فضای شعر، نقاب او را بر چهره زده است شاملو در استفاده از تکنیک کتاب، رفتاری ابتدایی و حتی ناآگاهانه دارد. او در آغاز شعرهایش، صحنه ها و حوادث را از زبان یک راوی به تصویر میکشد اما در این بین یکباره خودش نقاب بر چهره ره میزند و نقش شخصیت داستان را ایفا میکند. در حالی که مخاطب کاملاً وجود او را در شعر در حقیقت حضور شاعر در شعر برملا میشود.

    د. همچنین تغییر گاه به گاه زاویه روایت در شعر او و استفاده متناوب از شیوهای خطابی و روایی و غیر آن بیش از آنکه توجه مخاطب را به سخن گفتن صورتک موجود در شعر معطوف کند او را به سمت شاعر که آشکارا در فضای شعر ایستاده است جلب میکند. ادونیس در این موارد ردپایی از خود در شعر به جا نمی گذارد. او به جز شخصیت مورد نظر چهرهٔ دیگری را از خود نشان نمیدهد و از همان ابتدا با نقاب وارد میدان میشود. باید دانست که استفاده ادونیس از شگرد نقاب كاملاً آگاهانه و هدفدار صورت گرفته است زیرا او در این زمینه تجربه استفاده از نقاب شخصیتهای اساطیری و خیالی و نوساخت و…. را نیز با خود همراه دارد. این گستردگی نقاب در شعر شاملو دیده نمیشود.

    نتیجه گیری مقالۀ کارکرد محوری نقاب دینی در شعر الف. بامداد و ادونیس

    ۱.نقاب دینی به عنوان یکی از روشهای کارآمد برای حضور شخصیتهای آیینی و تاریخی در شعر معاصر، کاربرد یافته است که در بین سرودهای شاملو و ادونیس نیز به عنوان نمایندگان ادبیات فارسی و عربی نمونه این کاربرد دیده میشود.

    ۲. شاملو و ادونیس با استفاده از نقابهای دینی و محور قرار دادن شخصیت نقاب تلاش کرده اند تا اندیشه ها و عوا درونی خود را به شکلی ملموس برای مخاطب متجلی کنند. دلیل گرایش این شاعران به نقاب شخصیتهای دینی میتواند وسعت معناپذیری نامهای دینی، مألوف بودن آنها با اندیشه مخاطب قابلیت انتقال پیامهای متنوع و…. باشد.

    ۳.تجلی آشکار نقاب محوری دینی را در شعر شاملو باید مربوط به شخصیت ابراهیم (ع) دانست که هم راستا با حقیقت وجودی خویش به کار رفته است در سرودههای ادونیس نقاب نوح (ع)، نیز وجود دارد که در جهتی کاملاً مثقوت با حقیقت آن شخصیت مورد استفاده قرار گرفته است.

    ٤. شاملو و ادونیس در استفاده از نقابهای دینی وجوه افتراق متعددی دارند که از جمله آنها میتوان عدم تقدس سنتی برای شخصیتها توجه به شخصیت ها براساس اندیشه های درونی خود حرفه ای یا غیر حرفه ای بودن در به کارگیری نقابدلبستگی به مبانی اعتقادی و عرفی در استفاده از این نوع نقاب را برشمرد.

    ۵.به جرئت میتوان گفت که ادونیس در استفاده کلی و محوری از نقاب شخصیتهای دینی توفیق بیشتری نسبت به شاملو به دست آورده است و دلیل این امر میتواند در استفاده آگاهانه و هدفدار او از این شگرد باشد . این شاعر عرب تجربههای پیشین خود را در به کارگیری نقابهای مختلف در این مورد نیز به کار گرفته است.

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *