نشانه-های-سورئالیسم-در-اشعار-فروغ-فرخزاد

نشانه های سورئالیسم در اشعار

  • نشانه های سورئالیسم در اشعار فروغ فرخزاد: سوررئالیسم در درجه ی اول نوعی نیروی عظیم گسستن است. ورود به آن نه از طریق تجارب، بلکه به دنبال دگرگونی ناگهانی روحــی کــه همــه ی شیوه های احساس کردن و اندیشیدن را زیرورو کند امکان می یابد (سید حسینی، ۱۳۷۶: ۷۸۲) سوررئالیست ها گوش به زنگ اسرار جهانند تا آنجا که می کوشند پیوندهای را که انسان را به جهان مربوط میکند توصیف کنند و امواجی را که نوسانهای ظریف شان فقط بر شاعر موشکاف که در عین حال صناعت خود را نیز تکمیل خواهد کرد، مکشوف میشود اخذ کنند. شاعر اغلب برای گرفتن این امواج از علوم نهان نیز بهره مند است. تحت چنین شرایطی او نهان بین خواهد بود (به مفهوم رمبوئی) آرمان مورد نظر، اما به خودی خود دست نیافتنی، توقف در این نقطه ای است که همه ی تضادها در آن رفع می شود. (همان: ۷۸۷) سوررئالیسم به سوی ادراک هماهنگ فاعل شناسا (سوژه) و موضوع شناسایی (اوبژه) می رود و به رغم رئالیستهای قرون وسطایی برای آن هیچ گونه تفاوتی بين عناصر اندیشه و عناصر جهان وجود ندارد. در واقع نوعی رمزگشایی ذهنی دنیای خارج است و برای رسیدن به آن میبایستی که روح قدرت هایی را که از دست داده است به دست آورد (همان: ۷۸۸-۷۸۷)
    سوررئالیستم با ساختن واقعیت برتر در قلب واقعیت سرمست میشود و می کوشد از تخیل معمول به مرحله ی تخیل برتر برسد که در آن موجوداتی پدید می آیند که هستی شان زاییده ی مطلق خیال .است خیالی که قادر به آفرینش امـر محال باشد. واقعیت برتر همان مولود محالی است که در درون واقعیت و حتی در ماورای واقعیت همتا ندارد (فتوحی، ۱۳۸۹: ۳۰۲)

    وقتی چیزی را از معنی رایج آن جدا کنیم وارد جهان واقعیت برتر کرده ایم، همان طور نیز پیوستن تکه های جملات یا صور غریب به یکدیگر، ذهن را از واقعیت بر می گرداند و به دنیای دیگری میبرد (سیدحسینی، ۱۳۷۶: ۸۵۸).
    سوررئالیست خودکاری ذهنی است که از ضمیر ناخودآگاه و گرایش به جهان وهم و رویا مایه می گیرد (رضایی ۱۳۸۲ ۳۲۶) تعریف سوررئالیسم بـه عنـوان خود کاری روحی ناب می کوشد کار کرد واقعی اندیشه را کشف کند (سید حسینی، ۱۳۷۶: ۸۰۰). به باور سوررئالیست ها آفرینش هنری فقط در حالت رویا امکان پذیر است و به این خاطر تصاویری که در آثار سوررئالیستی میبینیم عمدتا وهم آلود، ترسناک و گاهی مشمئز کننده است.
    نشانه ها و خصائص یک اثر سوررئالیستی بسیار زیاد و پراکنده است، برخی شاخصه های آن عبارتند از:
    – زیبایی تشنج آور؛ امــر شگفت و جادو؛ حیرت و شگفت زدگی و غریب دیدن هستی؛ جذبه جنون و دیوانگی و بیخودی از خویش؛
    -تعابير آتشین یا شعله واری بیان؛ پارادوکس تصویر سازی مکان های و همـی و گنگ و خــــــــــوف آور؛
    -حضـــــــــــــور انــــــــــــدوه و اضـــــــــــــطراب و يــــــــــــأس؛ مرگ و استقبال از آن؛ عشق؛ انقلاب دایم؛ نارسایی زبان؛ نگارش خود کار؛ نقطه یعليا؛ خواب و رؤيا.

    نویسنده : زهرا عظیمی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی فروغ فرخزاد

     

    نشانه های سورئالیسم در اشعار فروغ فرخزاد

    پیشینه ی تحقیق
    با وجود اهمیت بسیار و حضور چشمگیر نشانه های سوررئالیسم در آثار ادبی، شاید به دلیل ماهیت سوررئال و این که برقراری ارتباط با آن چندان آسان نیست.به تعداد اندکی مقاله و پژوهش در این زمینه برمی خوریم. در این نوشتار برای نخستین بار به نشانههای سوررئالیستی در اشعار فروغ فرخزاد پرداخته میشود .

    نمودهای سوررئالیسم در اشعار فروغ

    1- زیبایی تشنج آور
    زیبایی شناسی سوررئال با دیگر نگرشهای جمال شناختی تفاوتی اساسی دارد. سوررئالیسم تحریک و تحرک مداوم است و هیچ گونه معماری و شکل و فرم منطقی و عقل پسند را برنمی تابد. در این روش زیبایی شکل، بر مبنای تناسب و تقارن و توازن و تشابه چندان مقبولیتی ندارد. زیبایی به معنای اعتدال و تناسب نیست؛ بلکه زیبایی باید تشنج زا باشد و گرنه وجود ندارد. (فتوحی، ۱۳۸۹: ۳۰۶) زیبایی شناسی سوررئالیسم، بی منطق حس آگاهی است، و ضد زیبایی – شناسی بوم گارتن است؛ زیرا زیبایی شناسی بوم گارتنی منطق حس آگاهی دارد (احمدی، ۱۳۷۴ ۳۷۷)
    روی خطهای کج و معوج سقف چشم خود را دیدم/ چون رطیلی سنگین / خشک می شد در کف در زردی در خفقان(حقوقی، ۱۳۷۹: ۱۹۴)
    گوش دادم به همه زندگیم موش منفوری در حفره ی خــودایــک ســرود زشت مهمل را با وقاحت میخواند (همان: ۱۹۵)
    دیدم که پوست تنم از انبساط عشق ترک میخورد دیدم که حجم آتشینم آهسته آب شد و ریخت ریخت ریخت در ماه ماه به گودی نشسته، مـاه منقلـب تــار (همان: ۱۹۹)
    پوستم می شکافد از هیجان پیکرم از جوانه می سوزد (همان: ۱۷۳)

    در دنیای واقعیت بیرونی نه چشم جدا شده از پیکر زیباست و ته چشـمـی کـه مـاتنــد رطیل است. تنها یک ذهن گریخته از چهارچوب مقید کننده ی دنیای واقعیت بیرونی و پناه برده به واقعیتی برتر و رها شده در عالم لایتناهی می تواند از آن در ذهن تصویری زیبا خلق کند. شاعر زندگی خود را به سرود زشت مهمل یک موش منفور تشبیه کرده است. این تصویر به تنهایی زیبا نیست؛ اما برای نمایش عمق یک زندگی ناخوشایند و دلگیر تصویری رسا است و مخاطب از این همه هم ذات پنداری لذت میبرد تصور پوست ترک خورده و شکافته مشمئز کننده است؛ اما این ترک خوردگی از عشق است این شکافتن پوست ناشی از هیجان است، احساسی که بار معنایی مثبت دارد و به جوانه زدن و سبز شدن و تولد می انجامد. اینجاست که این تصاویر ناخوشایند به صحنه ای زیبا بدل می شود.
    از نشانه های بارز یک متن سوررئال دور بودن از ترکیبات و تصویرهایی است که در ذهن مخاطب، عادی شده و کارکرد روزانه پیدا کرده است. و سعی در خلق تصاویری دارد که مخاطب را غافلگیر کند و به حیرت وادارد. زیبایی این اشعار در تناسب و تشابه و تقارن بین اجزای جمله نیست؛ بلکه حاصل باز شدن دری دیگر به دنیای دور از دسترس انسانهایی است که واقعیت بیرونی را انتهای کمال تصور می کرده اند.
    شب پشت شیشه های پنجره سر میخورد و با زبان سردش/ ته مانده های روز رفته را به درون میکشید (همان: ۲۶۹)
    من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم و مغز من هنوز / لبریز از صدای وحشت پروانه ایست که او را در دفتری به سنجاقی مصلوب کرده بودند. (همان: ۲۷۶)
    در این شاهد مثال بر خلاف شواهد پیشین ابتدا با تصویری زیبا روبه رو میشویم پروانه ای که به دفتری سنجاق شده تا فضایی زیبا خلق کند؛ اما لحظه ای درنگ و انعکاس واژه های وحشت و مصلوب، مخاطب را از این زیبایی بیزار می کند. در حقیقت صدای وحشت پروانه تعادل و تناسب زیبایی این تصویر را به هم میزند.
    آنچه بین همه ی این تصاویر مشترک است غافلگیری حیرت و دعوت به تفکر است. یعنی زیباییها با سیلی هوشیار کننده ای همراهند؛ هم زمان که مخاطب از سیلی بی تناسبی ظاهری ترکیبات ناخشنود است این همه دوری از ابتذال واقعیت بیرونی او را به وجد می آورد.

    ۲- خلق تصاویر وهم آلود و امر شگفت
    در این جهان و هم آمیز عجیب ترین حوادث طبیعی جلوه می کند ذهن نقاد از کار می ماند اجبارها از میان میرود همین قلمرو سحر آمیز قلمرو سوررئالیته (واقعیت برتر) است. (سید حسینی، ۱۳۷۶ ۸۲۳) لویی آراگون می:گوید: شگفت انگیز ضد هر چیزی است که وجود ماشینی دارد هر چیزی که به قدری زیاد است که دیگر به آن توجه نمیشود و بنابراین همه فکر میکنند شگفت انگیز نفی واقعیت است. این تصور نسبتاً کلی را به طور مشروط میتوان پذیرفت شک نیست که شگفت انگیز نتیجه ی انکار یک واقعیت است ولی همچنین نتیجه ی پیدایش یک رابطه ی جدید و یک واقعیت تازه است که بر اثر این انکار از بند رهیده است (بیگزبی، ۱۳۸۹: ۴۱).
    و فکر می کردم به فردا آه فردا حجم سفید لیز. (حقوقی، ۱۳۷۹: ۱۸۶) آوازهای دوره گردان در خیابان دراز لکه های سبز بازار در بوهای سرگردان شناور بود (همان: (۱۸۷)
    همچون سایر آثار سوررئالیستی در نگاه اول با معانی غریبی برخورد می کنیم که شاید یک مخاطب کم علاقه را به گذر از متن وادارد برای برقراری ارتباط با این مفاهیم باید به دنیای تخیل و واقعیت برتری که شاعر خلق کرده است، راه یافت. تعلق تصاویر سوررئالیستی به واقعیت برتر در ذهن خالق اثر به خلق تصاویری به تعداد مخاطب اثر می انجامد و هر خواننده ای میتواند حجم سفید لیز و خیابان در از لکه های سبز و… را متفاوت از دیگران تجسم کند. آنچه مسلم است مخاطب هر چقدر از واقعیت بیرونی فاصله گرفته و به واقعیت برتر نزدیک شود، به تصویر متن نزدیک تر خواهد شد.
    دانه های زرد تخم کتان/ زیر منقارهای عاشق من می شکنند/ گل باقالا، اعصاب کبودش را در سکر نسیم/ می سپارد به رها گشتن از دلهره ی گنگ دگرگونی (همان ۲۱۰)
    مردم ،گروه ساقط مردم/ دلمرده و تکیده و مبهوت/ در زیر بار شوم جسدهاشان/ از غربتی به غربت دیگر می رفتند /و میل دردناک جنایت/ در دست هایشان متورم می شد (همان ۲۲۸)
    آنچه میان همه ی تصاویر مشترک است نسبت دادن موارد نامتناسب و دور از واقعیت به یکدیگر است شاعر منقار و گل باقالا اعصاب دارد؛ میل جنایت متورم می شود. نسبت تصویرها و اشیاء عقلانی نیست نه شباهت در میان است و نه علاقه ی مجاورت و التزام.
    روشنایی خود را/ در خطی لرزان خمیازه کشید (همان: ۱۹۶)
    سرد است /و بادها خطوط مرا قطع میکنند (همان: ۲۳۸)
    انگار از خطوط سبز تخیل بودند آن برگ های تازه که در شهوت نسیم نفس می زند (همان: ۲۶۳)
    خط های بیقرار مورب/ اندامهای عاصی او را /در طرح استوارش / دنبال می کنند (همان: ۲۱۳)زندگی آیا درون سایه هامان رنگ می گیرد؟/ یـا کـه مـا خـود سایه های سایه های خویشتن هستیم؟ (همان: ۱۳۷)

    ۳-حیرت
    حیرت از ویژگیهای آثار سوررئال است که حتی در آثار کهن ادب پارسی به وفور به چشم میخورد اساسی ترین ارتباط حیرت با سوررئالیسم این است که انسان متحیر با هرگونه آگاهی عقلانی بیگانه است و از خصائص اصلی سورئالیسم عقل گریزی است.
    این دل تنگ من و این بار نور؟ /هایهوی زندگی در قعر گور؟ (همان: ۲۰۱)
    گرچه در پرنیان غمی شوم سالها در دلم زیستی تو آه هرگز ندانستم از عشق / چیستی تو چیستی تو کیستی تو (همان: ۱۵۲)
    آن روزها رفتند/ آن روزهای جذبه و حیرت آن روزهای خواب و بیداری/ آن روزها هر سایه رازی داشت (همان: ۱۸۷)
    شاعر حیران است. هر آنچه می بیند از جهان واقعیت دور است. در قعر گور بر خلاف انتظارش آهنگ زندگی میشنود ولی آنچه را که سالها در دل او زیسته، نمی شناسد حیرت فروغ با جذبه ،همراه بوده تعالی بخش است؛ از همین روست که در حسرت روزهایی است که در حیرت بود در پناه حیرت و در سایه روشن خواب و بیداری است که میتواند برای هر سایه رازی تصور کند.

    ۴-جنون و دیوانگی و مستی و بیخودی از خویش
    هدف واقعی از دیوانگی آن نیست که انسان عاقل برای نویسنده شدن باید مجنون گردد، بلکه استفاده از ویژگیهای عالم جنون است و آن حالت و نتیجه ی تخریبی آن در نتیجه با استفاده از این ویژگی است که نویسنده خود را آنگونه که هست می نماید و احساسات و عواطف واقعی شخصیت دوستانش را پــس پرده ی تظاهر و عقده های سرکوفته اش در می یابد. از سوی دیگر بر اساس نظر سوررئالیست ها که عقل و منطق تنها معیار سنجش ارزشها نیست توهم و تخیل و دیوانگی و رفتارهای آن میتواند فراواقعیت را بهتر نشان دهد (ثروت ، ۱۳۸۵ ۲۵۹)

    دیوانگی و روحیات و درونیات دیوانگان از مسائلی است که در مکتب سوررئالیسم نقش پررنگی دارد. چنانکه آندره برتون در بیانیه هـــای سوررئالیسم بارها در مورد آن سخن گفته است. در واقع اتکا به حالت جنون و در هم شکنی مرز بین عقل و جنون از اصول سوررئالیستی است برتون دیوانه ها را آدم هایی با شرافت وسواس آمیز و معصومیتی بی نظیر دانسته است (سید حسینی، ۱۳۷۶: ۸۴۱)
    دیوانگان حالاتی را طی میکنند که تخیل در آن نقش اساسی دارد. مکتب سوررئالیسم خواهان عصیان است و دیوانگی در دید سوررئالیست ها شکل نهایی عصیان است (همان: ۸۴۳-۸۴۰) عصیان علیه تمام باورها و نظام های موجود در جوامع بشری قرنها پیش از سوررئالیست ها یونانیان می گفتند شاعر در هنگام شعر گویی به هوش نیست و ملهم است و افلاطون در بعضی رسائل خود به طنز از دیوانگی ستایش می کند (لارنس، ۱۳۸۳: ۱۷۳).

    خلق تصاویر سوررئال نتیجه ی بیخودی از خویش است؛ اما گاهی شاعر به بی- خبری از خویش اعتراف میکند؛ فروغ یا جز خود من دیگری می شناسد که گاهی او را بر خود ترجیح می دهد و یا یک مرحله به بیخودی از خویش نزدیک تر شده و خود را نمی شناسد.
    این دگر من نیستم من نیستم/ حیف از آن عمری که با من زیستم (حقوقی،۲۰۳ :۱۳۷۹)
    آه… آری… این منم… امـا چـه سـود/ او که در مـن بـود، دیگر، نیست، نیست / مـی – خروشم زیر لب دیوانه وار/ او که در من بود آخر کیست، کیست؟ (همان:۱۱۳)
    آن من دیوانه ی عاصی در درونم هایهو میکرد/ مشت بر دیوارها می کوفت / روزنی را جستجو میکرد (همان: ۹۳)

    ۵-تعابیر آتشین و شعله واری بیان
    آندره برتون در بیانیه ی ۱۹۲۴ استعاره ی جرقه را برای وصف تصویر سوررئالیستی به کار برده است (فتوحی ۱۳۸۹ ۳۱۳) کاربرد استعاره های آتش، جرقه، برق و شعله برای بیان تصویرهای تکان دهنده و تعبیرهای آتشین از ویژگیهای آثار سوررئالیست هاست (همان: ۳۴۲)
    گاهی جرقه ای جرقه ی ناچیزی این اجتماع ساکت بی جان را یکباره از درون متلاشی میکرد (حقوقی (۱۳۷۹ ۲۲۸)
    سخن از روز است و پنجره های باز و هوای تازه و اجاقی که در آن اشیاء بیهده می سوزند (همان: ۲۴۷)
    آن شعله ی بنفش که در ذهن پاک پنجره ها میسـ خت/ چیزی به جز تصور معصومی از چراغ نبود. (همان: ۲۶۳)
    و در شهادت یک شمع / راز منوری است که آن را آن آخرین و آن کشیده ترین شعله خوب میداند. (همان: ۲۷۳)
    کسی از آسمان توپخانه در شب آتش بازی میآید و سفره را می اندازد و نان را قسمت می کند (همان ۲۹۲)
    پر شدم از ترانه های سیاه/ پر شدم از ترانه های سپید از هزاران شراره های نیاز /از هزاران جرقه های امید (همان: ۱۷۶)
    ای خدا… بر روی من بگشای/ لحظه ای درهای دوزخ را/ تا به کی در دل تهان سازم حسرت گرمای دوزخ را؟ (همان:۱۲۴)
    جرقه، شعله و گرمای این اشعار نه تنها سوزاننده و نابود کننده زندگی نیست؛ بلکه سر آغاز یک تحول و دگرگونی است از بین برنده ی بیهوده هاست و آگاه به رازی است که هر کسی آن را در نیافته است. این جرقه ها با امید همراه است و شاعر در حسرت این شعله هاست، حتی اگر او را به دوزخ راهی کند.

    ۶- پارادوکس
    خیال گوینده در حالت جذبه تا عالی ترین منطقه ی روحی اوج می گیرد و به نقطه ی علیای روح می رسد. نقطه ی علیا مرحله ای از ادراک است که در آن تضادها به وحدت میرسند و سپید و سیاه یکی می.شود (فتوحی، ۱۳۸۹: ۳۲۶)
    پارادوکس بیشترین ظرفیت را برای بیان تجربه های حیرت آور دارد (همان: ۳۷۱). و چنانکه پیشتر گفته شد حیرت یکی از شاخصه های برجسته در آثار سوررئال به شمار می رود. با به تصویر کشیدن مفاهیم پارادوکسی، مؤلف حیرت خود را به مخاطب انتقال میدهد.
    با توام دیگر ز دردی بیم نیست /هست اگر جز درد خوشبختیم نیست (حقوقی، ۱۳۷۹ ۲۰۱)زنده اما حسرت زادن در او/ مرده اما میل جان دادن در او (همان: (۲۲۰)
    خنده ام غمناکی بیهوده ای / تنگم از دلپاکی بیهوده ای (همان: ۲۲۰)
    افق عمودی است /افق عمودی است و حرکت فواره وار(همان: (۲۹۳)
    نامرد در سیاهی/ فقدان مردیش را پنهان کرده است (همان: ۲۹۴)

    ۷-حضور اندوه و اضطراب و یاس
    با وجود فراوانی امیدهایی که نگارش خودکار ایجاد می کند، تاریخ آن به گفته ی آندره برتون در سوررئالیسم، تاریخ یک ناکامی مداوم است. (سید حسینی، ۱۳۷۶: ۸۳۵)
    مؤلف متن سوررئال از دنیای واقعیت بیرونی ناخشنود است و سعی در رسیدن به واقعیتی برتر و کمال دارد هنگامی که از دنیای واقیت بیرونی جدا شده به نقطه ی علیا نزدیک می شود انقلاب و توشوندگی و حیرت را به تصویر می کشد. این یکی از دلایلی است که با وجود حضور پررنگ یأس و اندوه در آثــار سوررئالیستی، تکاپو و انقلاب از اجزای اصلی سازنده ی پیکر یک متن سوررئال است.
    پشت شیشه برف میبارد در سکوت سینه ام دستی / دانه ی اندوه مـــی کــارد (حقوقی، ۱۳۷۹ ۱۲۲)
    چون نهالی سست می لرزد/ روحم از سرمای تنهایی می خزد در ظلمت قلبم وحشت دنیای تنهایی (همان ۱۲۳)
    شب در تمام پنجره های پریده رنگ مانند یک تصور مشکوک پیوسته در تراکم و طغیان بود/ و راهها ادامه ی خود را/ در تیرگی رها کردند (همان: ۲۲۶)
    وقتی که چشمهای کودکانه ی عشق مرا/ با دستمال تیره ی قانون می بستند و از شقیقه های مضطرب آرزوی من /فوارههای خون به بیرون می پاشید (همان ۲۷۷)
    آه، ای صدای زندانی / آیا شکوه یأس تو هرگز /از هیچ سوی ایــن شــب منفور / نقبی به سوی نور نخواهد زد؟ (همان ۲۳۰)
    راه قانون زندان همه ی این واژه ها پیام محدودیت را به دوش می کشند؛ محدودیت و اسارت در واقعیت بیرونی مانع از سفر ذهن و رسیدن به نقطه ی علیاست؛ و این همان چیزی است که شاعر از آن می نالد.
    گاهی به این حقیقت یأس آور / اندیشه می کنید/ که زنده های امروزی/ چیزی به جز تفاله ی یک زنده نیستند؟ (همان: ۲۳۵)
    و این منم/ زنی تنها/ در آستانه ی فصلی سرد/ در ابتدای درک هستی آلوده ی زمین /و یأس ساده و غمناک آسمان/ و ناتوانی این دستهای سیمانی (همان: ۲۶۰)
    صدای پایم از انکار راه برمی خاست/ و یأسم از صبوری روحم وسیع تر شده بود/ و آن بهار و آن و هم سبز رنگ/ که بر دریچه گذر داشت، با دلم می گفت / نگاه کن /تو هیچگاه پیش نرفتی/ تو فرورفتی (همان: ۲۴۴)
    سهم من پایین رفتن از یک پله ی متروک است/ و به چیزی در پوسیدگی و غربت واصل گشتن (همان: ۲۵۱)
    فروغ، تندیس یأس را در نهایت شب و نهایت تاریکی بنا و حجت را تمام می کند.
    من از نهایت شب حرف میزنم/ من از نهایت تاریکی/ و از نهایت شــب حــرف میزنم (همان: ۲۳۰)

    ۸-مرگ
    اوهامی که همراه با نگارش خودکار است برخلاف آنکه انتظار داریم جنبه ی بهشتی به خود بگیرد، اغلب ما را در وحشت مرگ غرق می.کند وسوسه ی مرگ دشواری بازگشت و تطبیق مجدد با دنیایی که انسان مرزهای آن را درهم شکسته است، مرز نهایی اتوماتیسم خواهد بود. دیگر از بازی ادبی و سرگرمی بسیار دور شده ایم. بعید نیست که بازیافتن اندیشهی ،واقعی حتی هستی کسی را که وارد این ماجرا شده است تهدید کند و عصیان مطلق به جای ضرر زدن به جامعه ای که شخص بر ضد آن قیام کرده است برای خود او خطرناک باشد (سید حسینی،۸۳۶ :۱۳۷۶)
    آهوان ای آهوان دشتها/ گاه اگر در معبر گلگشتها/ جویباری یافتید آوازخوان رو به استغنای دریاها روان /…/ بر فرازش در نگاه هر حباب / انعکاس بی دریغ آفتاب / خواب آن بی خواب را یاد آورید مرگ در مرداب را یاد آورید (حقوقی، ۱۳۷۹ ۲۲۲)
    و لبانت را چون حسی گرم از هستی به نوازشهای لبهای عاشق من بسپار / باد ما را با خود خواهد برد (همان (۱۹۲)
    آه، من پر بودم از شهوت مرگ (همان: ۱۹۵)
    – روز یا شب؟ – نه ای ،دوست غروبی ابدیست/ با عبور دو کبوتر در باد/ چون دو تابوت سپید/ و صدایی از دور از آن دشت غریب /بی ثبات و سرگردان همچون حرکت باد (همان۲۰۹)
    غربت سنگینم از دلدادگیم/ شور تند مرگ در همخوابگیم (همان: ۲۲۰)
    و عشق و میل و نفرت و دردم را/ در غربت شبانه ی قبرستان/ موشــی بـه نـام مـرگ جویده است. /…/ باور کنید / من زنده نیستم /… /و آنقدر مرده ام/ که هیچ چیز مرگ مرا دیگر / ثابت نمی کند و مهره های نازک پشتم/ از حس مرگ تیر کشیدند (همان ۲۴۴)
    نجات دهنده در گور خفته است/ و خاک، خاک پذیرنده/ اشارتیست به آرامش (همان: ۲۶۱)
    در تحلیل اشعار فروغ میتوان به این نتیجه رسید که وی در رویارویی با مسئله ی رگ به استقبال از آن تمایل نشان میدهد و سعی دارد آن را اثبات کند. از دیگران میخواهد که مرگش را باور کنند با توجه به علل حضور عنصر مرگ در یک اثر سوررئالیستی که پیش از این یاد شد در غالب شاهد مثال ها نمی توان استقبال از مرگ توسط فروغ را به ناکامی و نومیدی وی از دنیای واقعیت بیرونی نسبت داد؛ بلکه مرگ برای وی باقی ماندن در دنیایی برتر را به همراه دارد و وی حاضر و یا شاید قادر به برگشت به دنیای فرودین نیست.

    ۹-عشق
    عشق ریشه در جنون دارد آشتی دهنده اضداد است و ابراز وجود نیروهای عریانی است که سوررئالیست ها مصمم به بهره برداری از آن بوده اند. از سویی عشق بزرگترین دشمن عقل است و این نیروی بزرگ میتواند با بیرون راندن عقل از ساحت هنر سوررئالیست ها را یاری کند؛ چرا که آنها با حضور هرگونه عنصر عقلانی در هنر شدیداً مبارزه میکردند (فتوحی، ۱۳۸۹: ۳۰۹ و ۳۱۰).
    برای سوررئالیست ها عشق ابزاری است که انسان میتواند با کمک آن اعتماد به خویشتن خود را احیا کند و به بازآفرینی دست ،بزند آنان خواهان بهره وری از نیروی ناشناخته ی عشق .بودند ( اکلیه ، ۱۳۷۴ ۷۴)
    عشق چون در سینه ام بیدار شد/ از طلب پا تا سرم ایثار شد (حقوقی (۲۰۳:۱۳۷۹)
    همه می دانند/ همه میدانند که من و تو از آن روزنهی سرد عبوس / باغ را دیدیم/ و از آن شاخه ی بازیگر دور از دست/ سیب را چیدیم /همه می ترسند/ همه مــی ترسند، اما من و تو به چراغ و آب و آینه پیوستیم/ و نترسیدیم (همان: ۲۴۶)
    آن آتشی که در دل ما شعله می کشید/ گر در میان دامن شیخ اوفتاده بود/ دیگـر بـه ما که سوخته ایم از شرار عشق/ نام گناهکاره ی رسوا نداده بود (همان: ۱۲۹)
    فروغ با معجزه ی عشق به دست نایافتنی ها دست می یابد؛ یعنی همان چیزی که یک ذهن رها شده در جستجوی آن است؛ میتواند از روزنه ی سرد عبوس باغ را ببیند از شاخه ی دور از دست سیب را بچیند و از آنچه که همگان می ترسند، نمی ترسد. در حقیقت با یاری ،عشق، عقل و واقعیت بیرونی را تسلیم کرده است و با بال عشق به سوی واقعیت برتر پرواز میکند.

    ۱۰ -تازگی و نوشوندگی
    اساس خلق یک اثر سوررئال رها کردن ذهن و تخیل از قیود منطق و اخلاق و همه ی عوامل محدود کننده ای است که ذهن را راکد نگه می دارد. این ذهن رها، در انقلاب مداوم است و عوالم گوناگونی را تجربه می کند. از همین رو است که گاهی دچار یأس مفرط شده و گاهی امیدوار است؛ تا جایی که امید به رویش مجدد دارد. البته میتوان از سطح واژه گذر کرد و با نفوذ به عمق آن، این رستن ها و تولدها را نماد و تمثیلی از انقلاب درونی شاعر دانست.
    و زمینی که از کشتی دیگر بارور است/ و تولد و تکامل و غرور (همان: ۲۴۷)
    همه ی هستی من آیه ی تاریکیست/ که تو را تکرار کنان/ به سحرگاه شکفتن ها و رستنهای ابدی خواهد برد (همان: ۲۴۹)
    دستهایم را در باغچه می کارم/ سبز خواهم شد می دانم، می دانم، می دانم /و پرندگان در گودی انگشتان جوهریم تخم خواهند گذاشت (همان: ۲۵۱)
    پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد/ و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد (همان: ۲۵۳)
    من از سلاله ی درختانم/ تنفس هوای مانده ملولم میکند/ پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را به خاطر بسپارم (همان: ۲۹۵)
    تا شبی پیدا شد از پشت مه تردید/ تک چراغ شهر رویاها /من در آنجا گرم و خواهشبار از زمینی سخت روییدم (همان: ۱۳۴)
    شاعر، خود از هجوم تصاویر و مفاهیم متنوع به وجد می آید، در ذهنش رویش و تولد را تجربه میکند و در دریای توشوندگی غوطه میخورد. این تازه شدن ها با تکامل و غرور همراه است سبزی به دنبال دارد و آنقدر شاعر را در خود غرق کرده که وی به این یقین میرسد که این سبزی ها ابدی است.

    ۱۱- نارسایی زبان
    آنچه بر عهده ی مؤلف یک اثر سوررئالیستی ،است انتقال دیده ها و یافته های وی از واقعیات درونی به مخاطب است. واقعیاتی که برای دیگران شگفت و نا آشناست. حال آنکه ناگزیر است این ادراکات را با زبانی که منطقش همان منطق جهان واقیت بیرونی است بیان کند این عدم تناسب بین دال و مدلول به اظهار ناتوانی از سوی شاعر می انجامد؛ آشکارا اقرار میکند که از گفتن بازمانده است و زبان گنجشکان را رساتر از بیان خود میداند.
    سکوت چیست به جز حرفهای ناگفته / من از گفتن می مانم، اما زبان گنجشکان/ زبان زندگی جمله های جاری جشن طبیعت است. (همان:۲۷۱)

    ۱۲- نگارش خودکار
    تولید متن خودکار قواعد پذیرفته شدهی فعالیت ادبی را زیرورو می کند، در حالی که به طور سنتی متن ادبی زبانی با کیفیت برتر شمرده می شود و با زبان ارتباط سودمند متفاوت است… بدین سان نگارش خودکار رابطه ی بین ادبیات و غیر ادبیات را معکوس میکند و غیرادبیات به صورت تصور تا پذیری بسیار غنی تر از ادبیات عمل میکند (سید حسینی، ۱۳۷۶: ۸۳۱)
    ساعت پرید/ پرده به همراه باد /رفت او را فشرده بودم در هاله ی حریق (حقوقی ۱۹۸ :۱۳۷۹)
    پس آفتاب سرانجام/ در یک زمان واحد/ بر هر دو قطب ناامید نتابید./ تو از طنین کاشی آبی تهی شدی / و من چنان پرم که روی صدایم نماز می خوانند… (همان: ۲۷۲)
    چرا توقف کنم؟/ راه از میان مویرگهای حیات می گذرد/ کیفیت محیط کشتی زهدان ماه/ سلولهای فاسد را خواهد کشت/ و در فضای شیمیایی بعد از طلوع/ تنها صداست/ صدا که جذب ذره های زمان خواهد شد/ چرا توقف کنم؟(همان: ۲۹۴)
    ارتباط غریب بین واژها ترکیبات و جمله ها مخاطب را به ناامیدی از برقراری ارتباط و درک متن سوق می دهد. عجیب نیست؛ زیرا شاعر به نگارش خودکار روی آورده و بدون هرگونه سانسور و ویرایش آنچه را که از ناخودآگاه وی به خودآگاه پیش از گفتار ،آمده به کاغذ منتقل نموده است برای درک متنی که به شیوه ی نگارش خودکار نگاشته شده باید از واژه ها و جمله ها فاصله گرفت و نظاره گر درونمای متن بود.

    ۱۳- نقطه ی علیا
    هدف غایی مکتب سوررئالیسم رسیدن به نقطه ای است که در عرفان اسلامی از آن با عنوان وحدت وجود یاد می شود. سوررئالیست ها می خواهند مرزها را بشکنند و با اتصال امور ناسازگار و عصیان علیه قوانین سازگارانه و تجمع متناقض ها به واقعیت برتر پل بزنند (فتوحی، ۱۳۸۹: ۳۰۳)
    ما به خواب سرد و ساکت سیمرغان ره یافته ایم/ ما حقیقت را در باغچه پیدا کردیم/ در نگاه شرم آگین گلی گمنام /و بقا را در یک لحظه ی نامحدود/ که دو خورشید به هم خیره شدند (حقوقی، ۱۳۷۹: ۲۴۷)
    من این جزیره ی سرگردان را / از انقلاب اقیانوس / و انفجار کوه گـذر داده ام و تکه تکه شدن راز آن وجود متحدی بود که از حقیرترین ذره هایش آفتاب به دنیا آمد. (همان:۲۶۵)
    نهایت تمامی نیروها پیوستن است پیوستن به اصل روشن خورشید و ریختن به شعور نور (همان: ۲۹۵)
    فروغ آشکارا رسیدن به نقطه ی علیا در ذهن خود را مژده می دهد. حقیقت و بقا را می یابد که از آخرین پلههای رسیدن به کمال هستند؛ به اصل خورشید می پیوندد که نهایت تمامی نیروهاست؛ و آن وجود متحد را در می یابد. رسیدن به نقطه ی عليا و واقعیت برتر، نهایت خواست یک سوررئالیست است که فروغ آن را دریافته است.

    ١٤ – خواب و رویا
    در رؤیا جهان حس سر تسلیم فرود می آورد و کل منطق زبان و نظام خطی زمان و روابط علی و معلولی در هم میریزد، عادت از آن پیراسته می شود، و مرزهای قاطع میان انسان و جهان و اشیاء از بین میرود (فتوحی، ۱۳۸۹: ۳۰۹).
    سوررئالیسم کوشیده است ناقلی باشد میان عوالم از هم گسسته ی بیداری و رؤیا واقعیت بیرونی و واقعیت درونی عقل و جنون آرامش معرفت و عشق زندگی برای زیستن و انقلاب ( میتوز (۱۳۷۵ ۲۳)
    شاید که روح را/ به انزوای یک جزیره ی نامسکون تبعید کرده اند/ شاید کـه مـن صدای زنجره را در خواب دیدهام (حقوقی ۱۳۷۹ ۲۳۶)
    اکنون طنین جیغ کلاغان در عمق خوابهای سحرگاهی / احساس می شود / آئینه ها به هوش می آیند/ و شکلهای منفرد و تنها/ خود را به اولین کشاله ی بیداری/ و به هجوم مخفی کابوسهای شوم/ تسلیم میکنند (همان (۲۳۷)
    من خواب دیده ام که کسی می آید/ من خواب یک ستاره ی قرمز دیده ام / … / و کور شوم اگر دروغ بگویم /من خواب آن ستاره ی قرمز را وقتـی کـه خـواب نبودم دیده ام (همان: ۲۸۷)
    در اشعار فروغ میتوان خواب و رؤیا را در لایه های مختلف ناآگاهی مشاهده کرد. شاید … در خواب دیده ام ؛ رؤیایی سطحی که حتی خود نیز به یقین ترسیده است و آن را با تردید و شاید بیان میکند اما گاهی ذهن وی تیز پرواز می شود و آنقدر لایه های آگاهی و بیداری را پشت سر می نهد و از دنیای واقعیت بیرونی فاصله می گیرد که به مخاطب این حق را میدهد نتواند او را دریابد؛ از همین روست که سوگند می خورد که حقیقت را می گوید. اما اوج سفر وی به واقعیت برتر آنجاست که در آن ذوب میشود و آن را رؤیایی جدا از عالم واقعیت نمیبیند و در یک متن پاراد و کسی به شکل حیرت آوری می گوید: من خواب آن ستاره ی قرمز را وقتی که خواب نبوده ام دیده ام.

    ١۵ – فروپاشی ابعاد
    در اتاقی که به اندازه ی یک تنهایی است/ دل من/ که به اندازه ی یک عشق است /به بهانه های ساده خوشبختی خود می نگرد (همان: ۲۵۰)
    سفر حجمی در خط زمان و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن(همان۲۵۲)
    نگاه کن که در اینجا/ زمان چه وزنی دارد (همان: ۲۶۴)
    اینجا مرحله ی اعلای اتحاد است جایی که صفات و مرزها و نام ها و همه ی چیزهایی که فارق میان اشیاء و پدیده هاست رنگ می بازد. واحد اندازه گیری مساحت، تنهایی است حجم در خط زمان حرکت میکند و زمان دارای وزن میشود هیچ چیزی با مقیاس خود سنجیده نمیشود چرا که شاعر بسیار فراتر از دنیای مقیاسها و علوم و منطق رفته است.

    ١٦- لحظه روانی
    لحظه عبارت است از گسترش حال و حرکت در امتداد وقــت. … حالتی است رؤیا گونه میان بیداری و خواب (فتوحی، ۱۳۸۹: ۳۸۰).
    تمام لحظه های سعادت میدانستند : که دستهای تو ویران خواهد شد (حقوقی۲۶۷ :۱۳۷۹)
    یک پنجره برای من کافیست/ یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت (همان: ۲۷۷)
    حس می کنم که وقت گذشته است/حس میکنم که لحظه سهم من از برگ های تاریخ است (همان: (۲۷۸)
    در سینه قلب روشن محراب می تپید/ من شعله ور در آتش آن لحظه ی درنگ(همان: ۱۷۰)
    جیر جیری سمج و نامفهوم / لحظه ای فانی را چرخ زنان می پیمود/ و روان مـی شــد بـر سطح فراموشی (همان: ۱۹۵)
    لحظه های فروغ آگاهند، از حوادث ناخوشایند پیش رو پرده برمی دارند؛ امـــا کوچک و فانی هستند. آنقدر کوچک که وی را ارضاء نمی کنند و از ناچیزی سهمش شکوه دارد.

    منبع معرفتی سوررئال در اشعار فروغ

    سوررئالیست ها جهان واقعی را آغشته به عادت و ابتذال و تکرار می دانند و برآنند که تصویر شعری باید هر لحظه ما را بیدار کند و در کمان را از واقعیت تازه نماید. حقیقت را باید در جهانی فراسوی واقعیت .جست برای رسیدن به آن قلمرو ناشناخته از جهان حس و عقل باید فراتر رفت و وارد عوالم خاصـی شــد… ایــن عوالم که منبع شناخت درون و نهانیهای روان به شمار می روند… عبارتند از: ناخودآگاه خواب و رویا جذبه و جنون عشق و حالات خلسه و خودانگیخته ی ذهن و روان (فتوحی ۳۰۷:۱۳۸۹) فروغ تقریباً به تمامی این عوالم راه یافته و برای خلق یک اثر سوررئال از آنها بهره جسته است؛ اما کنکاش در بطن اشعار وی این حقیقت را آشکار میکند که غالب تصویرهای وی نتیجه ی عشق و حالات خلسه و خودانگیخته ی ذهن و روان است.

    نتیجه گیری مقالۀ نشانه های سورئالیسم در اشعار فروغ فرخزاد

    سوررئال ها برای رساندن پیام آنچه همگان دارند را به کار نگرفته، از دنیایی فراتر سخن می گویند؛ و قصد دارند با کنار نهادن عقل و منطق و استدلال و رسیدن به واقعیت برتر، بشر را رهایی بخشند. ترسیم تصاویر غیر عقلانی، حیرت، جنون، تعابیر آتشین پارادو ،کس نا امیدی و استقبال از مرگ تازگی و نوشوندگی نگارش خودکار و ترسیم نقطه ی علیا از شاخصه های سوررئال ها است. آنچه سوررئالیست ها در دو بیانیه ی خود، درباره اش سخن گفته اند ، به وضوح در اشعار فروغ یافت می شود. وی برای خلق تصاویر سوررئالیستی از منبع معرفتی عشق و حالات خودانگیخته ی ذهن بیش از سایر منابع الهام گرفته است. تقریبا تمامی عناصر سوررئالیسم در صور خیال و بنیان فکری فروغ با نسبت های گوناگون وجود دارد اما اندوه، عشق، مرگ و تصاویر وهم آلود و شگفت بیش از سایر عناصر نمود داشته است.
    با نگاهی به مجموعه ی اشعار فروغ این حقیقت آشکار می شود که گریز از دنیای واقعیت بیرونی و تمایل به کشف واقعیت برتر و حضور نشانه های سوررئالیستی در مجموعه های اسیر ، دیوار ، و عصیان که متعلق به دنیای کوچک دوره ی اول شاعری اوست بسیار کم رنگ تر از مجموعه های تولدی دیگر و ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد است که به دنیای بزرگ دوره ی دوم شاعری وی
    تعلق دارد.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»