چون-نیست-حقیقت-و-یقین-اندر-دست

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست – 28

  • دکلمه صوتی چون نیست حقیقت و یقین اندر دست – رباعی 28 از خیام + معنی، تحلیل و تفسیر فلسفی. نتوان به امید شک همه عمر نشست هان تا ننهیم جام می از کف دست.

     

    چون نیست حقیقت و یقین اندر دست
    نتوان به امید شک همه عمر نشست

    هان تا ننهیم جام می از کف دست
    در بی‌خبری مرد چه هشیار و چه مست

     

     

    در بی‌خبری مرد چه هشیار و چه مست

    در قالب رباعی ضربه‌ی اصلی شعر در مصرع آخر اتفاق می‌افتد. از ابتدا انگار به گونه‌ای شاعر می‌خواسته ما را آماده کند تا برسد به مصرع آخر، به همین دلیل همیشه سطر آخر رباعی در ذهن مخاطب خوب به یاد می‌ماند، و این شعر حکیم عمر خیام را نیز بسیاری از مردم با نام «در بی‌خبری مرد چه هشیار و چه مست» می‌شناسند.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    حکیم عمر خیام قالب: رباعی وزن شعر: مفعول مفاعیل مفاعیل فعل (وزن رباعی)

     

    چون نیست حقیقت و یقین اندر دست صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر «چون نیست حقیقت و یقین اندر دست» از خیام است. این قطعه‌ها توسط زهرا بهمنی و داوود ملک زاده خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

     

     

     

    تفسیر فلسفی چون نیست حقیقت و یقین اندر دست

    تفسیر زیر از عبدالحسین عادل زاده است. انتشار این متن به معنای تایید یا انکار محتوای آن نیست.

     

    چون نیست حقیقت و یقین اندر دست

    نتوان به امید شک همه عمر نشست

    هان تا ننهیم جام می از کف دست

    در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

    خیام در بسیاری از رباعیات خود کلید حل مشکل خود را که در رباعی نخست نیز از آن سخن گفته بود، استغراق مستانه در زیبایی‌ می‌داند. در ادامه ره‌یافت خود در مواجهه با واقعیت سهمگین و ناگوار هستی، او در اینجا به تشریح این موضوع می‌پردازد که چرا طریق مستی را برگزیده است. پیشتر در توضیحات رباعی 20 بیان کردم که چرا او نمی‌تواند انگارۀ بیم امید نسبت به جهانی جز این جهان را در درون خود هضم کند. حال در ورای تمامی آن اندیشه‌های درونی که به هیچ رو نمی‌تواند خرد او را به پذیرش یک چنین خیال دلخوش‌کننده‌ای ترغیب کند، تنها مجرای شک باقی می‌ماند. به عبارتی، وقتی نتوان با امید به وجود واقعیتی برتر مست شد، چون واقعیت جهان نمی‌تواند در باب وجود واقعیتی برتر آدمی را به یقین برساند، نمی‌توان با شک خود را دلخوش و امیدوار نگاه داشت. خیام در اینجا به وضوح قدرت خرد خود را نمایان می‌سازد، به‌گونه‌ای که می‌گوید چون خرد من در باب هیچ واقعیت امیدبخشی نمی‌تواند به یقین دست بیابد، باور موضوعی تنها از سر ایمان و تلقین امر ناشدنی است که لااقل از شخصی در جایگاه خیام بر نمی‌آید. او در پی «خبر» است! و این تنها گونه‌ای خبر (یقین) است که در واری می و مستی، می‌تواند واقعیت هستی را برای او به‌گونه متفاوت از آنچه هست جلوه‌گر سازد.

    پس اگر واقعیت هستی، با صلابتی آهنین و تغییرناپذیر، همچنان راه خود را می‌رود و از ورای آن نمی‌توان به حقیقتی والاتر دست یافت، برای تحمل ناگواری و وحشت وجود تنها راه ممکن برای انسان خردمند مستی می و وهم دوام برآمده از آن است، نه چیز دیگر. نیروی خرد خیام مانع از آن است که به نیروی افسانه‌ها و احتمالات دلگرم شود، و این تنها فراموشی مستی است که برای لحظاتی ولو کوتاه می‌تواند بار سنگین آ‌گاهی و ادراک واقعیت وجود را از دوش او بر دارد.

    او به‌شدت به واقعیت وجود آ‌گاه است، و همین سرشاری و فوران آ‌گاهی است که او را بیش از هر کس دیگر به مستی می محتاج کرده است.

    افسوس که سرمایه ز کف بیرون شد

    وز دست اجل بسی جگرها خون شد

    کس نامد از آن جهان که پرسم از وی

    کاحوال مسافران دنیا چون شد

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی چون نیست حقیقت و یقین اندر دست خیام

    پارسا می گوید:
    از رباعی بالا چنین برمیآید که آدمی به دنبال حقیقت ویقین است واین گمشده اوست به شک هم امیدی نیست پس جام می وبیخبری مطلوبست اینجا چند نکته مطرح است:
    یکی ابنکه خود انسان باید یک حقیقت بوده باشد که بدنبال اصل حقیقت میرود چه جنس جنس را میطلبد گویا برای همین جذب دیگران میشود وخود را در همنوعان منعکس وجتی مستحیل میسازد وبعد میفهمد که اشتباه کرده وبه فکر خود شک میکند وشاید متوجه شود که حقیقت چیز دیگریست ازآنجا که خودش یک حقیقت است خود شناسی مطرح میشوددر خود شناسی هم به کنه خود دست نمیابدولی شایددریابد که در احاطه حقیقتی کلی است وجامعه وعوامل او را کفایت نمیکنند اگر به وجود حقیقت کلی اطمینان خالصانه یابد آرامش میابد
    نکته دیگر اینکه وقتی کسی شک میکند شاید شکش متوجه اصل دین شود وبه بید ینان روی کند (عملا دیده میشود)ولی بدیهیست که بید ینان مشکوک ترخواهندبود وحقیقت را درآنها نخواهد یافت(آنها که به اصل دین شک میکنند بعضی قیود دینی را خود دین پنداشته اند وخیام هرگز به اصل دین شک نکرده ومیگوید حقیقت ویقین در دسترس نیست نه اینکه نباشد)
    نکته آخر اینکه از رباعیات خیام اینطور بر میآید که مقصودش از می وشراب همان مقصود عرفاست می انگوری یک مستی بی ارزش وموقتی دارد واینهمه هنر نمیتواند داشته باشد فقط مثال مناسبی است به هر حال مستی حقیقی در صورتی است که افکار مزمن وغمها ومحدودیت ها متوقف گردد ومن دیگر ظهور کند اهل معرفت در این حال عشق وشکوه ووجد خاصی را تجربه میکنندوحاظرنیستند آنرا با هیچ چیز معاوضه کنند
    اهل معرفت میکوشند خود را از منیت(ego) که شامل مکتسبات مراحم ازقبیل ترسها وغمها وناکامی ها وخاطرات ومحدودیت هاو..میباشد برهانند توصیه های خیام از اینرو سودمند است.

    فرهاد می گوید:
    از رباعی بالا چیزی جز همانکه میگوید بر نمیاید 🙂 “جام می را از کف منه”. البته خیام برای کسانی که سعی در روده درازی برای تفسیر نادرست از شعرهای چون روز روشن او میکنند یک پاسخ کوتاه دارد:
    آنان که محیط فضل و آداب شدند
    در جمع کمال شمع اصحاب شدند
    ره زین شب تاریک نبردند به روز (/ برون)
    گفتند فسانه ای و در خواب شدند.

    فرهاد می گوید:
    ناشناس گرامی، طبق گفته خودتان که :بنا بر یک مورد نباید نتیجه کلی گرفت (نقل به مضمون)، بودند سرایندگانی که از شرب و شراب استعاره عرفانی کرده باشند. شما چرا آن را به زور به خیام نسبت میدهید؟ چرا میخواهید گفته های روشن او را قلب معنی کنید؟ چون با نظر شما همخوانی ندارد؟ اگر فارسی بلد باشید میتوانید به سادگی دریابید که هر چهار مصرع با یکدیگر همگونند و بر یک معنی استوار. برای آگاهی شما: خیام اهل شراب است و مستی و راستی، نه چون بسیاری از دیگران اهل تزویر و دورنگی و دوپهلویی. بدیهی است کسانی که به هیچ روی نمیخواهید عینک دودی خود را بردارند از دیدن روشنی روز بی بهره میمانند.

     

     

    شعر چون نیست حقیقت و یقین اندر دست اثر کیست؟

    اثر خیام است.

     

    معنی چون نیست حقیقت و یقین اندر دست چیست؟

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *