باب الابواب

معنی باب الابواب

  • معنی باب الابواب به همراه کلمات هم قافیه، و برابر پارسی آن در فرهنگ لغت دهخدا، فرهنگ لغت معین، فرهنگ فارسی عمید، دانشنامه آزاد فارسی، تلفظ باب الابواب در گویش ها و لهجه ها.

     

    معنی باب الابواب

     

    دروازه دروازه ها، توبه، نام شهری دربند در دوره اسلامی بوده است.

     


     

    معنی باب الابواب در فرهنگ عمید

     

    ۱. در درها، دروازۀ دروازه ها.
    ۲. (تصوف ) توبه، که نخستین در است از درهایی که بنده از آن به سوی حق می رود.

     


     

    معنی باب الابواب در فرهنگ فارسی

     

    نامی است که جغرافیون عرب به شهر [ در بند ] واقع در دامنه جبال قفقاز و ساحل غربی بحر خزر داده اند . آب دریا به دیوار آن می رسد و در وسط آن لنگر گاه کشتیها بود در دو طرف ساحل دو دیواره بر آورده و در مدخل آن زنجیری کشیده بودند تا مانع ورود و خروج کشتیها شود مگر با اجازه و به همین جهت آنرا باب الابواب نامیدند .
    ( اسم ) ۱ – دردها تدروازه دروازه ها ۲ – سیررجوعی اول مقامات توبه است که سالک از هر چه مانع وصول است – از دنیا و عقبی – اعراض کند و روی توجه بجانب حق آرد . توبه را باب الواب نامند زیرا توبت و انابت نخستین دریست از درهای که وسیله دخول بندگان درحضرت قرب بارگاه حضرت رب العزه میباشد .
    در در ها دروازه دروازه ها.

     


     

    معنی باب الابواب در لغتنامه دهخدا

     

    باب الابواب. [ بُل ْ اَب ْ ] ( ع اِ مرکب ) در درها. دروازه دروازه ها. || باصطلاح صوفیه سیر رجوعی اول مقامات توبه است که سالک از هر چه مانع وصول است از دنیی و عقبی اعراض نموده روی توجه به جانب حق آرد. ( از شرح گلشن راز از آنندراج ). در نزد متصوفه توبه را باب الابواب نامند. زیرا توبت و انابت نخستین دریست از درهائی که وسیله دخول بندگان درحضرات قرب بارگاه حضرت رب العزة میباشد، چنانکه در اصطلاحات الصوفیه کمال الدین ابی الغنائم مسطور است. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). هو التوبة لانها اول مایدخل به العبد حضرة القرب من جناب الرب. ( تعریفات جرجانی ).
    باب الابواب. [ بُل ْ اَب ْ ] ( اِخ ) جغرافیون عرب این نام را بشهر دربند واقع در دامنه های جبال قفقاز و ساحل غربی بحر خزر اطلاق نمایند و آنرا «الباب » نیز گویند. رجوع به دربند شود. ( قاموس الاعلام ترکی ج 2 ). و رجوع بلغات تاریخیه و جغرافیه ترکی ج 2 شود. دربند، و آن دربندیست به خزر.در بند شروان. ( از تاج العروس ماده دز ). باب الابواب ، دربند. ( المعرب جوالیقی ص 218 س 23 ). سرحدی است به ملک خزر و آن از محل انقطاع جبال از کیان تا دریای خزر سدی از سنگ و چوب و آهن و ارزیز کشیده اند و در میان سد بجهت آمدوشد قوافل که از ایران بترکستان یا از ترکستان بایران باشد دروازه کلان از آهن نصب نموده اند بوقت حاجت مرور قوافل نگهبانان پادشاه ایران آن دروازه را می گشایند و باز مقفل نمایند و این را دربند خزر هم میگویند. ( غیاث ) ( آنندراج ). و بسیار جای ها و دربند باب الابواب را بنا کرد [ انوشیروان ] بر آن سان که هنوز برجایست تا از تاختن ترکان بی بیم باشند، کمابیش بیست فرسنگ زمین است و هر جایگاه قایدی بپای کرد و پیش کسانی که اخبار ندانند چنانست که آن سد سکندر است و آنرا اصل نیست که سد سکندر نه بدین حدودست و هم از آهن و ارزیز است و از روی آمیخته است… ( مجمل التواریخ و القصص ص 76و 282 ). آنرا باب بدون اضافه و ابواب گویند و آن دربند یعنی در بند شروان است. باب الابواب شهری است به کنار دریای طبرستان که دریای خزر باشد و آن دریا به دیوار آن رسد و در وسط آن شهرلنگرگاه کشتیها است و در دو طرف ساحل دریا دو سد برآورده اند و در مدخل آن را پیچیده و بر دهانه زنجیره ای ممتد ساخته اند تا مانع ورود و خروج کشتی ها گردد مگر با اجازه و بدانجهت آنرا باب الابواب گفتند که دهانه های معبرهای کوه قبق ( قفقاز ) از آنجاست و بدانجا قلاع بسیار باشد، زیرا خزران از آن میگذشتند و مملکت ایران را غارت میکردند و بهمدان و موصل میرسیدند و چون انوشیروان به سطنت رسید دیوار از سنگ سخت و ارزیز بارتفاع 300 ذراع برآورد تا مانع ورود خزران شود و بدانجا نگهبانان گماشت. ( از معجم البلدان ) ( مراصد الاطلاع ). اما بحر طبرستان که آنرا دریای گیلان و بحر گرگان و دریای باب الابواب و بحر خزر نیز خوانند. طول این دریا از مشرق تا به مغرب 260 فرسخ است و عرضش 200 فرسخ و این دریا از آبسکون امتداد یافته بطرف دیلم و طبرستان و باب الابواب و شروان و دیار خزر بگذرد و باز به سکون منتهی شود… ( حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 661 ).
    حاکم باب الابواب دربند، مداخل : ششهزار و چهارصدوهشتاد و هفت تومان و سه هزار و نهصد و پنجاه وپنج دینار. ملازمان : یکهزار و ششصد تن. ( تذکرةالملوک چ دبیرسیاقی ص 78 ). مؤلف مرآت البلدان آرد: باب الابواب : او را باب بدون اضافه و باب و ابواب بطور عطف نیز گویند و آن دربند شیروان است این شهر در کنار دریای طبرستان ( خزر ) میباشد اصطخری گفته : باب الابواب شهری است که بسیار اوقات میشود که آب دریا وصل بدیوار آن میگردد دروسط آن یک اسکله ای است و وضع آن این است که دو سد از دو سوی که دخول و خروج بی اذن ممکن نباشد. این شهر از اردبیل بزرگتر و مساحت آن دو میل مربع است. زراعت آن بسیار و میوه کم و فواکه آنرا از نواحی می آورند و دیوار طولانی کم عرضی از سنگ که ابتدا می شود از کوه برای محروس بودن شهر ساخته اند و راهی از کوه ببلاد مسلمین ندارد و بجهت آنکه خطوط طرق محو و خراب شده است و مسالک مابین بلاد کفر و اسلام صعب است و علاوه بر امتداد دیوار مسطور نیز قطعه ای از آن که شبیه است بدماغه طولانی در دریا کشیده شده است که کشتیها نتوانند نزدیک شوند و این دیوار محکم از بناهای انوشیروان است و این شهر یکی از سرحدهای معظم و ثغور جلیله است زیرا که دشمنهای زیاد از طوایف مختلفه بالسنه متضاده دور آنرا دارند و عدد نفوس هر طایفه نیز زیاد است ودر پهلوی شهر کوه عظیمی است معروف بکوه ذئب یعنی گرگ که هر ساله هیزم زیادی سر این کوه جمع می نمایند که اگر دشمنی رو بایشان نمایند و محتاج بامداد شوند هیزمها را آتش بزنند و اهل آذربایجان و اران و ارمینیه را خبر دهند و معروف است که در بالای کوهی که ممتد ومتصل است به باب الابواب و دیوار مذکور روی آن ساخته شده زیاده از هفتاد فرقه سکنا دارند که هیچیک زبان آن دیگری را نمیدانند و سلاطین عجم در حفظ این سرحد کمال اهتمام را داشته و دقیقه ای از دقایق محارست آنرا فروگذار نمیکرده لوازم و مصالح آنرا همیشه حاضر و موجود داشته اند زیرا که میدانسته اند این سرحدی پرخوف وخطر و اغماض از آن مورث صدمه و ضرر کلی است و از عساکر خاصه خود که بآنها اطمینان کامل داشتند مستحفظ و ساخلوی برای آن انتخاب میکردند و ایشان را مختار میکردند که هر قدر بتوانند در آن زراعت و آبادی بکنند، فروگذار ننمایند و مالیه دیوانی را از ایشان نمی گرفتند، محض این که ملک را آباد کنند و سرحد را چنانکه باید مستحکم و محروس دارند تا از لشکر ترک و سایر اعادی ایمن باشند. و از طوایفی که مخصوص حراست این ثغر بودند یکی طایفه طبرسران و یکی طایفه فیلان و یکی لزگی بودند که نهایت عدت و جمعیت داشتند و نیز طایفه لران و شروان و غیره که بعدت کمتر از طوایف اول بودند و هریک فرقه را مأمور بحفظ یک نقطه و مرکزی نموده بودند. بالجمله باب الابواب فرضه و اسکله دریای خزر است که طوایف خزر و سریر و سندان و جندان و کرج و غیره در اکناف آن ساکن اند و در آن پارچه ریسمانی میبافند. علف کتان مخصوص حوالی این شهر است. سکنه اران و آذربایجان و ارمنستان این علف را نمیشناسند. زعفران و حبوب در آن بعمل می آید. نزدیک شهر در طرف ولایات اسلام قصبه مسقط است و پهلوی آن ولایت قوم لزگی میباشند و مردم این طایفه بلندقامت و قوی و در زراعت ماهرند. در آن حوالی یک ولایتی است که مردمش موسوم به خماشره و به تبعیت به دولتی ندارند، و میانه باب الابواب و ولایت خماشره فاصله خاک قوم طبرسران است.این طایفه هم بلندقد و قوی و خوب هم زراعت میکنند لکن مردم قوم لزگی عدداً بیشترند و خاکشان وسیعتر است و بالادست ایشان قبیله فیلان میباشد و خاکشان وسعتی ندارد، و علاوه بر قصبه مسقط نیز در کنار دریا شهرشابران است که کوچک ولی محکم است و در اطراف آن قصبات واقع میباشد. ابوالعباس طوسی در باب بنای بزرگی که ذکر کردیم مینویسد که در عهد خلافت منصور از ما سؤال کرد که آیا میدانید که چرا انوشیروان دیوار باب الابواب را ساخت یا نه ؟ جواب گفتند: اطلاع نداریم. منصور گفت : قوم خزر که مملکت ایران را تا همدان و موصل متصرف شده بودند انوشیروان که بتخت نشست چند نفر رسول نزد پادشاه این قوم فرستاده دختر او را برای خود خواستگاری نمود و نیز دختر خود را بپادشاه وعده کرده که اتحاد مابین حاصل و محکم گردد و متفقاً بدفع خصم خویش بکوشند. خاقان پادشاه این قوم قبول کرده انوشیروان یکی ازکنیزان صاحب حسن حرم را بجای دختر خویش با هدایای ممتاز نزد خاقان ارسال داشت و خاقان دخترش را برای انوشیروان فرستاد. بعدها انوشیروان خواهش کرد که با خاقان ملاقات کند خواهش او مقبول افتاد یک محل مناسبی رامعین نمود هر دو پادشاه در آنجا همدیگر را ملاقات کردند و چندی هم با هم ماندند. انوشیروان یک روز بیکی از صاحبمنصبان خود سفارش کرد که سیصدنفر مرد جنگی منتخب کند و به اردوی دشمن که خواب بودند بتازد. حسب الامر انوشیروان معمول داشت.روز بعد خاقان از انوشیروان جویای علت این رفتار شد.انوشیروان تجاهل کرده گفت :من هیچ اطلاع ندارم و باید تحقیق کرد. از تحقیق هم حاصلی عاید نشد و سه دفعه دیگر باز به اردوی خاقان تاختند. خاقان متغیر شده بسرداران خویش حکم کرد که همان سلوک را به اردوی انوشیروان مسلوک و منظور دارند.انوشیروان از این کار سخت متغیرشده و با خاقان بطورتندی سخن راند. خاقان گفت : تو زیاد در پرخاش مبالغه میکنی و حال آن که یکبار متعرض لشکر تو شده اند و بلشکر من چند دفعه تاختند و من حوصله نمودم. آنگاه انوشیروان گفت : این تعرضات از کسانی است که میخواهند وفاق ما را بنفاق مبدل کنند من یک تکلیفی بتو میکنم که اگر قبول کنی طرفین را نتایج و فواید حسنه عاید خواهد شد. خاقان گفت : آن تکلیف کدام است ؟ انوشیروان گفت مرا بگذار یک دیواری و دروازه ای محکم سد مانند در حد مملکتین بسازم تا کسی بی اجازه نتواند داخل و خارج شود. خاقان پسندید و بخاک خود رفت. اما انوشیروان در آنجا ماند و از سنگ کوه و سرب دیواری ساخت که سیصدذراع طول داشت و ارتفاعش محاذی رؤس جبال بود و نیزدیوار را تا دریا امتداد داد. گویند به حکم او مشکها را پر باد کردند و شالوده دیوار را روی مشکها گذاردند تا سنگین شده و بقعر دریا نشست و دیواری در بحرساخت که ببزرگی دیوار بر و خشکی بود و درهای آهنی برای آن قرار داد و بصد نفر مستحفظ سپرد و حال آنکه این محل قبل از ساخته شدن دیوار صد هزار نفر حافظ و حارس لازم داشت. اینکار که به پایان رسید انوشیروان حکم کرد تختش را روی سدی که مشرف بدریا ساخته بودند گذاردند و بزمین افتاده پروردگار را حمد نمود و گفت : حالا به مقصود رسیدم و بعدها میتوانم براحت زندگی کنم.دیگری گفته : چون راه وصل از خشکی بدریا متعدد بود انوشیروان این دیوار را ساخته و تا جائی که عبور از آن دیگر مقدور نباشد امتداد داد. دیوار با سنگ تراش ساخته شده و هر قطعه از آن از پنجاه پی کمتر ارتفاع ندارد سنگها را با قلابهای آهنی وصل کرده و فاصله ها را با سرب پر کرده اند. هفت فرسخ طول آن است انوشیروان هفت راه ساخت و در راهی شهری بنیاد کرد و مستحفظ گذاشت که حافظ راهها باشند. مستحفظین نامشان انشاستکین بود. گویند بالای دری که به باب الجهاد معروف است دو ستون گذارده و روی آنها مجسمه یک شیر است در زیر آن دو قطعه سنگ است که صورت دو ماده شیر بر روی آنها نقش کرده اند و در حوالی این دو مجسمه یک مردی است که پائین پای او یک شغال ساخته اند که خوشه انگوری در دهان دارد. نزدیک شهر آب انباری است ازسنگ تراش پله میخورد که آب پائین میرود، بتوانند بردارند و در طرفین پله ها دو شیر است که می گویند برای حفظ شهر طلسم است. در باب فتح اسلام باب الابواب را نوشته اند: سلمان بن ربیعه باهلی در خلافت خلیفه ثانی لشکر بدانجا کشید و تا هر دو عمارت و رودخانه بلنجر رسید آن طرف رودخانه با لشکر خاقان دچار شد سلمان با چهارهزار نفر از متابعینش کشته شدند.
    قشون طرف مقابل بعد از قتل ایشان آتش عظیم درمیدان جنگ افروخته اموات را دفن کردند و جسد سلمان را درتابوت گذارده در معبد خود نهادند. در خشک سالی تابوت را که بیرون می آوردند و باز میکردند باران می آمد. در جای دیگر خواندم که :ابوموسی اشعری بعد از فتح اصفهان در سنه نوزده هجری سراقةبن عمرو را بطرف باب الابواب فرستاد و سرکرده و طلایه لشکر او عبدالرحمن بن ربیعه بود بعد از کشش و کوشش بسیار شهر را تصرف کردند.
    باب الابواب شهر عجیبی است در کناره دریای خزر که آنرا با سنگ ساخته اند وضع آن مستطیل و طول آن ثلث فرسخ و عرض آن بقدر یک تیر پرتاب است دروازه های آهنی و برج های زیاد دارد و در هر برجی مسجدی است برای مجاورین و طلاب علوم. این شهر ازبناهای انوشیروان عادل است در پهلوی او کوهی است که دماغه او پیش آمده است. باب ، چهار موضع است : اول شهر کوچکی است نزدیک حلب ، ثانی قریه ای است از قرای بخارا، ثالث اسم کوهی در نزدیکی هجر در خاک بحرین ، رابع که آنرا باب الابواب گویند شهری است در ساحل خزر که صور طلسمیه در آن برای دفع ترک هست و در زمان ما عثمان پاشا بن ازدمر، وزیر سلطان مرادخان بن سلطان سلیم خان عثمانی آن را مفتوح نموده و در آن قلعه ها ساخت و این شهر را انوشیروان در شعب کوه فتح ساخت. این کوه نهایت عظیم و صقع آن جلیل و فروگرفته است ممالک و طوایف کثیره را و دیواری عظیم از این شهر ابتدا نموده وبقدر یک میل راه در میان دریا بوده که در این مسافت آب دریا داخل و ازین سوی دیوار میباشد و کشیده میشود دیوار در کوه فتح از بالاهای آن کوه پائین ها و شعاب آن چهل فرسخ امتداد دارد و منتهی میشود بقلعه ای که آنرا طبرستان مینامند و در هر سه میل مسافت یک دروازه از آهن ساخته و طایفه ای را بمستحفظی گذاشته و کوه فتح زیاده از دوماهه راه ممتد است و در حوش و حول آن طوایف مختلفه ساکن است که جز خدا کسی شماره آنها را نمیداند. نزهة القلوب گوید: مغول باب الابواب را دمرقاپو خوانند. مؤلف گوید: باب الابواب از شهرهای معتبرداغستان است. قلعه محکمی در بالای کوهی که مجاور شهر است ساخته شده ، معروف است اسکندر رومی بنای این شهر نموده و انوشیروان عادل حصاری بر آن کشیده گویا این قول علیل باشد زیرا که اسکندر هرگز به دربند نیامده بلکه در حیات او از سرداران او هم کسی باین شهر نیامده است. در صدر اسلام اعراب آنجا را فتح کردند اهالی آن تاتار ارمنی هستند. مسجد بسیار عالی در آن بنا شده است. بندرگاه دربند بقسمی نامساعد است که کشتیهای تجارتی آنجا نمی توانند لنگر بیندازند. باغات خوب در حوالی دربند است. گلابی و به و هلو و زردآلو و بادام و انجیر و انار و انگور بسیار خوب بعمل می آید. زعفران دربند مشهور است. معروف است که جمعیت این شهر زیاده از هفت هزار نفر نیست و شهر در یکی از دژهای معروف قفقاز و در دامنه تپه واقع است و باین واسطه کوچه های پست و بلند زیاد دارد. دیوار سابق الذکر که از تاریخ قلعه این شهر تا کنار دریا کشیده شده و در قدیم درهای آهنی بآن نصب بوده ، بنای دیوار را انوشیروان برای دفع و منع ورود طایفه خزر که در آن وقت وحشی بودند و سرحد ایران را مغشوش می نمودند، نموده. گویند این دیوار در تمام کوه قفقاز ممتد و منتهی ببحر سیاه میشود. مسافر که از خارج میخواهد بدربند داخل شود ابتداء جز دیوار خرابه سنگی که از دریا شروع شده و در قلل جبال پنهان گشته چیزی به نظر او نمیآید. از آثار تازه که در این شهر است اطاق کوچکی است که پطر کبیر امپراطوری روس در سنه هزار و هفتصد و بیست و دو مسیحی مطابق هزار و صد و سی و پنج هجری که بحسب ظاهربقصد حمایت سلاطین صفویه و در باطن بخیال تسخیر قفقاز آمده بود، در آن منزل کرده است. داخل شهر دربند بسبک زمین و آثار و اوضاع فرنگی در آن کمتر دیده میشود. بازارهای متعدد و کاروان سراهای وسیع دارد. دکاکین و دارالتجاره روسها در کنار دریاست در سنه هزار و هشتصد و سی دو مسیحی مطابق هزار و دویست و چهل و هشت هجری یکی از صاحبمنصبان نظام روس موسوم بمادلنسکی این دیوار مسطور را از ابتدا تا انتهی سیر نمود و در این مسئله راپورتی به رئیس خود بزبان روسی نوشت. الکساندر دوما شاعر فرانسوی از زبان روسی بفرانسه ترجمه نمود و مابعینه از فرانسه بفارسی ترجمه کرده و هو هذا:
    ترجمه راپورت صاحبمنصب روسی : خرابه این دیوار کهنه که دنیای قدیم را باین قسمت دنیا که آن وقت هیچ سیاح و مورخی ندیده و نشنیده بود سوا میکند، مشهود شد این دیوار یا از سلاطین فارس یا از پادشاهان مد است ، و مقصودشان ازین بنا منع دخول طایفه وحشی در مملکت خودشان بوده. طایفه وحشی که آن وقت مینامیدند، سرهنگ عزیز، اجداد ما بود. ببخشید ازین اطلاق لفظ ما، اجداد شما گرجی و از طایفه تربیت شده آن عصر محسوب میشدند، مقصود اجداد خود من است. شما که زبان تاتار را خوب میدانید کتاب دربندنامه را مطالعه کنید، یقین در آن کتاب نوشته شده است که بنای این دیوار را اسفندیار یااسکندر یا انوشیروان نهاد و آنچه معین است این دیوار از دریای خزر شروع و بدریای سیاه منتهی میشده. در عظمت دیوار شک نیست ، در بانی او اختلاف کلی است هر که بوده الان در قبر و زیر خاک است و هیچ نمیداند که مادر این وقت ، تاریخ مینویسیم و یادی از او میکنیم. نه شما زحمت در تجسس پیدا کردن بانی بخود راه دهید نه من ، درب آهنی بسته نیست که ما نتوانیم بآسودگی باقی مانده حالیه دیوار را سیر کنیم و بدانید که یکی از روزهای ماه سرطان با حاکم دربند و یکنفر از سلطانهای فوج ساخلوی این شهر و جمعی از بوالهوسان که میل تماشا داشتند از شهر دربند بیرون رفتیم میدانید که اززمان پطر کبیر چند مرتبه روسها این دیوار را که میتوانیم بگوئیم هشتم عجایب ابنیه دنیاست سیر کرده اند…. اول دفعه که روسها به دربند آمده و سیر این دیوار را نمودند سنه هزار و هفتصد و بیست و دو مسیحی بود که پطر کبیر خود بشخصه اینجا آمده بود. دفعه دویم کلنل دکوسکی که در سنه هزار و هشتصد و نوزده بسیاحت اینجا آمد. سیم ما بودیم که در هزار و هشتصد و سی و دو این سفر را نمودیم. گمان نکنید که این سفر ما طولانی و مشکل و پرخطر بود، برخلاف ، اول جائی را که سیرکردیم و نزدیک بشهر بود مغاری بود موسوم بغار دیو که از دربند تا اینجا سه ربع فرسخ مسافت بود.آبی از کوه داخل این مغار میشود، معلوم نیست چرا این مکان راغار دیو میگویند، شاید چون در جای سختی واقع شده باین اسم موسوم شده باشد. در سوابق ایام اشرار و قاطعان طریق در این غار منزل میکرده اند.بالاخره رسیدیم بدیوار، آنچه معلوم شد این دیوار عجیب از نارنج قلعه شروع شده و بسمت مغرب ممتد گشته چه از قلل جبال و چه در عمق دره ها برجهای کوچک باین دیوار استوار است که در فاصله های غیرمعین بدون ترتیب قاعده بنا شده است. اما آنچه ما حدس زدیم در این بروج آذوقه و اسلحه انبار میکرده اند و در وقت لزوم مستحفظین دیوار آنچه لازمه حرب و دفاع بود، حاضر داشتند. هر کجا که سرازیر است از بالا که شخص ملاحظه میکند این دیوار بطور پله مرتبه بمرتبه ساخته شده ، ارتفاع بروج بالنسبه بدیوار زیاده از یکذرع نیست هر قدر که از دیوار باقی بود ما سیر کردیم ، پیشتر نرفتیم ، شاید اگر پی میکردیم بانتهای دیوار میرسیدیم -انتهی.
    مسعودی گوید: انوشیروان در باب الابواب دیواری بنا کرده که طول آن چهل فرسخ و بفاصله هر سه میل دروازه ای از آهن نصب کرد. مقصودش منع طایفه سریر و خزل و لزگی بود که بخاک ایران حمله نیاورند. مؤلف گوید: در سنه هزار و هشتصد و شصت مسیحی مطابق هزار و دویست و بیست و یک هجری در زمان الکساندر اول امپراطور روس قشون آن دولت فتح شیروان نمودند. سردار روس ، تیریت زیانف این فتح را نمود ودر راپورتی که بپطرزپورغ نوشته این شرح را مینگارد:عنقریب از شیروان به بادکوبه میروم که آن شهر را ازدست حسینقلی خان بگیرم. مؤلف گوید: چون این تفصیل خالی از غرابتی نیست مینگارم : سردار مزبور به اطمینان قول حسینقلی خان حاکم بادکوبه که باو پیغام داده بودکه تنها بنزدیک قلعه آمده کلیه شهر بتو تسلیم خواهد شد با دو نفر سوار از اردوی خود خارج شده نزدیک قلعه آمد. خان مزبور کلید شهر را باو تسلیم کرد.در این بین یکنفر از اهالی ایران که غیرت وطنی او مانع از وقوع قضیه بود گلوله ای بسینه سردار روس زده از پا درافکند و ریسمانی بپای او بسته و در شهر بادکوبه گرداند. گویند علیخان والی دربند که آن وقت در بادکوبه بود محرک این عمل بوده و از آنجا معجلاً به دربند آمدکه آنجا را از حمله قشون روس محفوظ بدارد. قشون روس بسرداری ژنرال کلاذنب بسمت دربند حرکت کردند. علیخان با کمال جرئت و جلادت چندی قشون روس را معطل ساخت. عاقبت ارامنه شهر دروازه را گشوده شهر را تسلیم سردار روس نمودند و از آن وقت ببعد این شهر در تصرف روس است. دفعه دیگر بعد از آنکه پطرکبیر دربند را تسخیر نموده بود، در سنه هزار و یکصد و چهل و هفت هجری هنگامی که نادرشاه افشار به تسخیر گرجستان که آن وقت در تصرف عثمانی بود قشون کشید و عبداﷲپاشای سردار عثمانی را در حوالی ایروان مقتول و قشون عثمانی را متفرق ساخت. شهر دربند را که روسها در زمان پطر کبیر متصرف بودند، خود خالی کرده رفتند. ( مرآت البلدان ج 1ص 119 و 124 ). و امروز بلاد باب الابواب و طاغستان ( داغستان ) گویند. ( الحلل السندسیه ج 1 ص 51 ج 2 ).
    …. دربندی که در کنار دریای خزر واقع است ( باب الابواب ، مورخین اسلامی ) یا دربند کنونی به اران آن زمان یا به شیروان قرون بعد و دولت بادکوبه کنونی می پیوندد. ( از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2402 و 2459 ). رجوع به اقلیم پنجم بخش ششم مقدمه ابن خلدون چ بولاق ص 63 شود.
    || ناصرخسرو در سفرنامه در شرح بیت المقدس آرد:… و چون از این در بگذری هم بر پهنای مسجدکه سوی مشرق میرود باز درگاهی عظیم بزرگست و سه در پهلوی هم برآنجاست همان مقدار که باب الاسباط است و همه را بآهن و برنج تکلفات کرده چنانکه از آن نیکوتر کم باشد و این در را باب الابواب گویند از آن سبب که مواضع دیگر درها جفت جفت است ، مگر این سه در است و میان آن دو درگاه که بر جانب شمال است… ( سفرنامه ناصرخسرو چ برلین ص 32 ).

     


     

    پیشنهاد و نظر شما برای معنی باب الابواب

    در بخش دیدگاه، نظر خودتان را درباره‌ی این مطلب بنویسید. اگر نقصی می‌بینید، سعی کنید مطلبمان را کامل کنید. و اگر پیشنهاد تازه‌ای دارید، پیشنهادتان را اضافه کنید.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    نامه های احمد شاملو به آیدا

    اشعار نیما یوشیج

    گلچین اشعار عاشقانه فروغ فرخزاد

    اشعار سهراب سپهری

     


     

    معنی باب الابواب در ویکی پدیا

     

    نام شهر دربند در دوره اسلامی، واقع در داغستان، در غرب دریای خزر، در ۲۶۱ کیلومتری شمال شهر باکو و یکی از معبر (دربند) های قدیم ورودی و خروجی بزرگ کوه های قفقاز. چون در دهانه دره های رشته کوه های قفقاز، دیوارها و قلعه هایی از جمله مدینه باب قرار داشت، به آن (دربند) باب الابواب گفته اند.کتزیاس (Ctesias)، جغرافیانویس یونانی، آنرا دروازه خزر ضبط کرده است.
    بنابر مطالب تاریخ آغوان (Agvan)، به آن دروازه هون ها گفته اند. ظاهراً این نامگذاری به لحاظ هجوم اقوام خزر و هونها از آنجا (باب) به بلاد قفقاز بوده است. به نوشته مارکوارت به یونانی به آن چور (Tchor) و به ارمنی چول (Tchols) می گفته اند.
    در منابع ساسانی باب را دربند نوشته اند.

     

    باب الابواب در ویکی پدیا

     

    باب الابواب

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *