هویت اجتماعی شعر نیما

هویت اجتماعی شعر

  • هویت اجتماعی شعر نیما

    مقدمه
    ادبیات فارسی، با وجود شخصیتهای بی نظیری چون فردوسی ، ناصر خسرو، سنایی، نظامی، مولوی، سعدی، حافظ و… تقریباً به علوم مختلف و بسیاری از مسایل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی توجه کرده است. ادبیات همواره با مسایل گوناگون در تأثیر و تأثر بوده که از مهمترین آن ها میتوان به تأثیر و تأثر متقابل ادبیات و جامعه اشاره نمود. البته این نکته خاص ادبیات و جامعه ایرانی نیست بلکه چیزی است که در بین جوامع دیگر نیز مشترک است ولی به نظر می رسد که این مسأله در ادبیات فارسی نمود بارزتری داشته باشد؛ اگرچه بسیاری از شاعران و نویسندگان بزرگ در خلال آثار گران سنگ خود به رخدادها و امور اجتماعی نیز توجه داشته اند و به عبارتی « در ادبیات کلاسیک ایران، همیشه در کنار شعر اشرافی و درباری شعر شگوفان و مترقی ویژه ی مردم نیز وجود داشته است، منتها نسبت این دو میل مخالف در ادوار مختلف یکسان نبوده است. » (آرین پور، ۵۷۸ : ۱۳۷۶) باید به این نکته نیز اشاره کرد که بسیاری از آنها صراحتا به اجتماع نپرداخته اند و دردهای جامعه را مانند شاعری چون نیما، آشکارا موضوع شعر خود قرار نداده اند. حال با ذکر این مقدمه ی کوتاه میخواهیم بدانیم که از چه زمانی نگاه جامعه شناسانه در ادبیات فارسی به صورت نظام مند راه یافته و این امر در شعر نیما چگونه بازتاب داشته و میزان تأثیر تحولات اجتماعی بر اشعار نیما چگونه بوده است؟ هم چنانکه می دانیم از دوره ی قاجار تلاش بسیاری در جهت آشنایی با فرهنگ و زندگی غربی در ایران شکل گرفت که انقلاب مشروطه آشکارترین نمونه اش بود. حوادث این دوران بر بسیاری از مظاهر زندگی مردم مؤثر افتاد که از جمله ی آن می توان به جنبه ی ادبی و دگرگونیهایی که در عرصه ی نظم و نثر پدید آمد، اشاره داشت. رواج ساده نویسی انواع جدید داستانی پدید آمدن شاعران مردم گرایی چون نسیم شمال عارف قزوینی، فرخی یزدی و . که شعر خود را در خدمت به جامعه و آزادی مردم به کار می گرفتند از علایم این تغییرات است ادبیات جامعه گرایانه به مفهوم امروزی آن ابتدا در غرب پدید آمد و نقطه ی عطف آن را این گفته ی « دوبونال » دانسته اند که: ادبیات بیان حال جامعه است.» ( ولک ، ۱۳۷۳:۱۰۰). لذا قبل از هرچیز ضرورت دارد تا برای تبیین بهتر مسأله ی جامعه و ادبیات ، سخنان چند تن از دانشمندان غربی را در این باره ذکر کنیم.

    نویسندگان: حسین منصوریان سرخگریه،حسینعلی پاشاپاسندی

    هویت اجتماعی شعر نیما

    تامس وارتن اولین مورخ شعر انگلیسی معتقد بود که حسن ادبیات در این است که ویژگیهای هر عصری را به دقت ثبت میکند و نمودار بلیغ ترین و گویاترین راه و رسم هاست.» (همان، ۱۱۰) به نظر گلدمن هیچ کس از روزگار باستان ارجاع اثر ادبی به عناصری از واقعیت اجتماعی یا آگاهی مشترک ملت یا گروه اجتماعی خاصی را منکر نیست. گلدمن و دیگران ۸۳ : ۱۳۷۷) به اعتقاد آلبر کامو دوران» هنرمند آرمیده به سر رسیده است. » ( سارتر و دیگران ۶۷: ۲۵۳۶) خودش نیز در اینباره میگوید که : از نخستین مقاله ها تا آخرین کتابم که شاید زیادتر از حد معمول باشد، قلم برنداشته ام مگر از آن رو که نمی توانم خود را از حوادث روزانه و از کنار کسانی که تحقیر میشوند و ذلیل میشوند کنار بکشم .» (همان ، ۶۶) سارتر در این باره اعتقاد دارد که نویسنده نباید از واقعیت و مسایل اساسی زمان خود غافل باشد؛ مسأله ی گرسنگی ،جهانی تهدید بمبهای اتمی، بیگانگی بشر از خود. اینها مسایلی است که اگر سرتاسر ادبیات ما را در برنگیرد، جای تعجب است. » (همان، ۵۶) ولادیمیر ژدائف در سال ۱۹۵۶ در خصوص ارتباط ادبیات و زندگی اجتماعی بیان میدارد که «ادبیات را باید در پیوند جدایی ناپذیر با زندگی اجتماعی بر پایه ی زیر بنای عوامل تاریخی و اجتماعی که بر نویسنده تأثیر گذاشته اند، در نظر گرفت .» ( اسکارپیت ، ۱۳۷۴:۱۳) بنابراین دیدگاه ها تغییر اساسی در روند شکل گیری آثار ادبی را در مغرب زمین می توان دید که در ادبیات دیگر ملل به ویژه ایران مؤثر افتاد .
    در کشور ما شاعران و نویسندگانی نظیر نسیم شمال عارف قزوینی، ملک الشعرا بهار، دهخدا و … آثارشان را به دلیل شرایط خاص زمان به ویژه انقلاب مشروطه و وقایع قبل و پس از آن محتوای اجتماعی دادند که از بین آنان نیما یک استثناست، لذا ما نیز در این تحقیق از نیما یوشیج آغاز میکنیم که اگر نقطه ای بشناسیم یا بخواهیم بشناسیم برای تحول شعر جدید فارسی اوست » اخوان ، ۱۳۷۶:۲۳) البته در اینجا ما فقط به بعد تحول محتوا آن هم در چهارچوب اجتماعی میپردازیم و از پرداختن به ابعاد دیگر آن صرف نظر میکنیم . نیما با آگاهی کامل سعی کرد تا به شعر محتوای اجتماعی بدهد و در بسیاری موارد صراحتاً از شیوه ی خود دفاع کرده و میگوید : « در هیچ جای دنیا آثار هنری و احساسات نهفته و تضمین شده ی آن عوض نشده اند، مگر در دنباله ی عوض شدن زندگی اجتماعی » ( نیما ۲۵۳۵:۳۶) در اندیشه نیما « شعر از زندگانی ناشی شده و میوه ی زندگی است (همان ، ۱۰۹) به همین دلیل است که می گوید: « شاعر کسی است که فرزند زمان خود باشد و بتواند ارزشها و ملاکهای زمان را در شعر خود منعکس سازد و به اصطلاح فرزند زمان خویشتن .باشد. روی این اصل نیما برای شعر زمانه ی خود نوعی محتوای اجتماعی پیشنهاد میکرد » (یاحقی، ۵۳: ۱۳۸۳) بنابراین در می یابیم که نیما هنرمندی است که برای خود مسؤولیت و رسالت اجتماعی قایل است. » پرستش ۱۳۸۱:۱۵۶) اگر بخواهیم از یک دید جامعه مدارانه به اشعار نیما بنگریم باید قبل از هر چیز از جهت رویدادهای تاریخی، عصر نیما را بشناسیم که در این جا به اختصار مطابق هر دوره ی شعری او به مهمترین این رخدادها اشاره میکنیم؛ اما در جریان شناسی شعر معاصر که برخی آن را تا سال ۱۳۷۰ به هفت دهه تقسیم کرده اند، نام نیما در چهار دهه ی نخستین آن به چشم میخورد نگ حقوقی، ج ۱: ۱۳۷۷) برخی دیگر آن را به چهار دوره تقسیم میکنند که بدین قرار است دوره ی اول از ۱۳۰۴ تا شهریور ۱۳۲۰ ش. ( روی کار آمدن پهلوی دوم ) دوره ی دوم از ۱۳۲۰ تا ۱۳۳۲ : . کودتای ۲۸ مرداد ؛ دوره ی سوم از ۱۳۳۲ تا ۱۳۴۲ ش. و دوره ی چهارم از ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷ ش. ( انقلاب اسلامی ) ( ن.ک. یاحقی، همان ، ۳۵)
    در تقسیم بندی دوره های ادبی معاصر اختلافاتی وجود دارد. ما با توجه به این که نیما را اساس این تقسیم بندی قرار داده ایم جدا از دیگر تقسیم بندیها، با توجه به عمر شعری نیما و تا سال مرگ وی به سه دوره تقسیم بندی قایل شده ایم که بدین ترتیب میباشد:
    1- دوره ی اول شعر نیما از شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹
    2- دوره ی دوم شعر نیما از شهریور ۱۳۲۰ تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲
    3- دوره ی سوم شعر نیما از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تا ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ با توجه به این بخش بندی به بررسی شعرهای ا در هر یک از این دوره ها میپردازیم.

    بحث و بررسی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی

    نقد شعر نیما یوشیج

    اشعار نیما یوشیج

    دوره ی اول شعر نیمایی از سال 1299 ش تا شهریور 1320

    به طور کلی دوره ی اول مصادف است با کودتای ۱۲۹۹ شمسی به رهبری رضاخان قزاق و حمایت انگلیسی ها و جا به جایی چندین نخست وزیر نظیر سید ضیا (کابینه ی سیاه ) قوام مشیرالدوله مستوفی الممالک و …. در یک دوره ی کوتاه وزیر جنگی رضاخان، رفتن احمد شاه از کشور و بالاخره مهمترین رویداد حکومت رضاشاه بود که عمدتا با استبداد سیاسی، ضدیت با معتقدات مذهبی ،جامعه غربی کردن ،ایران تبلیغ روحیه ی فرد پرستی القای تقدس مفهوم سلطنت و ایران پرستی افراطی ( شوونیسم ) و تحول در آموزش و پرورش، اقتصاد و دیگر شؤون اجتماعی همراه بود .نک گروه تاریخ، دفتر تألیف کتب درسی ، صص ۱۵۵ – ۱۰۸ (۱۳۶۹ با توجه به این اوصاف طبیعی است که هیچ هنرمند وشاعری نتواند آزادانه به خلق اثر هنری بپردازد. در چنین فضایی است که نیما شروع به سرودن می کند و با نود و دو قطعه ای که می سراید وقایع جامعه ی آن زمان را با بیان مز آلود خویش بازگو مینماید . به طور کلی نیما به جز نخستین شعر خود که همان می گوید، در بقیهی سرودههایش از نماد و سمبول سود میجوید و عمده دلیل این امر سایه ی شوم استبداد بود که آسمان این سرزمین را تیره می ساخت. نیما با هوش سرشار خود این موضوع را دریافته بود به همین دلیل سعی کرد همه چیز را به نماد و اسطوره تبدیل سازد: شب چشمه ،گل ،محبس ،خارکن گرگ، روباه و خروس بز ملا ،حسن ،قو آتش جهنم، گرگ، عقاب و … شاعر از همه ی عناصر بهره می گیرد تا فضای زر و زور و تزویر را ترسیم سازد. در قطعه ی «ای شب » که در سال ۱۳۰۱ می سراید میتوانیم درد درونی او را از اوضاع وحشت انگیز زمانه و عجز بشر را در برابر این حوادث دریابیم هان ای شب شوم وحشت انگیز / تا چند زنی به جانم آتش » ( نیما ۳۵ : ۱۳۷۱) در فرازی از شعر مذکور میگوید :
    «در سایه ی آن درختها چیست؟ کز دیدهی عالمی نهان است / عجز بشر است این فجایع ایا این که حقیقت جهان است؟» (همان) در این قطعه نیما را کاملاً دردمند می یابیم؛ کسی که نمی تواند در برابر رنج ها و غمها سکوت کند. آن چه شاعر را بر می انگیزد چنین قطعه ای بسراید بی شک از وقایع آن زمان ناشی میشود. «کودتای ۱۲۹۹ به رهبری رضاخان » ، « بر کار آمدن کابینه ی سیاه سیدضیا » که با واژه ی شب کاملاً در تناسب است و « تغییرات ناگهانی در کابینه ها » همگی از اوضاع نا به سامان آن دوران حکایت دارد. دور نیست آن چه نیما را بر آن داشته تا به دنبال آزادی و رهایی از قوالب سنتی باشد، روح آزاد اندیش او بوده که خواسته با این کار اندوه خویش را آزادانه تر بازگو سازد؛ چرا که خود او در دفاع از ساختار «افسانه» این گونه اعتراف میکند که « این ساختمان این قدر گنجایش دارد که هر چه بیشتر مطالب خود را در آن جا بدهی از تو می پذیرد: وصف، رمان تعزیه، مضحکه … هر چه بخواهی» (همان) (۳۷)
    در آذرماه ۱۳۰۴ نیما یک مثنوی کوتاه با عنوان جامه ی نو » سرود که محتوای آن تا حدود زیادی با قدرت یافتن تدریجی رضاخان در دربار قاجاریه و نهایتا سرنگونی این سلسله توسط او کاملا تناسب دارد :
    یکی جامه آن مرد خیاط دوخت / قضا را تن صاحب جامه سوخت
    چو شد اوستا جانب مسکنش / بپوشاند آن دوخته بر تنش
    بنالیــد تـــــن ســــــوخــتــه از نهــــــاد/ که جامه چه بد دوختی اوستاد
    دمی چند بروی ملامت گرفت / بدو گفت استا « نه جای شگفت
    شود مایه ی عیب بسیار من/ ز عیب تو باشد اگر کار من
    (همان ،۸۶ – ۸۵)
    البته منظور از «استاد» را در این منظومه میتوان استعمار پیر انگلیس تصور نمود که با توجه به این نکته که رضاخان به حمایت انگلیس در نهم آبان ۱۳۰۴ به قدرت رسیده تصورمان به واقعیت نزدیکتر میشود ضمن این که در آن زمان روسیه بیشتر کانون توجه روشنفکران ایرانی بوده است .
    نیما در منظومههای بسیاری فقر و بدبختی حاکم بر جامعه را ترسیم می کند، اما در قطعه ی خانواده ی سرباز» (۱۳۰۴) آشکارا به این فقر اشاره میکند؛ فقر زنی که شوهرش سرباز است : در همه قریه میشناسندش بس فقیر است او ، فقر نامندش / با وجود این کس نمی خواهد ذره ای از فقر وز غمش کاهد» (همان ، (۹۲) اگرچه نیما به قول خود این قطعه را برای سربازهای گرسنه قفقاز » سروده ولی میتوان پذیرفت که این در حقیقت بیان حال جامعه ی استبداد زدهی .نیماست نیما همواره از استبداد می نالد، چه استبداد قجری، چه استبداد ،رضاخانی زیرا نیما هیچگاه چراغ سبزی به استبداد نشان نداد و چون غزال تیز تک از کمند سیاست و وکالت گریخت » (بینایی ۱۲۳: ۱۳۸۱) در اشعاری که او در این دوره سروده این نکته خود را نشان میدهد که به عنوان نمونه میتوان به چند مورد اشاره کرد همه جا چنگ استبداد در از همه جا راه بر اهریمن باز از برای قجری نصف ملت مقهور» (همان ، ۱۰۸)
    «جایی که نه گیاه در آن جاست نه دمی/ ترکیده آفتاب سمج روی سنگ هاش/ نه این زمین و زندگی اش چیز دلکش است /  حس می کند که ارزوی من مرغ ها چو او / تیره است هم چو دود »(همان ، ۲۲۳ – ۲۲۲)
    «نزدیک شد رسیدن مرغ شکسته پر/هی پهن میکند پر و هی میزند به در/زین حبس گاه / آواز میدهد به همه خفتگان ما .. بر بام این سرای که کردش ستم نگون / استاده است هم چو یکی گوی واژگون / میکاودش دو چشم/ تا چهره های مرگ نما را کند جدا» (همان ، ۲۸۶)

    نیما هم چنین در قطعه ی «گرگ» تازیانه ی کلام را بر پیکر نظام ارباب و رعیتی میزند و ارباب را به گرگی مانند میسازد نظام طبقاتی ،زمانه شاعر را می رنجاند و گویی در تمام اشعارش گروههای حاکم رعیت، شاه و مردم سیاه و سفید صبح و شب زیرک و سـ برک و ساده لوح و … رو به روی هم قرار دارند. شخصیتهایی مانند انگاسی، سریویلی و دهقان، نماد مردم فریب خورده و ساده لوح در شعر نیما میباشند ابهام و رمزگرایی در این دوره از شعر نیما کاربرد بیشتری دارد به بیان دیگر وی به رمزگرایی و سمبول پردازی روی می آورد و سعی میکند تا با زبانی مجازی و کنایی و تأویلی به نقد و نکوهش اوضاع نا به سامان سیاسی و اجتماعی و فرهنگی جامعه ی خویش بپردازد حسین ،پور، ۱۳۸۱:۲۰۴ ) اما بعد از سرنگونی رضاخان میتوان یک چرخش محسوس در شیوهی بیان نیما دید. هر چند او تا پایان عمر نتوانست از زبان سمبولیک خود فاصله بگیرد ولی به هر روی رمزگرایی در دوره ی

    اول شعر او مشهودتر است که مجال بحث بیشتر نیست و با بسنده کردن به همین اندک به سراغ عصر دوم شعری نیما میرویم.

     دوره ی دوم شعر نیمایی از شهریور 1320 تا کودتای 28مرداد 1332

    در این دوره حوادث اجتماعی مهمی واقع گردید که اهم آنها عبارتند از نفوذ روس و انگلیس به ایران و رانده شدن عمال آلمانی از کشور و برکناری رضا شاه و روی کارآمدن محمدرضا پهلوی، ورود مستشاران آمریکایی تأسیس حزب توده نبودن حکومت مرکزی نیرومند غیر قانونی اعلام شدن حزب توده در ۱۵ بهمن ۱۳۲۷، آشوب کومله دموکراتها در کردستان و محدودیت مجدد آزادی تشکیل جبهه ملی به رهبری دکتر مصدق و ملی شدن صنعت نفت اوضاع آشفته ی سیاسی و اقتصادی شکست جبهه ی ملی در کودتای ۲۸ مرداد و تشکیل جمعیت فدائیان اسلام با رهبری نواب صفوی و … (ر.ک. سلیم ، ۲۵۵ – ۲۲۲ : ۱۳۷۹ و آوری ، ۱۸۲ ۱۴۹ : ۱۳۷۶) همهی وقایع یاد شده در این دوره، نشان از آشفتگی بیش از حد اوضاع کشور دارد. طبیعی است که چنین وضعی به دنبال خود بر سایر شؤون از جمله شعر و ادب نیز تأثیر می نهد؛ لذا می بینیم که پس از شهریور ۱۳۲۰ و رفع محدودیتهای عصر رضاخانی در زمینه ی جریانهای ادبی نیز تحولات چشمگیری به وقوع می پیوندد. آغاز به کار چندین نشریهی | یه ی ادبی که برخی از آنها در مسیر شعر و ادب این عصر مؤثر بوده و زمینه را برای شکوفایی شعر نیمایی هموار کردند که از جمله ی آنها به روزگارنو که در انگلیس چاپ می شد؛ پیام نو، سخن زیرنظر پرویز ناتل خانلری جام جم و خروس جنگی میتوان اشاره نمود جرقه نخستین مجموعه ی شعر نیمایی بود که در اواخر سال ۱۳۲۴ش. در ۱۳۸ صفحه منتشر شد و در آن سی و پنج قطعه از اشعار شاعر جوان آن سالها به چاپ رسید مجموعه ی آهنگهای فراموش شده از احمد شاملو با مقداری اشعار کهنه و نو اما بسیار ابتدایی در سال ۱۳۲۶ ش. و نیز کتاب اشعار جدید سروده ی حبیب ساهر از شاگردان تقی رفعت در سال ۱۳۲۷ ش. منتشر شد که گویا نخستین شعر نیماییاش دختر سپید است که در سال ۱۳۲۱ ش. در تبریز سرود اما مهم ترین حادثه ی ادبی این سالها تشکیل اولین کنگره ی نویسندگان و شاعران ایران در تیرماه ۱۳۲۵ش. بود . این کنگره به همت انجمن روابط فرهنگی ایران و «شوروی برگزار شد. حدود شصت تن از شاعران و ادبا و محققان در این کنگره شرکت کردند که از آن میان تنها چهار تن نوپرداز و معتقد به شیوه ی نیما بودند ،نیما ،توللی شیبانی و شاعری کم اسم و رسم به نام رواهیج (محمد علی جواهری رییس کنگره شاعر به نام و پر آوازه و وزیر فرهنگ آن زمان ملک الشعرا بهار بود و در هیأت رییسه کسانی مانند صادق هدایت علی اصغر حکمت و بدیع الزمان فروزانفر شرکت داشتند کنگره در پایان قطعنامه ای صادر کرد که طی بندهای آن ضمن اظهار نظر درباره ی ادبیات ایران وظایف شاعران و نویسندگان و آينده ي ادب فارسی معین و از صلح جهانی افکار ،بشر دوستی دموکراسی حقیقی و روی آوردن به خلق که اغلب مورد
    علاقه ی میزبان یعنی انجمن روابط فرهنگی ایران و «شوروی بود حمایت شده بود. نیما در این کنگره جمعاً سه شعر «آی آدمها»، «مادری» و پسری» و « شب قورق» را خواند که مورد توجه و نقد و نظر قرار گرفت و پس از آن شیوه ی نیما به رغم پاره ای از مخالفتها از جانب ادیبان سنت گرا جایش را در کنار شیوه ی سنتی شعر فارسی باز کرد. (نک یاحقی، همان ، ۵۸ – (۵۵) نگاهی به عناوین و محتوای اشعار نیما در ، این دوره هم چون مردگان موت»، کینه ی شب»، «جوی مـ مردگان موت»، کینه ی شب»، «جوی میگرید»، «هنوز از شب » و… باعث شد تا آل احمد درباره اش بگوید نیما اصولاً شاعری است بدبین گذشته از اشعار دوره ی اخیر او که مایه ی پیچیده و فراری از امید و خوش بینی در آنها نهاده شده، خوشبینی و امیدی که باز هم دل گزاست، گذشته از این اشعار، چه در دوران خفقان و چه پیش از آن «افسانه» و «قصه ی رنگ «پریده» و « ای شب » و غیره …. سرشار از بدبینی است. » ( آل احمد ، ۵۷ : ۱۳۸۲) اما باید توجه داشت که این بدبینی ناشی از سرخوردگی نیست بلکه برخاسته از جامعه ی بی ثبات و ظلم آلودی است که شاعر در آن میزید در واقع انتخاب عناوینی چون «حباب »، «سوی شهر خاموش» «خون ریزی» و… نشان میدهد که شاعر از اوضاع نامساعد روزگارش دردمند و دلگیر است. ناگفته نماند که در بعضی از این عناوین میتوان امیدهای شاعر را دید؛ مثل « تابناک من»، «ناقوس » «خروس میخواند»، «پادشاه فتح » و …. به دلیل این قطعات امید بخش است که درباره ی نیما گفته شد؛ کمتر اتفاق میافتد که پیر مرد نیما . آیه ی یأس بخواند. حتی در دل سنگین ترین سکوت ایستایی و استبداد .. نیما در گسترده ترین سایه ی سیاه کاری نیز در جستجوی کمترین بارقه ی امید و باریکترین شعاع نوری است که میتواند جرم تیرگی را هم بدرد. » (حمیدیان، ۱۳۸۱:۲۴۰)
    حال با توجه به این که بسیاری از اتفاقات مهم تاریخ معاصر دوره ی دوم شعر نیما به ویژه در سال ۱۳۲۰ روی داد میتوان با تأمل در اشعار نیما فهمید که او به هیچ وجه نسبت به این حوادث بی اعتنا نبوده است. در دی ماه ۱۳۱۹ در شعر «شکسته پر با فعل ماضی محقق الوقوع دمید» از فرا رسیدن سحر » و آمدن مرغ شگسته ـ از درون «حبس گاه » خبر میدهد یعنی دمید از پس شام سیه سحر نزدیک شد رسیدن مرغ شکسته پر نیما همان ، (۲۸۷) بعد «خروس» او، مژده ی « صبح » را به رغم نیرنگها و کارشکنی های سوداگر شب » میدهد. آن گاه در سال ۱۳۲۰ در قطعه ی «وقت است» می گوید: وقت است نعره ای به لب آخر زمان کشد نیلی در این صحیفه، بر این دودمان کشد سیلی که ریخت خانه ی مردم ز هم چنین اکنون سوی فرازگهی سر چنان کشد .» (همان ۲۹۵ )کلمه «سیل و تعبیر نیل بر دودمان کشیدن» حکایت از زوال دارد و شاعر با حس آینده نگری خویش آن را دریافته و شعر را چنین به پایان میبرد: « بس دستهای خسته در آغوش هم شوند شور و نشاط دیگر بر پا کند جهان » (همان ، ۲۹۵) در شعر « جغدی پیر که احتمالا در اواخر شهریور ۱۳۲۰ و پس از برکناری » رضا شاه سروده این گونه میآورد هیس! مبادا ،سخنی جوی آرام / از بر دره بغلتید و برفت/ آفتاب از نگهش سرد به خاک/ پرشی کرد و برنجید و برفت. » (همان ، ۳۰۱)
    در بیست و هفت آذر همان سال شعر معروف «آی آدمها » را می سازد که حکایت غرقگی و تلاش مذبوحانه و دردمندانه است با برکناری رضاشاه باردیگر آزادی به کشور باز گشته به همین دلیل شاعر در این شعر آزادانه تر سخن می گوید و دیگر از آن نمادها و سمبولهای دشوار خبری نیست آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید / یک نفر در آب دارد میسپارد جان را یک نفر دارد که دست و پای دایم میزند / روی این دریای تند و تیزه و سنگین که میدانید» (همان (۳۰) در واقع این شعر ، پیوند عمیق نیما را با مکتب رمانتیسم آشکار می سازد . این منظومه را میتوان حکایت رنج نوع انسان نیز دانست که با نگاهی تازه همراه است چرا که نیما تبلور نواندیشی در باب انسان در شعر معاصر است. حضور انسان در شعر او ابعاد گستره شکل و عمقی دارد که هم نشان گزینشی تجربی و آگاهانه است و هم نمونه ای از رویکردی مسؤولانه » (مختاری ، ۱۳۷۱:۱۷۱) در این شعر می توانیم به شکاف ژرف طبقاتی در عصر نیما پی ببریم توانگران و ساحل نشینان مست و بی خیال و سیر در مقابل مستضعفان دردمند و گرسنه و عریان که در « دریای تند و تیره و سنگین » جامعه ی خویش در حال غرق شدن و نابودی اند. نیما همواره از بی عدالتی حاکم و فقر مردم در رنج است در آغاز قطعه ی «مادری» و پسری » می آورد: « در دل کومه ی خاموش فقیر/ خبری نیست ولی هست خبر /دور از هرکشی آن جا شب او/ میکند قصه زشبهای دگر » ( نیما همان ، ۳۲۶) که کلمات و عبارات کلیه ی خاموش، فقیر، خبری نیست، شب و قصه، فضای حرمان و درد و بی کسی را کاملا نشان میدهد و « شبهای دگر نشان از طولانی بودن این اوضاع در نزد شاعر است. به همین دلیل در ادامه می آورد کس ندارد خبر از هیچ کسی شب دراز است و بیابان تاریک » (همان: ۳۲۸) در حقیقت در بسیاری از قطعات نظیر همین قطعه ی مذکور و برخی دیگر چون «مادری و پسری » ناروایی به راه » « کینه ی شب »، « ناقوس »، « مانلی » و … میتوان فهمید که « حس هم دردی با عناصر فقیر و ضعیف جامعه یکی از ویژگیهای اصلی شعر نیما یوشیج است. در واقع چنین احساساتی در اشعارنوین فارسی کم هم نیست ولی آنچه که نیما را از بقیه ی معاصرانش متمایز میسازد صداقت اوست که با مشاهده ی عمیق شخصی دو چندان میشود. » (آژند، ۱۳۶۳:۱۸۸)

    پیشتر گفتیم که پس از رضاخان حزب توده پدید آمد که روشنفکران آن روز جذب افکار به ظاهر مترقیانه و عدالت خواهانه ی آن شده بودند و نیما نیز اگرچه تا حدودی در خلال اشعارش از آزادی درد مردم و عدالت سخن میگوید و این امر خود نشان از گرایش او به این حزب دارد و حتی در فستیوال بخارست نیز شرکت نموده بود اما با وجود این آگاهی وسیع نیما از مکاتب مختلف جهان و فرهنگ و معتقدات اسلامی و ایرانی او را از قرار گرفتن در حصار تنگ حزبی و اندیشه های مفرط دور میداشت چرا که ذات او با آزادی مأنوس بود؛ لذا هرگز عضو حزب توده نگردید و بنا به قول اخوان ثالث « آن چه مسلم است نیما گرایش به چپ داشت مجامع چپ نه به خاطر شعرهایش، بلکه به خاطر بهره گرفتن از نامش می کوشیدند تا او را هر چه بیشتر و وسیع تر معرفی کنند. طرفداران حزب توده و نیروی سوم که خلیل ملکی و آل احمد و اینها بودند سر جلب و جذب نیما دعوا داشتند اما خود نیما عضو هیچ حزب و سازمانی ،نبود تنها همین را میتوان گفت که گرایش به چپ داشت آن هم برای دل سوزی برای مردم و بس .» (بینایی ،همان ، ۱۲۹) نیما هم بیان می دارد که من بزرگتر و منزه تر از آن هستم که توده ای باشم؛ یعنی یک فرد متفکر محال است که تحت حکم فلان جوانک که دلال و کار قاچاق کن دشمن شمالی است برود و فکرش را محدود او بکند این تهمت دارد مرا می کشد، من دارم دق می کنم از دست مردم. » ( همان، ۱۳۰ – ۱۲۹) بنابراین میبینیم که نیما در شعر مردگان موت » صراحتاً فریاد میزند که این شعر را به مناسبت این سگ های ناقابل که در صدمین سال مردن کریلوف » در تهران مجلس ،کردند گفته ام. » (نیما، همان ۳۳۵) مردگان موت با هم شاد میخندند / با حصیر غارت خود / در جهان زندگانی/می کنند آیا جدا از زندگی زندگان، یک زندگانی نهانی؟ » (همان، ۳۳۶) و همین نکته نیز دلیلی بر انزجار نیما از عمال و مزدوران دولت استعمارگر شوروی میباشد. نیما در شعر بخوان ای هم سفر با من » چنان استادانه به ترسیم وقایع میپردازد که اعجاب انسان را بر می انگیزد.
    حضور پررنگ استعمارگران انگلیس آمریکا و روس در ایران پس از رضا شاه و نابودی بسیار سریع و آسان آن مجسمهی وحشت و قدرت در روحیه ی مردم آن زمان سستی را تزریق کرده بود و مردم به این باور رسیدند که قادر به تغییر سرنوشت خود نیستند و نیما از این حقیقت آگاهی ،دارد پس میخواهد به هم میهنان خود روحیه ی مقاومت و تصمیم بدهد؛ به همین دلیل میسراید:« نباشد هیچ کار سخت کان را در نیابد فکر آسان ساز / شب از نیمه گذشته است خروس دهکده برداشته است آواز / چرا دارم ره خود رارها من بخوان ای هم سفر با من » (همان ،۴۰۳) و در ادامه ی این قطعه می آورد به رو در روی صبح این کاروان خسته میخواند / کدامین بار کالا سوی منزلگه رسد آخر/ که هشیار است کی بیدار کی بیمار؟ / کسی در این شب تاریک پیما این نمی داند.» (همان ، ۴۰۳) کاروان خسته ی جامعه و اوضاع نا به سامان کشور شاعر را بیش از هرکسی متأثر ساخته است؛ آذربایجان آشوب زده است کوملههای کردستان خواستار حکومت خودگردان هستند خوزستان نا آرام است و از طرفی مدام نخست وزیرها عوض میشوند و این گونه است که شاعر با حسرت مینگرد و میپرسد کدامین بار کالا سوی منزلگه رسد آخر » (همان، (۴۰۳) در سال ۱۳۲۸ شمسی تا حدود زیادی زمینه برای بروز اندیشه های اصلاح طلبی در عرصه های اقتصادی، اجتماعی و سیاسی فراهم آمد. زمزمه هایی در جهت طرح مسایل مربوط به حقوق ملت ایران بر منابع نفتی و آزادیهای سیاسی شکل گرفت. وجود رجال ترقی خواه و خوشنامی چون دکتر محمد مصدق در برابر اذناب دربار نیز نور امیدی به دلها تاباند، لیکن دستگاه سلطنت سد سکندری را در مقابل هرگونه موج دگرگون طلبی پدید آورد به همین دلیل میبینیم که در اشعاری که نیما در این سال سرود، رگه هایی از خوش بینی البته به همراه تردید دیده میشود؛ لیکن به موازات سیر این رویدادها در جهت مثبت این رگه ها قویتر و روشن تر میگردد.
    در منظومه ی «ماخ اولا » میگوید پیگره ی رود بلند / میرود نامعلوم / می خروشد هر دم امی جهاند تن از سنگ به سنگ چون فراری شده ای / ( که نمیجوید راه هموار ) ا می تند سوی نشیب ا می شتابد به فراز / می رود بی سامان » (همان، ۴۵۷) ماخ اولا، سمبول ایران و مردمانش است که دچار پسر درگمی شده اند و نمی دانند چگونه مسیر تعالی را طی کنند هیچ کس به فکر نجات کشور نیست و نمیخواهد به این رود جاری نظر بیفگند و آن را از چنگال بیگانگان نجات بخشد: « نیست – دیری است – بر او کس نگران / و اوست در کار سراییدن گنگ آو اوفتاده است ز چشم دگران بر سر دامن این ویرانه» (همان (۴۵۷ پس از این قطعه ، نیما در شعر بر فراز دشت »، نمادهای خیر و شر را به درگیری دراماتیک با یکدیگر وا می دارد. باران عجیب می خواهد به همه بهره دهد، اما باد مرگبار و ستیهنده و خشک و سرکش و شرزه ی استبداد و اجنبی این نمیخواهد» : « گرم در میدان دویده بر زمین می افکند پیکر / با دمش خشک و عبوس و مرگ بار آور » (همان ، ۴۵۸) ولی در سال ۱۳۲۹ با ملی شدن صنعت نفت و کوتاهی دست انگلیس از ایران کشور وارد مرحله ی تازه ای شد. در سالهای ۲۹ – ۱۳۲۸، اوضاع اقتصادی کشور وخیم بود افزایش بیکاران و واردات کالا و کاهش صادرات، سیاست اصلاحات ارضی شاه که باعث درگیری سختی بین حکومت و اربابان شد و رقابت روس و انگلیس و آمریکا بر سر منافع خود در ایران همگی از این وضعیت حکایت دارد. این سال با همه ی فراز و نشیبهایی که داشت صحنه را برای به قدرت رسیدن مصدق فراهم کرد که البته با حمایت آیت الله کاشانی نیز همراه بود. انعکاس این آشفتگی اوضاع را نیما در منظومه ی «هاد» که در خرداد ۱۳۲۹ سروده بود چنین میآورد طوفان زده است هیبت دریا / و انگیخته نهضت صدایی در گوشه ها نهان / دریای بیکران» (همان، ۴۷۰ )وی در این شعر با تکرار عبارت او خواهد آمد » گویا از موعودی حرف میزند که خیلی زود بر سر قرار حاضر میشود با وجود موانع و خطراتی که بر سر راهش نهاده اند « با آن که بسته اند / هر راهی و دری / او خواهد آمد با این خبر درست .. / اندیشه ای است او را / تا بر نشانه راست نشاند. » (همان، (۴۷۱) گویا زمزمه های نخست وزیری مصدق مدتی قبل از سال ۱۳۳۰ بر سر زبانها افتاده بود و نیما نیز از این موضوع آگاه؛ مالکان تندروان سیاسی و طبقات مذهبی، همگی در پشت سر او 1 مصدق ) ایستادند. » آوری، ۱۳۷۶:۳۳۹) و او را که مردی اندیشمند بود حمایت میکردند بنابراین نیما آمدنش را همراه میداند با « و آن نگاهها که بمردند / در یأس حبس خانه ی تاریک چشمها / خواهند زنده از دم او خواست و شانه های برهنه با زخم (پوشش / اینک پذیرش قدمش را / از جای خاست خواهند / آن رهسپار دیر سفر را نادیده پیکرش آرایش آراست خواهند » نیما، همان، ۴۷۲) این در حالی است که نیما در قطعه ی « یک نامه به زندانی اوضاع حاکم را رعب آور ترسیم می کند و سانسور شدید رژیم را این گونه مطرح میسازد و به مقصد نرسد هیچ کسی / هم چو یک نامه به یک زندانی همان (۴۷۶ اگر چه از سقوط رضاشاه تا سال ۱۳۲۵ اندک آزادی در کشور به وجود آمد، ولی محمدرضا مانند سایر مستبدان پس از ختم غائله ی آذربایجان در سال ۱۳۲۵، رویهی ظلم و زور را پیش گرفت و این امر را پس کودتای ساختگی سال ۱۳۲۷ که علیه خود ترتیب داده بود، شدت بخشید.
    در سال ۱۳۳۰ نیما منظومه ی بلند مرغ آمین» را می سراید که در واقع طبق عقیده ی او مرغ آمین کسی است که وجودش یک سره دردمندی و آوارگی و در عین حال، فهم درد خلق است در غروبگاه دلسرد و دلگیر میآید تا به مردم دلگرمی بدهد و بگوید دوران زجر و شکنجه و نومیدی به راستی به پایان آمده و جهان خواره روی در زوال دارد. » (حمیدیان ، ۱۳۸۱:۲۵۸ به گواهی تاریخ پس از فروپاشی حزب توده، مصدق جبهه ی ملی ایران را تشکیل میدهد و دوباره با حمایت همه ی اقشار به ویژه مذهبیون بزرگ، بارقه ی امید را در دل افراد، علی الخصوص روشنفکران پدید می آورد و برای قطع ایادی بیگانگان از کشور و رفع بیداد از هیچ کوششی فروگذار نمی.کند در آن سالها همه شیفته ی او بودند. فضای شعر، با توجه به سال پدید آمدنش اذهان را به سمت مصدق می کشاند و این که شاید شما هم با توجه به تاریخ شعر از خود پرسیده باشید: « آیا مرغ آمین میخواهد چهره ی یکی از بزرگ مردان تاریخ ما و رهبر فرزانه عصر خویش مرحوم دکتر محمد مصدق را با نقش عظیم بیدارگری و تحرک بخشیاش تجسم بخشد؟ حمیدیان ، همان ، (۲۸۰) آری ،نیما او را نشان از روز بیدار ظفرمندی میداند که با نهان تنگنای زندگانی دست دارد/ از عروق زخمدار این غبار آلوده ،ره تصویر بگرفته / از درون استغاثههای رنجوران /در شبانگاهی چنین دلتنگ می آید نمایان » (همان ،۴۹۱) اما در سال ۱۳۳۱ که توطئه ها علیه مصدق باعث برکناری موقت او میشود و اوضاع را علیه او سوق میدهد نیما نیز متأثر میشود و محزون وار می گوید: « من چهره ام گرفته/ من قایقم نشسته به خشکی/ با قایقم نشسته به خشکی/ فریاد میزنم / وامانده در عذابم انداخته است / در راه پر مخافت این ساحل خراب /و فاصله است آب / امدادی ای رفیقان با من » (همان ، ۴۹۹) در ادامه ی این ،شعر با گفتن این سخن: « مقصود من ز حرفم معلوم بر شماست / یک دست بی صداست/ من، دست من کمک ز دست شما می کند طلب » (همان، 500) اندیشه ی مارکس را به ذهن متبادر می سازد ؛ مارکس می گوید : مسایل زندگی نوین را میتوان در خاستگاههای واقعی و مادی همچون ساختارهای سرمایه داری جستجو کرد و راه حلهای آن را نیز تنها در بر انداختن این ساختارها به وسیله ی عمل دسته جمعی گروه های وسیع مردم میتوان یافت » ریترز، ۱۳۸۲:۲۷) در حقیقت، نیما به این باور رسیده که شاعر باید به خاطر مردم فریاد برآورد زیرا از نظر او شاعر بودن یعنی همه کس بودن به جای همه کسان فکر کردن و رنج آوردن در دل همه کس و همه چیز بودن. » ( نیما، ۶۳۴ : ۱۳۷۳)
    پس دوره ی دوم شعر نیما را نیز مثل اشعار دور اول بسیار متأثر از اوضاع روزگارش
    می یابیم که این امر با توجه به هر سطر آن مشخص میباشد .

    دوره ی سوم شعر نیمایی 1332 شمسی تا سال 1338

    با شروع این دوره شمار شعرهای نیما نیز کم می شود و این ناشی از اوضاع سخت زمان پیری شاعر و بیماری او میتواند بوده باشد .در سال ۱۳۳۲ نیما فقط قطعه ی مهمی به نام دل فولادم» را سروده است در این سال اوضاع کشور نا آرام است و دولت ملی مصدق به نابودی می رود؛ لذا شاعر وضع منانشب روحی ندارد و حوصله اش به سر رفته طوری که میگوید ول کنید اسب مرا / راه توشه ی سفرم را و نمد زینم را/ ا و مرا هرزه درا / که خیالی سرکش به در خانه کشانده است مرا » (نیما، ۵۰۸: ۱۳۷۱) در این منظومه دیگر شاعر شاد نیست و امید سابق در شعرش دیده نمی شود: رسم از خطه ی دوری، نه دلی شاد در آن سرزمینهایی دور / جای آشوبگران/ کارشان کشتن و کشتار که از هر طرف و گوشه ی آن / مینشانید بهارش گل با زخم جسدهای کسان » (همان، ۵۰۸ نیما در «مرغ آمین» از امید و کامیابی سخن می گفت، اما در این جا اشاره می کند که فکرش بیهوده بود و آن همه امید به آینده ی بهتر و پیشرفت کشور بیهوده بود: «فکر میکردم در ره چه عبث / که از این جای بیابان هلاک / میتواند گذرش باشد هر راهگذر باشد او را دل پولاد اگر/و بر سهل نظر در بد و خوب که هست /او بگیرد مشکل ها آسان /و جهان را داند / جای کین و کشتار/ و خراب و خذلان » (همان ، ۵۰۸) لذا در می یابد که بعد از آن همه تلاش و تکاپو و آرزو دوباره کشور سر جای اولش برگشته ولی اکنون به همان جای بیابان هلاک / بازگشت من می باید با زیرکی من که به کار» (همان ، ۵۰۹ ) تقریباً جای تردید نیست که ،شاعر کاملاً متأثر از حوادث سال ۱۳۳۲ این شعر را سروده است. سرشکستگی عناصر ترقی خواه او را سخت متأثر ساخته است وین زمان فکرم این است که در خون برادرهایم / ناروا در خون پیچان /بی گنه غلتان در خون /دل فولادم را زنگ کند دیگرگون. » (همان)
    لحن کلام نیما پس از این سال صریح تر و سوزناک تر می شود: « وه ! چه سنگین است با آدم کشی با هر دمی رؤیای (جنگ این زندگانی / بچه ها زنها / مردها، آنها که در خانه بودند / دوست با من آشنا با ، آشنا با من سراسر کشته گشتند » (همان ، ۵۱۰) اما پس از مدتی نیما دوباره به سمبول روی می آورد؛ گویا تحیر و تأثر شاعر فروکش کرده است، لیکن سمبولهای او مقاصد اجتماعی و متعهدانه ی وی است و این وجه متمایزی به شعر او در قیاس با شیوه ی سمبولیسم اروپایی می بخشد. به بیان دیگر شعرهای مالارمه و نیما هر قدر هم از نظر استفاده از سمبول با یکدیگر اشتراک داشته باشند هرگز از نظر هدف سمبولها اشتراکی پیدا نمی کنند. شعر ،مالارمه شعری است در خود و برای خود شعر نیما شعری است بالاتر از خود و برای دیگران و یا برای قوم و قبیله ی نیما. » ( براهنی ۱۳۸۰:۲۲۴) در قطعه ی بسیار زیبا و پرمحتوای هست شب » که در سال ۱۳۳۴ سروده شده است تازگی عبارات سمبولیک اجتماعی را شاهدیم؛ شب دم کرده است و خاک که مجاز از انسان است رنگ رخ باخته است که حاکی از ترس شدید مردم از ظلم رژیم است تاخته شدن ابر به وسیله ی باد به سمت ،شاعر، بیانگر فرا رسیدن غمی سخت است که بر او چیره می.شود هوایی که مثل تن گرم و ورم کرده ایستاده و ساکن شده است از مرگ و نابودی و سکوت خبر میدهد و در پایان نیز با تکرار هست شب آری، شب » نشان میدهد که هیچ روزنه ی امیدی را نمی بیند: « هست شب، یک شب دم کرده و خاک رنگ رخ باخته است / باد نوباوهی ابر از برکوه سوی من تاخته است. » نیما ، همان ۵۱۰۰ به طور کلی اشعاری که نیما پس از سال سی و دو سروده بیشتر ناراحت و نا امید کننده است و این را در قطعات سیولیشه » ، «در پیش کومه ام » « کک کی » بر سر «قایقش و … به وضوح میتوان دید او زندانی لحظات تنهایی و عـ خویش است که بیهمدل و بی همزبان شده است. «مانده زندانی به لب هایش / بس فراوان حرفها اما/ با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته/ چون سراغ از هیچ زندانی نمیگیرند/ میزبان در خانه اش تنها نشسته. » (همان، ۵۱۶) چیزی که عجیب به نظر می آید آن است که به ناگاه در زمستان ۱۳۳۶ انتظار نیما دوباره قوت میگیرد و شاعر انتظار مخاطبش را در شب میکشد نه در صبح روشن چون که به فضای

    حاکم آگاه است. عناصر رژیم و جاسوسانش همه جا پراکنده هستند. کاملاً خفقان و تهدید حکم فرماست و لذا می گوید:
    «تو را من چشم در راهم / شباهنگام در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگانند / در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام / گرم یاد آوری یا نه، من از یادت نمی کاهم تو را من چشم در راهم » (همان ، ۵۱۷) آخرین شعری که از نیما در قالب « نو » در کتابش وجود دارد قطعه ی «شب همه شب » میباشد؛ که در آبان سال ۱۳۳۷ سرود و در آن نیز وی در انتظار کسی در شب میباشد البته کسی که دیگر هرگز نمی آید. چون از دیار و دیار خبری نیست؛ همه چیز ویران و نابود شده است و دیگر آزادی و آزادگان وجود ندارند «شب همه شب شکسته خواب به چشمم / گوش بر زنگ کاروان استم / با صداهای نیم زنده ز دور / هم عنان برگشته هم زبان هستم / جاده اما از همه کس خالی است / ریخته بر سر آوار آوار این منم مانده به زندان شب تیره که باز / شب همه شب / گوش بر زنگ کاروان استم. » (همان، ۵۱۷ ) البته شاید این کاروان کاروان مرگ شاعر باشد که میخواهد بدین وسیله به دوستان سفر کرده ی خویش نظیر عشقی و دیگران بپیوندد و این گونه بود که کوهستان زاده ی دلیری که همتش به بزرگی کوههای سر به فلک کشیده ی البرز بود همواره در نهان خانه ی اشعارش به حال ملت و مملکت گریست و مویه کرد و سرانجام سیمرغ روحش را به آسمان سپرد.

    نتیجه گیری

    با توجه به آن گفته شد میتوان دریافت که نیما اگر چه تنها شاعری نبوده است که درد جامعه داشته است، ولی بی شک یکی از برجسته ترین شاعرانی بوده که محتوای بیشتر ،اشعارش اجتماعی است و توصیفگر درد مردم مظلومی است که گرفتار استبداد شده اند. کاربرد وسیع نمادهایی که با ترفندی خاص بار منفی به آنها بخشیده نظیر شب، سیل، باد، توفان دریا گرگ جغد و .. همگی نشان از مسؤولیتی است که شاعر در برابر جامعه اش احساس میکند و خود را ملتزم به آن میداند و گاهی چنین برمی آید که او به تنهایی بار همه ی دردها و رنج های مردمش را به دوش میکشد و مدام به حسرت مینشیند. علاوه بر اینها آنچه از میان اشعار نیما برداشت میشود این است که او در برابر تمام حوادث زمانه و رویدادهایی که استبداد وقت بر تاریخ این سرزمین تحمیل میکند حتی کلمات را نیز ناکافی میبیند.
    او با توجه به هر اتفاق مهمی شعر سروده است و کمتر شاعری مثل نیما وجود دارد که به جزئیات زندگی مردمش بپردازد از کومه ای در دشت گرفته تا حال و روز یک چوپان، از ساده لوحی انگاسی گرفته تا زیرکی ،گرگها از دیربازی شب گرفته تا خواندن خروس و آمدن پادشاه فتح؛ لذا نیما علاوه بر این که ساختار ظاهری شعر سنتی فارسی را در هم ریخت درون مایه ی آن را نیز کاملاً اجتماعی کرد و شاید به جرأت بتوان گفت که او طلایه دار شعر کاملا اجتماعی فارسی است که در دل خویش چیزی جز اندوه مردم زمانه اش نداشت.

    منابع

    1- آرین پور، یحیی (۱۳۷۶) از نیما تا روزگار ما، چاپ دوم، تهران: زوار.
    2- آژند، یعقوب (۱۳۶۳) ادبیات نوین ،ایران چاپ اول، تهران: امیر کبیر.
    3- آل احمد جلال (۱۳۸۲) هفت مقاله چاپ اول، تهران: مجید.
    4- آوری، پیتر. (۱۳۷۶). تاریخ معاصر ،ایران ترجمه ی مـ محمد رفیعی مهرآبادی، سه جلد جلد اول چاپ سوم، تهران علایی.
    5- اخوان ثالث مهدی (۱۳۷۶) بدایع و بدعتهای نیما یوشیج چاپ سوم، تهران: زمستان
    6- اسکار پیت، روبر. (۱۳۷۴) جامعه شناسی ادبیات ترجمه ی مرتضی ،کتبی، چاپ اول، تهران: سمت.
    7-براهنی ،رضا (۱۳۸۰) طلا در مس سه جلد جلد اول، چاپ اول، تهران زیارت
    8- بینایی قوام الدین (۱۳۸۱) نیمای سیاستمدار » مجموعه مقالههای نخستین همایش نیما شناسی، جلد اول، ساری، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران، شلفین، صص ۱۴۰ – ۱۱۸. 9-پرستش شهرام (۱۳۸۱) پژوهشی در جامعه شناسی شعر نو؛ نیما و مسأله ی شعر اجتماعی ایران»، مجموعه مقاله های نخستین همایش نیما شناسی جلد اول، ساری، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی ،مازندران شلفین، صص ۱۶۵-۱۴۱ .
    10- حسین پور علی (۱۳۸۱) کلید واژه ی شب در شعر نیما مجموعه مقاله های نخستین همایش نیما شناسی جلد اول ،ساری، اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران، شلفین، صص 227-197.
    11- حقوقی، محمد (۱۳۷۷) شعر نو از آغاز تا امروز جلد اول چاپ دوم :تهران نشر ثالث.
    12- حمیدیان، سعید (۱۳۸۱) داستان دگردیسی روند دگرگونیهای شعر نیما یوشیج ) . اول، تهران: نیلوفر.
    13- ریترز، جورج. (۱۳۸۲) نظریهی جامعه شناسی معاصر ترجمه ی محسن ثلاثی چاپ هفتم تهران انتشارات علمی
    14-سارتر، ژان پل و آلبر کامو و گورکه لوکاچ ( ۲۵۳۶) ادبیات و اندیشه (مجموعه مقالات) گزیده و ترجمه ی مصطفی رحیمی تهران کتاب زمان.
    15- سلیم، غلام رضا (۱۳۷۹) تاریخ تحولات جامعه ی ایرانی، چاپ اول، تهران: آذربان.

    16- گروه تاریخ دفتر تحقیقات و برنامه ریزی و تألیف کتب درسی (۱۳۶۹) تاریخ معاصر ایران، تهران وزارت آموزش و پرورش.
    17- گلدمن، لوسین و دیگران (۱۳۷۷) درآمدی بر جامعه شناسی ادبیات و اندیشه ( مجموعه مقالات گزیده و ترجمه ی محمد جعفر پوینده چاپ اول، تهران نقش جهان.
    18- مختاری، محمد (۱۳۷۱) انسان در شعر معاصر، چاپ اول، تهران توس.
    19- ولکه رنه و آوستن وارن (۱۳۷۳) نظریه ی ادبیات مترجمان ضیا موحد و پرویز مهاجر، :تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
    20- یاحقی، محمد جعفر (۱۳۸۳). جویبار لحظه ها ادبیات معاصر فارسی، چاپ ششم تهران : جامی .
    21- یوشیج نیما ( ۲۵۳۵) ارزش احساسات چاپ سوم، تهران: گوتنبرگ.
    22-        ،(۱۳۷۱) مجموعه ی کامل ،اشعار گردآوری و تدوین سیروس طاهباز، چاپ دومتهران نگاه.

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *