نمادپردازی-در-چند-شاعر-شعر-نو-و-مقایسۀ-آن-ها-باهم

نمادپردازی در چند شاعر شعر نو و مقایسۀ آن ها باهم

  • نمادپردازی در چند شاعر شعر نو و مقایسۀ آن ها باهم : نماد مختص به ادبیات نیست و در انواع هنر و امور دیگر از آن استفاده میشود. بحث ما در این مقاله صرفاً در مورد نماد در ادبیات است. در ادبیات نماد یکی از شگردها و ترفندهای تصویرسازی است و این قابلیت را دارد تا با توجه به سابقه ذهنی و روحیۀ خواننده در زمانهای مختلف و حتی در یک زمان معانی متفاوتی بپذیرد به بیان دیگر نماد را میتوان در شرایط گوناگون تأویل کرد این تأویل پذیری نماد به دلیل پیچیدگی و بیکرانگی معانی نهفته در آن است. نمادپردازی در شعر نو حرکتی است که هر کدام از شاعران در حد توانایی استعداد خود در راستای پویایی و غنای شعر گامی چند برداشتند.

    در این مقاله با مطالعه و تحلیل شعر چند شاعر نوپرداز شگردهای نمادپردازی آنها را مورد بررسی قرار داده ایم با توجه به اینکه نماد در شعر نو از اهمیت خاصی برخوردار است ضرورت دارد برای آشنایی دقیق و بهتر با شعر ،نو بحث نمادپردازی و اهمیت آن در این نوع شعر مورد تحلیل و بررسی دقیق قرار گیرد در این زمینه تاجاییکه پژوهندگان مطالعه کرده اند تحقیق مستقل و . مفصلی ـ زمینه انجام نگرفته است فقط در کتابهایی از قبیل و … و بعضی از مقالات اشاره هایی مختصر داستان دگردیسی خانه ام ابری ست به مقوله نمادپردازی در شعر نو شده است.

    نویسندگان : محسن ذوالفقاری، حجت اله امیدی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی سهراب سپهری

     

    نمادپردازی در چند شاعر شعر نو و مقایسۀ آن ها باهم

    تقسیم بندی نمادها

    اندیشمندان و منتقدان زیادی تلاش کرده اند که نمادها را طبقه بندی کنند ولی طبقه بندی نمادها به علت ابهام ذاتی که در نماد وجود دارد نسبتاً مشکل است و ممکن است یک نماد از چشم اندازهای مختلف قابل بررسی باشد که این خود باعث ختگی این طبقه بندی میشود.
    یونگ نمادها را در دو گروه طبیعی و فرهنگی جای داده است. نمادهای طبق محتویات ناخودآگاه روان سرچشمه میگیرند و بنابراین معرف گونه های فراوانی از نمونههای کهن الگوهای بنیادین میباشند در بسیاری از موارد میتوان این نمادها را به وسیله انگاره ها و نمایه هایی که در قدیمترین شواهد تاریخی و جوامع بدوی وجود دارند، تا ریشه های کهن الگویشان ردیابی کرد. در حالیکه نمادهای فرهنگی برای توضیح حقایق جاودانگی به کار گرفته میشوند و هنوز همچنان در بسیاری از ادیان کاربرد دارند. آنها تحولات زیادی کرده اند و فرایند تحولاتشان کم و بیش وارد خودآگاه شده است و بدینسان به صورت نمایه های جمعی مورد پذیرش جوامع متمدن درآمده اند.» انسان و سمبولهایش، مشخص است که یونگ از دیدگاه روانشناسی به نماد نگریسته است.

    در منابع فرنگیان سمبل یا نماد را به دو نوع تقسیم کرده اند: ۱- سمبلهای قراردادی یا عمومی یا سنتی ( Public یا Conventional) ۲- سمبلهای خصوصی به یا شخصی (Personal یا Private) شمیسا سمبل را سه نوع :میداند .۱ وضعی یا قراردادی شاعر خود سمبل را وضع میکند مثل سمبلهای منطق الطیر ۲ سنتی که در افواه مردم ساری است و به همان وضع هم در آثار ادبی استفاده میشود. مثلاً شیر سمبل شجاعت است. استفاده از این هر دو نوع خودآگاهانه است. ۳. شخصی سمبلی است ناخودآگاه مثل زنبور طلایی در بوف پنجره در شعر فروغ. محققان دیگری هم در طبقه بندی نمادها، نمادهای کیهانی ماوراء الطبیعه ،اخلاقی ،مذهبی پهلوانی، فنی و روانشناسی را مشخص میکنند به نظر لوی اشتروس هر نمادی به دلیل ساختار لایه لایه اش به طور همزمان میتواند در دسته های مختلف جای بگیرد؛ زیرا یکی از کاربردهای نماد پیوند دادن چندین زمینه به یکدیگر استان همین دلیل او در بررسیهای اساطیری خود، به عمد از به محصور کردن نمادها در چارچوب طبقه بندی اجتناب میکند. (فرهنگ نمادها، شوالیه، ج ۱: ۴۰) باید اذعان داشت که تمامی طبقه بندی نظام مند ،نمادها تا امروز ناکامل بوده است مگر به منظوری، در بیان مطلبی خاص چند و جهیگیری نمادها نیز این عمل را دشوارتر میکند.» (همان: ۶۵)

    سبک نمادپردازی در شعر نو

    بیان نمادین کوششی برای رخنه در جهانی و رای دنیای تصورات پس قاموسی لغات است. « تاریخ نماد نشان میدهد که هر موضوعی میتواند ارزش نمادین پیدا چه شیئی فرهنگ نمادها ،شوالیه، ج ۱: ۳۵) طبیعی باشد چه امری مجرد ولی شناخت معانی این الفاظ نمادین از راه تعریف میسر نیست؛ زیرا ما نمیتوانیم این الفاظ را خارج از متن در نظر بگیریم. عادت ذهنی ما به معانی این الفاظ در زبان ،معتاد حجابی است که مانع از کشف حقایق میگردد؛ بلکه باید این الفاظ را در داخل متن در نظر بگیریم و سعی کنیم در جهتی حرکت کنیم که لفظ بدان اشاره میکند به بیانی دیگر باید برای هر موضوع و لفظ فضا و بستر مناسبی مهیا شود که بتوان معانی مختلفی را آن برداشت کرد معانی نمادین الفاظ را از راه تأویل میتوان کشف کرد در شعر معاصر پیوسته این مشکل بر سر راه خواننده است که از چه طریقی تشخیص دهد که آنچه در شعر مورد نظر شاعر است مفهوم نمادین آن است یا معانی آنچه در شعر نو مزید بر علت شده این است که حتی طبیعیترین و بیرونیترین توصیفات هم در ذهن شاعران به پدیدهای عاطفی و معنادار و سمبلیک تبدیل میشود. » داستان دگردیسی
    میدیان (۲۸۸)
    با نگاهی به شعر نو دانسته میشود شعر این دوره از ظرفیتهای نهفته در کلمات، در راستای ساخت نماد بهره فراوانی برده است؛ بگونه ای که علاوه بر معنای ظاهری شعر به دلیل استفاده از لغاتی با معانی وسیع که توانسته هاله های معنایی مختلفی به گرد خویش پراکنده سازد، شعر در فضاهای مختلف و نمادین به پیش میرود. این تصاویر نمادین در بافت شعر معاصر به سه شیوه بکار میروند
    ۱ نماد ارگانیک ( ساختار ساز)
    یک نوع نمادپردازی در شعر نو به اینگونه است که شعر با توصیف یک تصویر شروع میشود و کم کم در روند رو به جلو ،شعر این تصویر محوریت مییابد و دیگر تصاویر حول این تصویر
    میچرخند. این تصویر، مرکز و است عالی علی شعر میشود و دیگر عناصر و تصاویر ،شعر در
    حکم عناصر فضاساز و تکمیل کننده این تصویر مرکزی قرار دارند این تصویر مرکزی آرام آرام در حرکتی ،فرارونده لایههای معنایی متفاوتی علاوه بر معنای قاموسی خود میگیرد و تبدیل به نماد میشود این نوع نماد که کم کم و در روند ساخت شعر به وجود میآید، نماد ساختمند ارگانیک یا ساختارساز نام دارد.
    در ساخت نماد ارگانیک، شاعر هرگز تصویر اولیه را رها نمیکند بلکه با محوریت قرار دادن آن سایر عناصر شعر را دور آن میچرخاند تا اینکه مرکزی در ارتباط با سایر تصاویر، چهره نمادین خود را آشکار میکند و لایههای معنایی زیادی به خود میگیرد. در را این نوع نماد سمبول مثل چوپانی است که گله ای از تصاویر مختلف را هدایت میکند و شاعر برای اینکه سمبول خود را که مثل جزیره ای است فرورفته در دریای ذهن از اعماق آب به سوی روشنایی عینیت برساند و به آن درخشش واقعی بدهد، تخیل طلا در مس براهنی (۶۷۷) به کار میاندازد.»

    توصیفات در این نوع شعرها معنای خود را از نماد مرکزی میگیرند و گرنه به تنهایی اهمیت ندارند در شعر ققنوس از نیما ققنوس نماد خود شاعر است که در ابتدا با توصیفی ساده شروع میشود و کم کم محوریت پیدا میکند و سایر تصاویر پیرامون ققنوس میچرخند تا اینکه خود را در آتش میافکند و خاکستر میشود اما مرگ او پایان زندگیش نیست؛ بلکه حیات او در قالب جوجههایی که از خاکسترش برخاسته اند ادامه مییابد یعنی امیدوارست که راه او را پیروانش ادامه دهند :
    ققنوس مرغ خوشخوان آوازه جهان آواره مانده از وزش بادهای سرد
    بر شاخ خیزران
    بنشسته است فرد
    بر گرد او به هر سر شاخی پرندگان
    او ناله های گمشده ترکیب میکند
    رشته های پاره
    صدها صدای دور
    … دیوار یک جای خیالی
    میسازد.
    از آن زمان
    رشید روی موج
    کمرنگ مانده است و به ساحل گرفته اوج
    بانگ شغال و مرد دهاتی
    کردست روشن آتش پنهان خانه را
    … آن مرغ نغزخوان
    بر آن مکان ز آتش تجلیل یافته …. خود را به روی هیبت آتش میافکند
    باد شدید میدمد و سوختست مرغ؟
    خاکستر تنش را اندوختست مرغ پس جوجه هاش از دل خاکسترش به در مجموعه اشعار نیما ۳۲۷

    در نماد ارگانیک نمیتوان با اتکا به همان تصویر مرکزی و بدون توجه به توصیفات و تصاویر دیگر معنای نماد را دریافت چون این نوع نماد، استعاره نیست که به راحتی در یک نگاه جای مشبه گذاشت و معنا را دریافت؛ بلکه تصویر مرکزی خیار شدن و گسترش دارد. در این شعر نمیتوان گفت ققنوس شاعر است بلکه زمانی میتوان آن را نمادی از شاعر دانست که به ایضاحات و تصاویر و توصیفات دیگر نیز توجه داشت یعنی پرنده ای که ناملایمات دیده و دیگران آواز او را درک نمیکنند و …. بنابراین در نماد ارگانیک تصویر مرکزی برای معناپذیری تصاویر و توصیفات را به شدت به سوی خود جذب میکند تا هر تصویر مانند شمعی راه تاریک را در درک معنا نشان دهد؛ از همین روی چنین اشعاری بسیار منسجم و درهم تنیده اند و نمیتوان جزوی از آن را نادیده انگاشت. گفتنی است که بیشتر نمادهای ارگانیک نیما پیرامون خود شاعر است یعنی نیما در ابتدای شعر به توصیف چیزی میپردازد و در ادامه شعر و تکمیل تصویر مرکزی خود از مرکز تصویر سر بر میآورد این موضوع بی ارتباط با دغدغه شاعر در امر نوآوری او در عرصه شعر نیست. نیما میکوشد از خود و شیوه شاعری خود دفاع کند و پایه های آن را محکم سازد. م. سرشک در شعر غزلی برای گل آفتابگردان گل آفتابگردان را خطاب قرار میدهد و برای او دعا میکند و در ادامه میگوید سحرگاهان با وجود اینکه صنوبر و ستاره در باغ واب هستند ولی تو از هر سو چشم به راه آفتاب خود هستی و همت والایی داری که پیوسته در راه آرزوهای خود همۀ عمر در تلاش و تکاپو هستی و گر چند رسیدنی نباشد. این توصیفات در مسیر شعر کم کم به گل آفتابگردان تشخص میدهد و آن را از معنای قاموسی خود فراتر میبرد و خواننده احساس میکند که معنایی فراتر و والاتر از اسم همچنان یک گل مدنظر است نفست شکفته بادا .
    و نگهت خجسته بادا و
    شکفتن تو دیدم گل آفتابگردان
    به سحر که خفته در باغ صنوبر و ستاره تو به ایها سپاری همه صبر و خواب خود را و رصد کنی ز هر سوره آفتاب خود را نه بنفشه داند این دار نه ا رازیانه دم همتی شگرف
    است تو را درین میانه.
    تو همه درین تکاپو
    و به راه آرزوها
    که حضور زندگی نیست
    همه عمر
    جستجوها.
    به غیر آرزوها
    من و بویۀ رهایی و گرم به نوبت عمر رهیدنی نباشد تو جستجو و گر چند رسیدنی نباشد چه دعات گویم ای گل تویی آن دعای خورشید که مستجاب گشتی شده اتحاد معشوق به عاشق از تو رمزی نگهی به خویشتن کن که خود آفتاب گشتی هزاره دوم آهوی کوهی مرکز تصویر سر بر میآورد این موضوع بی ارتباط با دغدغه شاعر در امر نوآوری او در عرصه شعر نیست. نیما میکوشد از خود و شیوه شاعری خود دفاع کند و پایه های آن را محکم
    سازد. م. سرشک در شعر غزلی برای گل آفتابگردان گل آفتابگردان را خطاب قرار میدهد و برای او دعا میکند و در ادامه میگوید سحرگاهان با وجود اینکه صنوبر و ستاره در باغ واب هستند ولی تو از هر سو چشم به راه آفتاب خود هستی و همت والایی داری که پیوسته در راه آرزوهای خود همۀ عمر در تلاش و تکاپو هستی و گر چند رسیدنی نباشد. این توصیفات در مسیر شعر کم کم به گل آفتابگردان تشخص میدهد و آن را از معنای قاموسی خود فراتر میبرد و خواننده احساس میکند که معنایی فراتر و والاتر از اسم
    همچنان
    یک گل مدنظر است نفست شکفته بادا .
    و نگهت خجسته بادا و
    شکفتن تو دیدم گل آفتابگردان
    به سحر که خفته در باغ صنوبر و ستاره تو به ایها سپاری همه صبر و خواب خود را و رصد کنی ز هر سوره آفتاب خود را نه بنفشه داند این دار نه ا رازیانه دم همتی شگرف
    است تو را درین میانه.
    تو همه درین تکاپو
    و به راه آرزوها
    که حضور زندگی نیست
    همه عمر
    جستجوها.
    به غیر آرزوها
    من و بویۀ رهایی و گرم به نوبت عمر رهیدنی نباشد تو جستجو و گر چند رسیدنی نباشد چه دعات گویم ای گل تویی آن دعای خورشید که مستجاب گشتی شده اتحاد معشوق به عاشق از تو رمزی نگهی به خویشتن کن که خود آفتاب گشتی هزاره دوم آهوی کوهی گل آفتابگردان از توصیف ساده شروع میشود و کم کم در طول شعر تشخص ویژه ای میگیرد و در نهایت چهره نمادین آن ظاهر میشود گل آفتابگردان نماد سالک و رهروی است که همتی بس شگرف دارد و همیشه در تکاپو و جستجوست و گر چند رسیدنی نباشد. این گل در این نماد یادآور این بیت مولوی است میپسندد یار این آشفتگی کوشش بیهوده به از خفتگی (مثنوی معنوی، دفتر اول: ب ۱۸۱۹) در سطر آخر نیز یادآور بیتی مشهور از منطق الطیر
    چون نگه کردند این سی مرغ زود
    بی شک این سی مرغ آن سیمرغ بود.
    از دیگر نمادهای ارگانیک مشهور در شعر نو میتوان به این اشعار اشاره کرد: مرغ آمین قایق و ناقوس از نیمه مزه قاصدک میراث و باغ من از اخوان مرگ نازلی از شاملو و سفر از سرشک اسب سفید وحشی از منوچهر آتشی، غزل برای درخت سبزی از سیاوش کسرایی و …..

    شعر سهراب با اینکه سرشار از نمادها چه خرد چه (کلان است ولی در آن نماد ارگانیک دیده نمیشود این موضوع با ذهن و دنیای فکری سپهری بی ارتباط نیست. در نگاه همه چیزها وحدت است و در چیزی محدود نمیشود که کانون تصویر شعر او شود.
    او بین تصاویر و نمادهای بیان کنندۀ اندیشه و تکری و، به گستردگی طبیعت است و پیوند دهنده تصاویر شعری او همین تجربیات و اندیشه های اوس نمادها و تصاویر هر کدام در کنار هم ارزش و اهمیت خود را دارند؛ همانگونه که در نگاه ناب او هر آن چیزی که و موجود است، نشان دهندۀ نظم و تکامل و زیبایی است تا جاییکه نمیخواهد هیچ چیز از طبیعت بیرون برود و نخواهیم مگس از سر انگشت طبیعت بپرد و نخواهیم پلنگ از  بیرون و بدانیم اگر کرم نبود زندگی چیزی کم داشت و اگر خنج ،نبود لطمه . (هشت کتاب: ۱۷۳)

    درخت و اگر مرگ نبود دست ما در پی چیزی میگشت. از همین روی در شعر وی با نمادهایی که از یک پدیده یا شی یک تصویر کانونی بسازد و تصاویر دیگر به گرد آن بچرخند رو به رو نیستیم و تصاویر در یک نقطه تجمع نمییابند میروم بالا تا اوج من پر از بال و پرم راه میبینم در ظلمت من پر از فانوسم مـن پـر از نورم و شن و پر از دار و درخت پرم از راه، از پل از رود از موج پرم از سایه برگی در آب (همان: ۱۹۸) چه درونم تنهاست. هیچکدام از کلمات بال و پر ،فانوس ،شن درخت ،راه ،پل ،رود ،موج برگ آب و … در کانون و مرکز تصویر قرار نگرفته اند شاعر تجربیات و عقاید و اندیشههای عرفانی و کشف شهود اشراقی خود را در پدیدههایی که مشاهده میکند سرایت میدهد و جنبش هستی را تنها مختصر در یک واژه نمادین قرار نمیدهد.

    در شعر فروغ نیز نماد ارگانیک شکل نگرفته است. این موضوع نیز دلایل مختلفی دارد که بیش از همه به نوع نگاه شاعر به شعر بستگی دارد از میان عناصر شعر فروغ بیش از همه به اندیشه توجه دارد او بیشتر دنبال معنی و بیان اندیشه و عاطفه خود است بگونه ای خود را تمام و کمال و صادقانه با خواننده در میان بگذارد بنحوی که که بتواند تأثیر گذار باشد در فکر آن نیست که تصویری را در ذهن خود کانون قرار دهد و با توصیفات و دیگر تصاویر آن را سمت ابهام بکشاند تا در نهایت بتواند چهره ای نمادین از آن تصویر ارائه دهد. تمام روز در گینه گریه میکردم بهار پنجره ام را به و هم سبز درختان سپرده بود تنم به پیله تنهائیم نمیگنجید و بوی تاج کاغذیم فضای آن قلمرو بی آفتاب را آلوده کرده بود.
    (دیوان اشعار فروغ: ۳۷۹)
    هر کدام از کلمات ،آئینه بهار درختان تاج کاغذین و قلمرو بی آفتاب نمادهایی هستند که بی آنکه مرکزیت با یکی باشد مفاهیم خاص خود را القا میکنند.

    نماد خرد یا خرده نمادها

    در پاره ای از اشعار ،نو گاه یک تصویر در یک بند یا یک جمله وارد فضای نمادین میشود و از سطح ظاهری به سطح نمادین جهش میکند. در این بندها یک تصویر در تعامل خاصی که با دیگر اجزای شعر دارد از معنای قاموسی و ظاهری خود عبور برای معنای خود را اراده میکند اینگونه تصاویر در قسمتی از شعر به وجود میآیند. و در همان قسمت نیز تمام میشوند و تصویری دیگر آغاز میشود این نوع از تصاویر با اینکه در هست رکزی شعر نیستند اما معنایی بیشتر از معنای قاموسی خود دارند در واقع در این دست نمادها، تصاویر در معاشرت با دیگر تصویر به نماد تبدل میشود بی آنکه مرکزیت صرف اثر با یک نماد خاص باشد. مثلاً در این شعر فروغ درخت کوچک من به باد عاشق بود به باد بی سامان کجاست خانه باد کجاست خانه (همان ۶:۳۱۹) باد. درخت و باد هر کدام نماد هستند که عشق درخت به باد و تصور خانه برای باد فضایی نمادین به وجود میآورد و این دو تصویر در این فضا نمادین میشوند. چنین نمونه هایی از نمادپردازی در شعر معاصر فراوان است غالباً در بافت یک بند یا یک جمله یک ،پدیده از معنای واقعی خود خارج و به شکل نماد آشکار و جاودانه میشود. شاید حقیقت آن دو دست جوان بود، آن دو دست جوان که زیر بارش یکریز برف مدفون شد. (همان: ۴۳۸)
    دقت در زنجیره همنشینی این کلمات در این سطرها نشان میدهد که برف علاوه بر معنای اصلی خود القاگر معانی فراتر از وجود عینی خود است اسناد فعل «مدفون شدن» به برف و رنگ سفید ،آن تداعی کننده رنگ کفن و کافور .است بنابراین «برف» علاوه بر اینکه در کل تصویر، عنصری بیربط نیست وقتی برف میبارد همه جا را میپوشاند به خاطر همراه شدنش با فعل مدفون شدن معنای مرگ و فنا را القا میکند و این القا کنندگی
    خاصیت نماد است.
    حق با
    من هیچگاه پس از مرگم
    جرئت نکرده ام که در آئینه
    (همان: ص ۲۴۶)

    در این بند بی آنکه «مرگ» و «آینه مرکزیت داشته باشند بافت کلام بگونه ای است که مخاطب متوجه میشود که شاعر از این دو کلمه چیزی ورای معنای ظاهری و رایج آنها طلب میکند با تأمل در این بند با . د میگوییم انسان پس از مرگ هیچ کاری نمیتواند انجام دهد چه برسد به اینکه جرات پیدا یدا کند اما این چه نوع مرگی است که شاعر ادعا میکند که میتواند کاری انجام دهد ولی جراتش را ندارد؛ علاوه براین نگاه کردن به آئینه مگر جرأت میخواهد؟ بنابراین احتمال میروند داتر «مرگ» را نماد جدایی و شاملو، م. سرشک و شکست و « آئینه را نماد مرور خاطرات گذشته میدان مجموعه اشعار شاعران نوپرداز از قبیل ،نیما ،اخوان ،فروغ … سرشار از این دست نمادهاست که جستجوی لایه های معنایی گونه نهادها با توجه به زنجیره زبانی پس و پیش آنها و همچنین فعال بودن ذهن ،خواننده امکانپذیر کلان نماد یا نمادهای تکرار شونده در شعر نو تصاویر و کلماتی وجود دارند که در بین شاعران مختلف تکرار میشوند و بسامد بالایی دارند گاهی تصویری در یک اثر یا یک شعر به حدی تکرار میشود که خواننده احساس خاصی نسبت به آن دارد این ،تصویر دیگر تصاویر و عناصر شعر را تحت تأثیر قرار میدهد و مکرر دیده میشود و جلو دیدگان خواننده میچرخد تا اینکه نقطه کانونی متن را از آن خود میکند و تا سطح یک نماد تصعید مییابد چنین تصویرهایی که با تکرار در سراسر متن ریشه ،میدواند نماینده یک بنمایۀ ذهنی و روانی بزرگ است و سلطه خود را بر سراسر متن تثبیت میکند و در پیوند با دیگر تصاویر نقش هماهنگ کننده و نظام دهنده را بازی میکند.» بلاغت تصویر فتوحی (۱۹۹) مثلاً شب یک تصویر تکرار شونده و کانونی در آثار نیماست؛
    بگونه ای که اکثر نمادها و تصاویر ابداعی او در ارتباط با این تصویر هستند.
    کلان نمادها یا نمادهای تکرار شونده نشان دهنده نقطه ثقل فکری شاعر و جامعه است که در پس خود هدفی را تکرار و زمزمه میکند معمولاً در شعر نو هر شاعری چند نمونه از نمادرها دارد که در سراسر اشعارش تکرار میشود و درونمایه ذهن و بینش شاعر را
    این
    و اشعارش بیان میکند این تصاویر به گونه ای هستند که گویی شاعر با آنها خویشاوندی ذهنی و باطنی دارد و روان خواننده را تسخیر میکند؛ بگونه ای که احساسی ژرف و فراتر از من قاموسی آنها به او القا میشود
    شب در آثار ،نیما ،آیینه کوچه ،ستاره پنجره در آثار فروغ شب و زمستان در آثار اخوان، آب، نیلوفر و رنگ در آثار ،سپهری ،شب ،زمستان ،آفتاب بهار و چراغ در آثار شاملو، شقایق نیشابور و کبوتر در آثار شفیعی کدکنی نمادهای تکرار شونده هستند که علاوه بـر ارتباط و هماهنگی با دیگر تصاویر در یک شعر با دستگاه فکری شاعر همراستا و همسوست. این نمادها کلید ورود به دنیای ذهن شاعر است. کلان نمادها دیگر اجزای شعر و خرده نمادها تحت تأثیر قرار میدهند. در واقع کلان نماد مانند قله کوه است و خرده نمادها دامنش گوه شتند که حول قله میچرخند هاله های معنایی خرده نمادها در راستای کلان نمادها و تکمیل مثلاً شب که در آثار نیما نمادی تکرار شونده است.
    شعری و دیگر نمادها خواب زمستانی نیز با آن همسو و هماهنگ هستند از قبیل: مرغ غم، شب تاریکی و سرما باد و آشفتگی و … که همۀ اینها بیانگر یک وط که همۀ اینها بیانگر یک وضعیت روحی – اجتماعی تیره و گرفته در نظر شاعر پوش است.
    من چراغم را در آمد شد همسایه ام افروختم در یک شب /تاریک و نـبود باد میپیچید با کاج در میان کومهها خاموش / گم شد او از من جدا زین جاده تاریک (مجموعه اشعار نیما (۷۳۴) شب در شعر نیما به عنوان یک نماد تکرار شونده از عناصر مرکزی و مهم اشعار اوست و بسیاری از ترکیبات شعر او با شب همراه است شب دراز ص ،(۳۲۶) دیوارهای نیلی شب (ص ۳۳۴) شب دلگزا (ص) (۳۹۳) چرکین شبی (ص۴۴۳ شب غمناک (ص ۴۶۴)، شبان کج (ص ۶۸۳) شب عبوس و سرد (ص ،۷۲۹) شب دم کرده (ص ۷۷۶) و ..

    در شعر سپهری آب نمادی مرکزی و تکرار شونده است دیگر نمادها و تصاویر نیز با آب در ارتباط و همراستا هستند از قبیل ،باران دریا ،ماهی ،روشنی سبزه، شستشو دادن سیب گل سرخ و … که همه اینها حاکی از دید روشن و امیدوار شاعر به جامعه و اطراف خود اوست :
    چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید
    …. چترها را باید بست
    زیر باران باید رفت
    همه مردم شهر زیر باران باید رفت
    … زیر باران باید
    باید دید
    حست
    زیر باران باید چیز ،نوشت زد، نیلوفر کاشت
    زندگی تر شدن پی در پی زندگی آب تنی کردن
    رختها را بکنیم
    آب در یک قدمی است
    روشنی را بچشیم… (هشت کتاب: ۱۷۲)
    شفیعی کدکنی هم در اشعارش فراوان از شقایق استفاده میکند. شقایق تقریباً در تمام که رهایی مردم است م غوک و … خرده اشعار او نماد قلندر مجردی است که بر سر آرمان جانفشانی میکند ،چکاوک ،لاله گل ،سرخ ،نیلوفر درخت نمادهایی هستند که لایههای معنایی آنها پیرامون شقایق .
    ای آینه روح شقایق
    همه تن شرم
    سرشارترین زمزمه شوق گیاهان
    آهوبره بیشه اندیشه و تردید
    لب تشنه و
    از چشمه هراسان به نگاهان
    گامی
    دوسه
    با من نه و در سحر سحر بین
    هر برگ شقایق
    آیینه جوبار و بهاری شد و
    برخاست.(ایینه ای برای صداها: ۳۱۹)
    در دیگر شعرهای .م سرشک هم تکرار شقایق را میبینیم از قبیل شقایقان پریشیده در نسیم (همان (۲۹۹ باز آخرین شقایق این باغ نیستند همان ،(۳۸۸ شهری که آن سوی شقایق میشود طالع (همان: ۴۷۲) پیام برگ شقایق حیف آن شقایقها و عاشقها (هزاره دوم آهوی کوهی (۱۴۶)، منزه است شقایق (همان (۲۹۱ چو شقایق از دل سنگ برآر رایت خون همان (۴۳)
    نیشابور هم در شعر م. سرشک تشخص و تکرار ویژه ای دارد و نشان میدهد که شاعر از عمق جان با این کلمه ارتباط دارد و آنقدر آن را پرورش میدهد که از معنای قاموسی خود فراتر میروند و ذهن شاعر و به تبع ،آن شعرش را تسخیر میکند.
    که اسم شهری نیشابور کلانشهری است که نماد زندگی اجتماعی و حیات فرهنگی ایران در طول سده ها و عصرهای گوناگون به شمار میآید در کنار این نماد محوری خرده نمادهایی وجود دارند از قبیل: کوهبید کوچه باغ سرو کاشمر حلاج آیینه جم و … که حرکت آنها به سمت قله نمادین نیشابور است و هر کدام بگونه ای اشاره به سیر فرهنگی شاعر و کشورش در قرون گذشته دارد.
    در نشابورم و جویای نشابور هنوز
    چها فاصله هاست
    اینجاست
    درین نقطه که من
    در دل شهرم و هر لحظه شوم دور هنوز در نشابورم و جویای نشابور هنوز
    پرسم از خویش
    نه با خویش
    در این لحظه کجاست
    جای آن جام که در ظلمت اعصار و قرون
    پرتو باده اش از دور دهد نور هنوز؟
    در نشابورم و جویای نشابور هنوز (همان: ۴۳)
    و در شعرهای دیگرش از قبیل در کوچه باغهای نیشابور سرشار از ترنم مجنون خواهد شد.
    آفتاب صبح نشابور
    آیینه ای برای صداها: ۲۴۹) (همان: ۳۲۷)
    رندان سینه چاک نشابور دیوار پست نشابور (همان: ۳۴۷) و آنگاه پر در هوای صبح نشابور میزنند
    در زیر آسمان نشابور(همان: ۴۴۵)
    ز هزاره دوم(همان: ۷۵)
    در هرم آفتاب نشابور ) (همان: ۴۸۴) لاجورد افق صبح نشابور و هری م آهوی کوهی ۱۸)، این زن گرد نشابوری ست من این حزن را از رخ (همان: ۱۸۲)، آسمان هاست از فیروزه است
    کودکان نشابور به برگ گل سرخ خواهم ستردن (همان: ۲۵۰) نیشابوری که مرا در آن سیر و سفری ست
    و …. در شعر م. سرشک، نیشابور از مرز
    تاریخی خود فراتر رفته و تبدیل به رمز شده است؛ رمز و نماد دنیای آرمانی و خواستنی شاعر سرزمینی است که با آن همه ذخایر معنوی و ارزشهای فرهنگی در مرز یورش غز و جسمش پوسیده اما روانش بالیده است.
    نمادها در شعر شاعران میتوان به تفاوتهای دنیای شاعری آنها پی برد و
    تبیین کرد کلان نمادها با توجه به نوع جهان بینی ویژه هر
    بینش هر شاعری شاعر، سیما و سیرتی دیگر میگیرد که بیانگر مفاهیمی هستند که خاص اندیشه و نگاه ،سیاسی، اجتماعی، عاطفی، شخصی و … شاعر به نظام هستی .است در واقع با وجود اینکه نمادها ثابت هستند اما با توجه به دیدگاه فردی یا جمعی و اجتماعی، لایه های معنایی آنها در شرایط خاص تغییر پیدا از انجاییکه کلان نمادها بیانگر ایده بنیادین و دستگاه منسجم فکری شاعر است گاهی اوقات یک کلمه که به عنوان نماد در بین شاعران مشترک است لایه های معنایی آن در شعر شاعران لف متفاوت میشود. مثلاً سرما در شعر اخوان با توجه به دستگاه فکری شاعر که بیشتر سیا اجتماعی است نماد . جور و و استبداد و خفقان است:
    و گر دست محبت سوی کس یازی
    به اکراه آورد دست از بغل بیرون
    که سرما سخت سوزان است.
    (آنگاه پس از تندر: (۵۱)
    اما در شعر فروغ با توجه به روحیه شاعر که بیشتر عاطفی و شخصی تنهایی و غربت و افسردگیست
    من سردم است
    ( دیوان اشعار فروغ: ۴۲۷) من سردم است و انگار هیچوقت گرم نخواهم شد.

    سرما در شعر سهراب کارکردی دیگر گونه دارد. او شاعری عارف مسلک است؛ بنابراین حالات و روحیات خاص خود را دارد و کلمات شعریش نیز در این هالهٔ معنایی هستند. در سطر: هشت کتاب (۲۵۲) آب شد جسم سرد مخاطب در اشراق گرم دریچه سرد در اینجا نماد بی خبری و عدم آگاهی است چون در اینجا کلمه اشراق نشان میدهد که شاعر در چه دنیایی از شعر و شاعری و حالات است. مثال دیگر اینکه در شعر سپهری کبوتر رمز روح احساسهای معنوی آرمان، آرامش است؛
    چون شالوده نظام فکری سهراب عرفان است
    و نترسیم از مرگ
    مرگ پایان کبوتر نیست (همان: ۱۷۴)
    اما در شعر شاملو بخاطر اینکه دردهای انسانی از مهمترین دغدغه های شاعرست و فکر او بیشتر در مسائل بشری و انسانی سیر میکند کبوتر نماد صلح و آشتی و آزادی است
    فردو بخت
    خسته بستیار شهیدان پیوستند
    و شاعری به تبار شهیدان پیوستند
    چونان کبوتران آزاد پروازی که به دست غلامان ذبح میشوند تا سفره اربابان را رنگین کنند (مجموعه اشعار شاملو ۴۶۶)
    و در این شعرش به نوکردن ماه
    بر بام شدم
    با عقیق و سبزه و آینه داسی سرد بر آسمان گذشت که پرواز کبوتر ممنوع است. (همان: ۷۴۲)
    گفتنی ست که شاملو در جایی دیگر ترکیب کبوتر
    و دلت
    کبوتر آشتی ست
    در خون تپیده
    (همان: ۷۲۲) به بام تلخ.
    بنابراین شناخت کلان نمادها همچنین ارتباط و پیوند بین آنها با خرده نمادها در تفسیر شعر و ورود به دنیای ذهن هر شاعر از جایگاه مهمی برخوردار است. از این راه میتوان نقطه های مسکوت هر شعر را به صدا درآورد و لایه های معنایی آن را بهتر تفسیر کرد.

    نتیجه مقالۀ نمادپردازی در چند شاعر شعر نو و مقایسۀ آن ها باهم

    نماد عنصر پویایی است که در شعر نو زیاد به کار میرود و نقش زیادی در شکلگیری و تکمیل ساختار وحدتمدار آن دارد در بافت شعر نو نمادها به سه شیوه دیده می شوند؛ نماد ارگانیک (ساختار ساز خرده نمادها و کلان نمادها از این سه نوع نماد ارگانیک خاص شعر نو است که در روند شکلگیری شعر بوجود میآید و در طول ساختار منسجم شعر هویت تاریخ از بافت هیچ است و از طرفی خود باعث انسجام شعر میشود. خرده نمادها شعر هر یک از شاعران بوفور دیده میشود و بسیاری از آنها نمادهایی شخصی هستند که گاه کشف مفهوم آن بسیار گنگ و غیر قابل دسترس .است کلان نمادها نیز به عنوان نمادهایی تکرار در شعر هر شاعر، نماینده افکار محوری و اصلی شاعر هستند که در شعر او ریشه میدوانند و دیگر نمادها هم راستا با این نمادهای تکرار شونده و محوری میپند هم هستند.

    منابع
    ۱. آن گاه پس از تندر منتخب هشت دفتر شعر اخوان ثالث ،مهدی، چاپ ششم تهران سخن، ۱۳۹۰
    ۲ آیینه ای برای صداها شفیعی کدکنی محمدرضا، چاپ پنجم :تهران سخن ۱۳۸۵ انسان و سمبولهایش ،یونگ کارل گوستاو، مترجم محمود سلطانیه، تهران: جامی، ۱۳۸۵. ۴. بلاغت تصویر، فتوحی، محمود، چاپ دوم، تهران: سخن ۱۳۸۹
    ۵ ،بیان ،شمیسا ،سیروس چاپ نخست از ویرایش سوم تهران میتر داستان دگردیسی حمیدیان ،سعید چاپ ،اول :تهران نیلوفر، ۱۳۸۰.
    دیوان اشعار فرخزاد ،فروغ چاپ پنجم تهران مروارید ۱۳۷۶
    طلا در مس براهنی ،رضا جلد دوم تهران: نویسنده، ۱۳۷۱. ۹. فرهنگ ،نمادها ،شوالیه ژان و ،گربران ترجمه سودابه ،فضائلی جلد اول چاپ سوم
    تهران جیحون ۱۳۸۸ ۱۰. گونه های نوآوری در شعر معاصر ایران حسن لی کاووس، چاپ دوم، تهران: ثالث، .۱۳۸۶
    ۱۱ مثنوی معنوی مولوی جلال الدین ،محمد دفتر ،اول چاپ ،نهم تهران ققنوس ۱۳۸۸ ۱۲ مجموعه اشعار ،شاملو ،احمد ،چاپ تهران نگاه، ۱۳۸۹
    ۱۳ مجموعه اشعار ،یوشیج ،نیما گردآوری و تدوین سیروس طاهباز، تهران: نگاه، ۱۳۸۹.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۳ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *