چو پیر سبزپوش آسمانی

37 – چو پیر سبزپوش آسمانی – صفت بهار و عیش خسرو و شیرین

  • شعر چو پیر سبزپوش آسمانی نظامی – خسرو و شیرین 37

    صفت بهار و عیش خسرو و شیرین

     

    چو پیر سبزپوش آسمانی

    ز سبزه برکشد بیخ جوانی

     

    جوانان را و پیران را دگر بار

    به سرسبزی در آرد سرخ گلزار

     

    گل از گل تخت کاوسی بر آرد

    بنفشه پر طاووسی بر آرد

     

    بسا مرغا که عشق‌آوازه گردد

    بسا عشق کهن کان تازه گردد

     

    چو خرم شد به شیرین جان خسرو

    جهان می‌کرد عهد خرمی نو

     

    چو از خرم‌بهار و خرمی‌دوست

    به گل‌ها بردرید از خرمی پوست

     

    گل از شادی علم در باغ می‌زد

    سپاه فاخته بر زاغ می‌زد

     

    سمن ساقی و نرگس جام در دست

    بنفشه در خمار و سرخ گل مست

     

    صبا برقع گشاده مادگان را

    صلا درداده کار افتادگان را

     

    شمال انگیخته هر سو خروشی

    زده بر گاو چشمی پیل گوشی

     

    زمین نطع شقایق‌پوش گشته

    شقایق مهد مرزنگوش گشته

     

    سهی سرو از چمن قامت کشیده

    ز عشق لاله پیراهن دریده

     

    بنفشه تاب زلف افکنده بر دوش

    گشاده باد نسرین را بناگوش

     

    عروسان ریاحین دست بر روی

    شگرفان شکوفه شانه در موی

     

    هوا بر سبزه گوهرها گسسته

    زمرد را به مروارید بسته

     

    نموده ناف خاک آبستنی‌ها

    ز ناف آورده بیرون رستنی‌ها

     

    غزال شیرمست از دلنوازی

    بگرد سبزه با مادر به بازی

     

    تذروان بر ریاحین پر فشانده

    ریاحین در تذروان پر نشانده

     

    زهر شاخی شکفته نوبهاری

    گرفته هر گلی بر کف نثاری

     

    نوای بلبل و آوای دراج

    شکیب عاشقان را داده تاراج

     

    چنین فصلی بدین عاشق‌نوازی

    خطا باشد خطا بی‌عشق‌بازی

     

    خرامان خسرو و شیرین شب و روز

    بهر نزهت‌گهی شاد و دل‌افروز

     

    گهی خوردند می در مرغزاری

    گهی چیدند گل در کوهساری

     

    ریاحین بر ریاحین باده در دست

    به شهرود آمدند آن روز سرمست

     

    جنیبت بر لب شهرود بستند

    به بانگ رود و رامشگر نشستند

     

    حلاوت‌های شیرین شکرخند

    نی شهرود را کرده نی قند

     

    همان رونق ز خوبیش آن طرف را

    که از باران نیسانی صدف را

     

    عبیر ارزان ز جعد مشکبیزش

    شکر قربان ز لعل شهدخیزش

     

    ز بس خنده که شهدش بر شکر زد

    به خوزستان شد افغان طبرزد

     

    قد چون سروش از دیوان شاهی

    به گلبن داده تشریف سپاهی

     

    چو گل بر نرگسش کرده نظاره

    به دندان کرده خود را پاره پاره

     

    سمن کز خواجگی بر گل زدی دوش

    غلام آن بناگوش از بن گوش

     

    صفت بهار و عیش خسرو و شیرین خسرو و شیرین نظامی گنجوی

    لازم به ذکر است که نام این بخش از منظومه‌ی خسرو و شیرین «صفت بهار و عیش خسرو و شیرین» است.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    نظامی گنجوی خسرو و شیرین قالب: مثنوی وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر تنها پل الوار

    شعر داد مرا روزگار مالش دست جفا خاقانی – قصیده ۱۴

    شعر ما را همه شب نمی‌برد خواب سعدی – غزل 26

    9 جمله معروف سووشون سیمین دانشور – تکه کتاب

     

    شعر چو پیر سبزپوش آسمانی اثر کیست؟

    این شعر اثر نظامی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»