احمد شاملو

در این صفحه تمام آثار احمد شاملو و پیرامون او را می‌توانید ببینید: دکلمه‌های صوتی، اشعار، ترجمه‌های احمد شاملو، نامه‌ها، بیوگرافی، موسیقی با اشعار، کودک، نقد شعر و…

احمد شاملو یکی از برجستگان حوزه شعر و ادب تاریخ معاصر ایران است. تخلص شعری او بامداد است. از او آثار ارزشمندی در زمینه شعر، نقد ادبی، شعر و داستان ترجمه و همینطور دیالوگ و فیلمنامه به یادگار مانده که منبع الهام و مطالعه بسیاری از شاعران و نویسندگان این نسل امروز شده است.

احمد شاملو

احمد شاملو در تهران متولد شد، در بیست و یکم آذر سال 1304. سال هایی از دوران کودکی خود را در خارج از تهران به ویژه خراسان گذراند و دوره دبیرستان را در تهران به پایان رسانید. بیش تر عمر او در کار روزنامه نویسی و اداره مجلات ادبی گذشت و هیچ شغل دولتی نداشت. او در طول زندگی پربار خود آثاری را خلق کرد که گنجینه بسیار ارزشمندی برای آیندگان است. اشعار او بیش تر عاشقانه و اجتماعی هستند هرچند اشعار اعتراضی، سیاسی و فلسفی هم دارد. شاملو را بیش تر بعنوان سراینده شعر سپید می‌شناسیم. وی سرانجام در دوم مرداد سال 1379 در گذشت.

کوه با نخستین سنگ ها آغاز می‌شود

و انسان با نخستین درد…

من با نخستین نگاه تو آغاز شدم ( احمد شاملو)

نخستین مجموعه شعر او، با نام «آهنگ های فراموش شده» در سال 1326 انتشار یافت و پس از آن در 1336 مجموعه «هوای تازه» از او منتشر شد. بعد از آن در سال 1339 مجموعه «باغ آینه»  را منتشر کرد و در سال 1343 مجموعه «آیدا درخت خنجر و خاطره» را منتشر ساخت. علاوه بر این ها دو مجموعه «ققنوس در باران» و «مرثیه های خاک» هم از وی انتشار یافت.

از آثار دیگر او می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

آیدا در آینه، آهن ها و احساس، قطعنامه، لحظه ها و همیشه، از هوا و آینه ها، شکفتن در مه، ابراهیم در آتش، دشنه در دیس، ترانه های کوچک غربت و اخیرا جلد هایی از فرهنگ کوچه.

شعر ترجمه: غزل غزل های سلیمان- همچون کوچه های بی انتها- هایکو.

قصه: زیر خیمه گر گرفته شب و زن پشت در مفرغی- درها و دیوار بزرگ چین.

شاملو و آیدا

قطعا آشنایی او با آیدا و ازدواجش با وی نقطه عطفی در زندگی اون بوده است. و شاید خیلی ها به واسطه نامه های عاشقانه و اشعار عاشقانه ای که شاملو برای آیدا نوشت شیفته قلم و احساس شاملو شدند و شروع به خواندن دیگر آثار او کردند. شاملو اشعار عاشقانه و غنایی قدرتمندی دارد.

تو کجایی در گستره بی مرز این جهان احمد شاملو

برای ورود به بخش‌های زیر، روی دکمه‌ها کلیک کنید.

نامه های احمد شاملو به آیدا

بیوگرافی احمد شاملو

دکلمه‌های صوتی احمد شاملو

احمد شاملو یکی از بهترین صداهای ایران است که به درستی و زیبایی تمام شعرها را می‌خواند.

چرا شاملو به این خوبی می‌توانست شعرها را اجرا کند؟

او علاوه بر این که به صوتی فنی و علمی با شعر آشنا بود و تسلط خوبی بر آن داشت، به فن بیان و لحن و شیوه‌های اجرا و گویندگی نیز تسلط خوبی داشت. و با صدای رسا و بزرگ خود، به زیبایی تمام می‌توانست شعرها را اجرا کند. شاملو به جز اشعار خود، اشعاری از شاعران جهان نیز اجرا کرد، همچون یانیس ریتسوس، پل الوار، ژاک پره ور، لنگستون هیوز و… که تمام این شعرها از جمله ترجمه‌های خودش هستند.

در کنار این ترجمه‌ها، احمد شاملو چند آلبوم صوتی نیز از مشاهیر شعر ایران اجرا کرد، از جمله شعرهای نیما یوشیج، حافظ، خیام و مولانا.

از دیگر فعالیت‌های احمد شاملو در اجرا می‌توان به چند اثر کودک، به خروس زری پیرهن پری، مردی که لب نداشت، پریا، قصه دختران ننه دریا و شازده کوچولو نیز اشاره داشت.

ورق بزنید و آلبوم مورد نظر خودتان را انتخاب کنید.

ترجمه‌های احمد شاملو

همان طور که پیشتر نوشتیم، احمد شاملو دستی در ترجمه‌ها داشته. بخصوص اشعار زیادی را از شاعران بزرگ جهان گلچین کرده بود و برای ایرانیان بازسرایی کرده بود. این که می‌گوییم بازسرایی، چون به راستی چنین است. شاملو به زیبایی شعرها را دوباره به شعر تبدیل می‌کرد.

برای ورود به هر بخش یا شعر، روی آن کلیک کنید.

ترجمه‌های شعر به تفکیک نام شاعر

لنگستون هیوز

شعر دموکراسی لنگستون هیوز

شعر عمله‌های جاده‌ی فلوريدا لنگستن هیوز

شعر طلوع آفتاب در «آلاباما» لنگستون هیوز

شعر بگذار این وطن دوباره وطن شود لنگستن هیوز

شعر آهای، اُرکس ِ جاز لنگستن هیوز

شعر تُفدونای برنجی لنگستون هیوز

شعر آوازه‌خوان خسته لنگستون هیوز

شعر عیسای مسیح لنگستون هیوز

شعر غیر قابل چاپ لنگستون هیوز

شعر آوازهای غمناک لنگستون هیوز

شعر قطعه‌ی آمریکایی ــ آفریقایی لنگستون هیوز

شعر سیاه از رودخانه‌ها سخن می‌گوید لنگستون هیوز

شعر گرگ و میش لنگستون هیوز

شعر رویاها لنگستون هیوز

شعر بارون بهار لنگستون هیوز

شعر بزرگ‌تر که شدم… لنگستون هیوز

شعر من هم… لنگستون هیوز

شعر یه سیام من لنگستون هیوز

شعر کوکلوکس لنگستون هیوز

شعر ولگردها لنگستون هیوز

شعر طبل لنگستون هیوز

شعر هیچ تفاوتی نمی‌کند لنگستون هیوز

شعر ترانه‌ی صابخونه لنگستون هیوز

شعر آواز لنگستون هیوز

شعر سرانجام لنگستون هیوز

شعر تنها لنگستون هیوز

شعر با بارش باران نقره‌وار لنگستون هیوز

شعر آفریقا لنگستون هیوز

شعر جونوب لنگستون هیوز

شعر درخت سبز کوچولو لنگستون هیوز

شعر سرود زمین لنگستون هیوز

شعر پرسش و پاسخ لنگستون هیوز

شعر مثل آوازها لنگستون هیوز

شعر آزادی لنگستون هیوز

شعر گونه‌گونی‌های رویا لنگستون هیوز

شعر هشدار لنگستون هیوز

شعر پایان لنگستون هیوز

شعر ترانه لنگستون هیوز

شعر شعر لنگستون هیوز

شعر هارلم لنگستون هیوز

شعر مطرب لنگستون هیوز

شعر پنبه چین‌ها لنگستون هیوز

شعر ستاره‌گان لنگستون هیوز

شعر آواز دختر سیاه لنگستون هیوز

شعر آواز سیاه ِ متفاوت لنگستون هیوز

شعر درد غریب لنگستون هیوز

شعر بیداری لنگستون هیوز

شعر کی جز خدا لنگستون هیوز

شعر قصه‌های عمه «سو» لنگستون هیوز


شعر کودک احمد شاملو

همان طور که پیشتر گفتیم، احمد شاملو در نوشتن شعر کودک نیز بسیار خوب عمل کرده بود. و آثار ارزشمندی در این زمینه خلق کرد. شاملو شاید تنها شاعری باشد که هر انسانی، با هر گروه سنی می‌تواند از آثار او لذت ببرد.

به طور دقیق‌تر می‌توان گفت، به راحتی می‌توانیم با شاملو بزرگ شویم. در کودکی برای ما شعر کودک دارد. در نوجوانی شعرهای عاشقانه و در جوانی شعرهای سیاسی و اجتماعی و برای میانسالی نیز شعرهای فلسفی.

ورق بزنید و بخش مورد نظر خودتان را انتخاب کنید.

اشعار احمد شاملو

احمد شاملو را می توان شاعر، مترجم، روزنامه نگار، فیلم نامه نویس،فعال سیاسی و پژوهشگر ادبی دانست. شخصی بسیار پرکار که طی تاریخ معاصر کمتر کسی مانند او را می توان نام برد. شاملو را بیشتر با ترانه هایش می شناسند که یا با صدای خودش و یا با صدای خوانندگان معروف به گوش رسیده اند. در سال 1325 با تصویری از نیما یوشیج به همراه یکی از شعر هایش در روزنامه پولاد برخورد می کند، شاملو به سبک نیما یوشیج علاقه مند میشود و به مدت یک سال شاگرد نیما میوشد. آشنایی با فریدون رهنما باعث شد احمد شاملو با دنیای شعر خارج از ایران آشنا شود. در سال 1336 مجموعه شعر هوای تازه را منتشر می کند که با استقبال خوبی مواجه می شود، شعر های این کتاب وزن و قافیه ندارند و به سبک سپید نوشته شده اند، کتابی که تحسین شاعرانی مانند اخوان ثالث و فروغ فرخزاد را برمی انگیزد.

لبانت به ظرافت شعر احمد شاملو
لبانت به ظرافت شعر احمد شاملو

برای ورود به هر بخش یا شعر، روی آن کلیک کنید.

اشعار احمد شاملو به تفکیک کتاب‌ها

مجموعه شعر آهن‌ها و احساس‌ها

مرغ دریا: خوابید آفتاب و جهان خوابید

برای خون و ماتیک: این بازوان اوست

مرثیه: راه در سکوت خشم

مجموعه شعر آیدا درخت خنجر و خاطره

شعرهای این مجموعه در سال های 1343 تا 1344 سروده شده اند.

رود رقصیده ی بامدادی را…: رود رقصیده ی بامدادی را

مجموعه شعر قطعنامه

اشعار این کتاب در سال های 1329 تا 1330 سروده شده اند.

تا شکوفه ی سرخ یک پیراهن: سنگ می کشم بر دوش

قصیده برای انسان ماه بهمن: تو نمی دانی غریو یک عظمت

سرود مردی که خودش را کشته است: نه آبش دادم نه دعایی خواندم

سرود بزرگ: شن_ چو!

مجموعه شعر هوای تازه

اشعار این کتاب در سال های 1326 تا 1335 سروده شده اند.

در رزم زندگی: در زیر تاق عرش

بهار خاموش: بر آن فانوس که ش دستی نیفروخت

بازگشت: این ابر های تیره که بگذشته است

دیوار ها: دیوار ها… مشخص و محکم

بیمار: بر سر این ماسه ها دراز زمانی ست

رانده: دست بردار ازین هیکل غم

شعر گمشده: تا آخرین ستاره شب بگذرد

رنج دیگر: خنجر این بد، به قلب من نزدی زخم

دیدار واپسین: باران کُنَد ز لوحِ زمین نقشِ اشک پاک

شعر ناتمام: سالم از سی رفت و غلتک سان روم

سفر: در قرمز غروب رسیدند از کوره راه شرق

گل کو: شب ندارد سر خواب

صبر تلخ: با سکوتی لب من بسته پیمان صبور

مه: بیابان را سراسر مه گرفته ست

از زخم قلب آبائی: دختران دشت! دختران انتظار!

بادها: امشب دوباره

غبار: از غریو دیو توفانم هراس

انتظار: از دریچه با دل خسته

تردید: او را به رؤیای بخارآلود و گنگِ شام‌گاهی دور، گویا دیده بودم من…

احساس: سه دختر از جلو خان سرایی

خفاش شب: هر چند من ندیده ام این کور بی خیال

مرگ نازلی : نازلی…! بهار خنده زد و ارغوان سکفت

نمی رقصانمت چون دودی آبی رنگ:  نمی‌گردانمت در بُرجِ ابریشم

ساعت اعدام: در قفل در کلیدی چرخید

شعری که زندگی ست: موضوع شعر شاعر پیشین

طرح: با سکوتی که با تن مرداب

مرد مجسمه: در چشم بی گناهش افسرده راز هاست

لعنت: در تمام شب چراغی نیست

کبود: زیر خروش و جنبش ظاهر

مرغ باران: در تلاش شب که ابر تیره می بارد

بودن: گر بدینسان زیست باید پست

شبانه: شبانه شعری چگونه توان نوشت

شبانه: یاران من بیایید با درد های تان

شبانه: من سرگذشت یاسم و امید

شبانه: شب که جوی نقره مهتاب

شبانه: با هزاران سوزن الماس

شبانه: وه… چه شب های سحر سوخته

یه شب مهتاب: یه شب مهتاب

راز: با من رازی بود

پریا: یکی بود یکی نبود

سرگذشت: خارکَن با پُشته‌ی خارش به راه افتاد

افق روشن: روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد

نگاه کن: سال بد

عشق عمومی: اشک رازیست

به تو سلام می کنم: به تو سلام می کنم

تو را دوست می دارم: طرف ما شب نیست

دیگر تنها نیستم: بر شانه ی من کبوتری ست که از دهان تو آب میخورد

سرچشمه: در تاریکی چشمانت را شستم

بهار دیگر: قصد من فریب خودم نیست

به تو بگویم: دیگر جا نیست

بدرود: برای زیستن دو قلب لازم است

از عمو هایت: نه به خاطر آفتاب نه به خاطر حماسه

حریق سرد: وقتی که شعله ی ظلم

شعر ناتمام: خرد و خراب و خسته جوانی خود را پشت سر نهادم

پیوند: ای سرودِ دریاها! در ساحلِ خشمناکِ سکوتِ من موجی بزن

سمفونی تاریک: غنچه های یاس من امشب  شکفته است

آواز شبانه برای کوچه ها: خداوندان درد من

با سماجت یک الماس: و عشق سرخ یک زهر

رکسانا: بگذار کسی نداند

غزل بزرگ: همه بت هایم را می شکنم

حرف آخر: به آن‌ها که برای تصدی قبرستان‌های کهنه تلاش می‌کنند

چشمان تاریک: چشمان تو شبچراغ سیاه من بود

از مرز انزوا: چشمانِ سیاهِ تو فریب‌ات می‌دهند

سرود مردی که تنها به راه می رود: در برابر هر حماسه من ایستاده بودم

تنها: گوش کنید ای شمایان، در منظری که به تماشا نشسته‌اید

پشت دیوار: تلخیِ این اعتراف چه سوزاننده است که مردی گشن و خشم‌آگین

مجموعه شعر باغ آینه

اشعار این کتاب در سال های 1336 تا 1338 سروده شده اند.

خواب وجین گر: خواب چون درفکند از پایم

مثل این است: مثل این است در این خانه ی تار

کلید: رفتم فرو به فکر و فتاد از کفم سبو

اتفاق: مردی ز باد حادثه بنشست

برف: برف نو… برف نو… سلام، سلام

شبگیر: مرغی از اقصای ظلمت پر گرفت

غروب سیاورد: می چکد سمفونی شب

در دور دست: در دوردست، آتشی اما نه دودناک

بر سنگ فرش: یاران ناشناخته ام چون اختران سوخته

کیفر: در اینجا چار زندان است

ماهی: من فکر می کنم

کاج: نشسته بر لب دریاچه ی شب

پل الله وردی خان: بادها، ابر عبیر آمیز را

شبانه: ای خداوند از درون شب

طرح: شب با گلوی خونین

فقر: از رنجی خسته ام که از آن من نیست

مرثیه برای مردگان دیگر: ارابه هایی از آن سوی جهان آمده است

شبانه: شب تار

زن خفته: کنارِ من چسبیده به من در عظیم‌تر فاصله‌یی از من

باران: آنگاه بانوی پر غرور عشق خود را دیدم

نیم شب: پنجه ی سرد باد در اندیشه ی گزندی نیست

شبانه3 : عشق

لوح گور: نه در رفتن حرکت بود

باران: بر شرب بی پولک شب

تا شک: بن بست سر به زیر

معاد: من باد و مادر هوا خواهم شد

بر خاک جدی ایستادم: بر خاک جدی ایستادم

کوچه: دهلیزی لاینقطع

دادخواست: از همه سو

در بسته: دیرگاهی ست که دستی بداندیش

از شهر سرد: صحرا آماده ی روشن شدن بود

با همسفر: سر کش و سرسبز و پیچنده

باغ آینه: چراغی به دستم چراغی در برابرم

مرثیه: نیمروز…نیمروز…

نبوغ: برای میهن بی آب و خاک

ناپلئون کبیر: شعار ناپلئون کبیر

قصه دختران ننه دریا: یکی بود یکی نبود

مجموعه شعر لحظه‌ها و همیشه

شعرهای این مجموعه در سال های 1339 تا 1340 سروده شده است.

سرود: برو مرد بیدار

میلاد: نفسِ کوچکِ باد بود و حریرِ نازکِ مهتاب بود و فواره و باغ بود

گریزان: از کوره راه تنگ گذشتم

پایتخت عطش: آفتاب، آتشِ بی‌دریغ است

میان ماندن و رفتن: میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم

سخنی نیست: به اِولین و ثمین باغچه‌بان

حماسه: در چارراه ها خبری نیست

رهگذران: سر در زیر از شاهراهِ متروک پیش می‌آمدند

کوه ها: کوه ها باهم اند

انگیزه های خاموشی: پس آدم، ابوالبشر، به پیرامنِ خویش نظاره کرد

غزل ناتمام: به هر تار جانم صد آواز هست

شبانه: اکنون دیگر باره شبی گذشت

من مرگ را: اینک موجِ سنگین‌گذرِ زمان است که در من می‌گذرد.

وصل: در برابر بی کرانی ساحل

شبانه: کوچه ها باریکن

مجموعه شعر آیدا در آینه

شعرهای این مجموعه در سال های 1341 تا 1343

آغاز: بی گاهان به غربت به زمانی که خود در نرسیده بود

شبانه: میان خورشید های همیشه زیبایی تو لنگری ست

من و تو درخت و بارون: من باهارم تو زمین

من و تو: من و تو یکی دهانیم

از مرگ: هرگز از مرگ نهراسیده ام

خفتگان: از آن ها که رویاروی

سرود آن کس که از کوچه به خانه باز میگردد: نه در خیال که رویاروی می بینم

تکرار: جنگل آینه ها به هم در شکست

چهار سرود برای آیدا: مرا می باید که در این خم راه

سرود پنجم: سرود پنجم سرود آشنایی های ژرف است

آیدا در آینه: لبانت به ظرافت شعر

میعاد: در فراسوی مرز های تنت

جاده آن سوی پل: مرا دیگر انگیزه ی سفر نیست

مجموعه شعر مرثیه‌های خاک

اشعار این مجموعه در سال های 1345 تا 1348 سروده شده است.

شعر رهایی ست: شعر رهایی ست نجات است و آزادی

مرثیه: به جست و جوی تو بر درگاه کوه می گریم

شبانه: پچپچه را از آنگونه سر به‌هم‌اندرآورده سپیدار و صنوبر

با چشم ها: با چشم ها ز حیرت این صبح نا به جای

شامگاهی: نظر در تو می کنم ای بامداد

هملت: بودن یا نبودن بحث در این نیست

وحسرتی: نه این برف را دیگر سر باز ایستادن نیست

تمثیل: در یکی فریاد زیستن

حکایت: اینک آهو بره یی که مجال خود را

در آستانه: نگر تا به چشم زرد خورشید اندر نظر نکنی

مجموعه شعر ققنوس در باران

شعرهای این مجموعه در سال های 1344 تا 1345 سروده شده اند.

سفر: خدای را مسجد من کجاست

مجله ی کوچک: آه تو میدانی میدانی که مرا سر باز گفتن بسیاری حرف هاست

چشم اندازی دیگری: با کلیدی اگر می آیی

Postumus: سنگ برای سنگر آهن برای شمشیر

پاییز: گوی طلای گداخته بر اطلس فیروزه گون

مجموعه شعر شکفتن در مه

اشعار این مجموعه در سال های 1348 تا 1349 سروده شده اند.

نامه: بدان زمان که شود تیره روزگار

که زندان مرا بارو مباد: که زندان مرا بارو مباد جز پوستی که بر استخوانم

عقوبت: میوه بر شاخه شدم

صبوحی: به پرواز شک کرده بودم

رستگاران: در غریو سنگین ماشین ها

فصل دیگر: بی آنکه دیده بیند در باغ احساس می توان کرد

سرود برای مرد روشن که به سایه رفت: قناعت‌وار تکیده بود باریک و بلند چون پیامی دشوار

پدران و فرزندان: هستی بر سطح می گذشت غریبانه موج وار

مجموعه شعر ابراهیم در آتش

شعر های این مجموعه در سال های 1349 تا 1352 سروده شده اند.

شبانه: در نیست راه نیست شب نیست

شبانه: اگر که بیهده زیباست شب برای که زیباست شب

نشانه: شغالی گر ماه بلند را دشنام گفت

برخاستن: چرا شبگیر می گرید

در میدان: آن چه به دید می آید و آن چه به دیده می گذرد

شبانه: مردی چنگ در آسمان افکند

تابستان: پرندگیان باغ از پس معجر

شبانه: کلید بزرگ نقره در آبگیر سرد شکست

شبانه: مرا تو بی سببی نیستی

تعویذ: به چرک می نشیند خنده

سرود ابراهیم در آتش: در آواز خونین گرگ و میش

غریبانه: دیری ست تا سوز غریب مهاجم پا سست کرده است

ترانه ی تاریک: بر زمینه ی سربی صبح سوار خاموش ایستاده است

واپسین تیر ترکش آن چنان که می گویند: ما کلام آخرین را بر زبان جاری کردم

بر سرمای درون: همه لرزش دست و دلم از آن بود که عشق پناهی گردد

از اینگونه مردن: می خواهم خواب اقاقیاها را بمیرم

محاق: به نو کردن ماه بر بام شدم

درآمیختن: مجال بی رحمانه اندک بود

اشارتی: پیش از تو صورتگران بسیار

مجال: جوجه یی در آشیانه گلی در جزیره

میلاد آنکه عاشقانه بر خاک مرد: نگاه کن چه فروتنانه بر خاک می گسترد

مجموعه شعر دشنه در دیس

اشعار این مجموعه در سال های 1350 تا 1356 سروده شده اند.

ضیافت: اما تنها یکی خنجر کج

شبانه: یله بر نازکای چمن رها شده باشی

در شب: فردا تمام را سخن از او بود

گفتی که باد مرده ست: گفتی که باد مرده ست

فراقی: چه بی تابانه می خواهمت

شبانه: شانه ات مجابم می کند

زبان دیگر: مگو کلام بی چیز و نارسا ست

هنوز در فکر آن کلاغم: هنوز در فکر آن کلاغم در دره های یوش

خطابه ی تدفین: غافلان هم سازند تنها توفان کودکان ناهمگون می زاید

شکاف: زاده شدن بر نیزه ی تاریک

سمیرمی: با سم ضربه ی رقصان اسبش

سپیده دم: به هزار زبان ولوله بود

ترانه آبی: قیلوله ناگزیر در تاق تاقی حوضخانه

از منظر: در دل مه لنگان زارعی می گذرد

باران: تارهای بی کوک و کمان باد ولنگار

شبانه: زیباترین تماشاست وقتی شبانه بادها از شش جهت به سوی تو می آیند

ترانه ی بزرگ ترین آرزو: آه اگر آزادی سرودی میخواند

پریدن: رها شدن بر گرده ی باد است

مجموعه شعر ترانه‌های کوچک غربت

شعرهای این مجموعه در سال های 1356 تا 1359 سروده  شده اند.

بچه های اعماق: در شهر بی خیابان می بالند

مترسک: جایی پنهان در این شب قرین

هجرانی: چه هنگام می زیسته ام؟

هجرانی: تلخ چون قرابه ی زهری خورشید

هجرانی: که ایم و کجاییم؟

هجرانی: جهان را بنگر سراسر

هجرانی: غم اینجا نه که آنجاست دل

ترانه ی کوچک: تو کجایی در گستره ی مرز این جهان

آخر بازی: عاشقان سرشکسته گذشتند

هجرانی: سین هفتم سیب سرخی ست

صبح: ولرم و کاهلانه آبدانه‌های چرکی‌ِ بارانِ تابستانی

در این بن بست: دهانت را می بویند مبادا که گفته باشی

عاشقانه: آنکه می گوید دوستت دارم خنیاگر غمگینی ست

ترانه ی همسفران: سر دوراهی یه قلعه بود

خطابه ی آسان در امید: وطن کجاست که آوازِ آشنای تو چنین دور می‌نماید؟

شبانه: نه تو را برنتراشیده‌ام از حسرت‌های خویش

رستاخیز: من تمامی مردگان بودم

در لحظه: به تو دست می سایم و جهان را در می یابم

عاشقانه: بیتوته ی کوتاهی ست جهان

شبانه: گویی همیشه چنین است ای غریو طلب

مجموعه شعر مدایح بی‌صله

اشعار احمد شاملو تا سال 1369 در این مجموعه آمده است.

روزنامه ی انقلابی: هنگامی که مسلسل به غشغشه افتاد

و چون نوبت ملاحان: و چوم نوبت ملاحان ما فرا رسد

میان کتاب ها گشتم: میان کتاب ها گشتم میان روزنامه های پوسیده

خواب آلوده هنوز: خواب آلوده هنوز در بستری سپید

من هم دست توده ام: من هم دست توده ام تا آن دم که توطئه می کند

پیغام: پسر خوبم ماهان پاشو برو

جهان را که آفرید: جهان را که آفرید جهان را من آفریدم

نمی توانم زیبا نباشم: نمی توانم زیبا نباشم عشوه یی نباشم

نمیخواستم: نمی خواستم نام چنگیز را بدانم

در جدال با خاموشی: من بامدادم سرانجام خسته بی آنکه جز با خویشتن به جنگ برخاسته باشم

اندیشیدن: اندیشیدن در سکوت

سحر به بانگ زحمت و جنون: سحر به بانگِ زحمت و جنون ز خوابِ ناز چشم باز می‌کنم

جخ امروز از مادر نزاده ام: جخ امروز از مادر نزاده ام نه عمر جهان بر من گذشته است

تو باعث شده ای: تو باعث شده ای که آدمی از آدمی بهراسد

دست زی دست نمی رسد: دست زی دست نمی‌رسد که سدِّ سفاهتی سیمانی در میان است

همیشه همان: همیشه همان اندوه همان

سلاخی می گریست: سلاخی می گریست

پس آنگاه زمین: پس آنگاه زمین به سخن درآمد

شبانه: به فریادی خراشنده بر بامِ ظلمتِ بیمار کودکی تکبیر

این صدا:  این صدا دیگر آوازِ آن پرنده‌ی‌ آتشین نیز نیست

بهتان مگوی: بُهتان مگوی که آفتاب را با ظلمت نبردی در میان است

غمم مدد نکرد: غمم مدد نکرد: چنان از مرزهای تکاثُف برگذشت

با برونی یفسکی شاعر لهستانی: آنگاه که شماطه‌ی مقدر به صدا درآید

کریه اکنون: «کریه» اکنون صفتی اَبتَر است

سپیده دم: بانگ‌دربانگ خروسان می‌خوانند

کویری:  نیمی‌ش آتش و نیمی اشک

کجا بود آن جهان: کجا بود آن جهان که کنون به خاطره‌ام راه بربسته است

بوتیمار: چه لازم است بگویم که چه مایه می‌خواهمت؟

ترانه ی اشک و آفتاب: دریا دریا چه‌ت اوفتاد که گریستی

بسوده ترین کلام است دوست داشتن: بسوده ترین کلام است دوست داشتن

تنها اگر دمی:  تنها اگر دمی کوتاه آیم

مرد مصلوب: مردِ مصلوب دیگر بار به خود آمد

جانی پر از زخم:  جانی پُراز زخمِ به‌چرک درنشسته

ترجمان فاجعه: صحنه چه می‌تواند گفت به هنگامی که

در کوچه ی آشتی کنان: پیش می‌آید و پیش می‌آید

سرود قدیمی قحط سالی:  سالِ بی‌باران جُل‌پاره‌یی‌ست

ترانه ی اندوه بار سه حماسه: مرگ را پروای آن نیست که به انگیزه‌یی اندیشد

شبانه: کی بود و چگونه بود

دوستت می دارم: دوستت می‌دارم بی‌آنکه بخواهمت

سرود آوارگان: در معبرِ من دیگر هیچ چیز نجوا نمی‌کند

نلسن ماندلا: تو آن سوی زمینی در قفسِ سوزانت

یک مایه در دو مقام: دلم کَپَک زده، آه که سطری بنویسم

پرتوی که می تابد از کجاست:  پرتوی که می‌تابد از کجاست؟ یکی نگاه کن

حوای دیگری: می‌شناسی ــ به خود گفته‌ام ــ همانم

ای کاش آب بودم: ای کاش آب بودم گر می‌شد آن باشی

تک تک ناگزیر را بر مشمار:  تِک‌تِکِ ناگزیر را برمشمار که مهره‌های شمرده نیم‌شمرده

توازی رد ممتد:  توازی رد ممتد دو چرخ یکی گردونه در علفزار

چشم های دیوار: چشم‌های دیوار چشم‌های دریچه چشم‌های در

شیهه و سم ضربه: شيهه و سم‌ْضربه. چهار سمندِ سرخوش

پاییز سن هوزه: آیدا با حیرت گفت: ــ درختِ لیموتُرش را ببین

مجموعه شعر در آستانه

شعرهای این مجموعه طی سال های 1364 تا 1376 سروده شده اند.

حکایت: مطرب درآمد با چکاوکِ سرزنده‌یی

هاسمیک: با خوشه‌های یاس آمده بودی

ظلمت مطلق نابینایی:  ظلماتِ مطلقِ نابینایی. احساسِ مرگ‌زای تنهایی

حجم قیرین نه‌درکجایی: حجمِ قیرینِ نه‌درکجایی، نادَرکجایی و بی‌درزمانی

در پیچیده به خویش: درپیچیده به خویش جنین‌وار که پیرامنت

طبیعت بی جان: دسته‌ی کاغذ بر میز در نخستین نگاهِ آفتاب

شعر در آستانه:باید اِستاد و فرود آمد بر آستانِ دری که کوبه ندارد

خلاصه ی احوال: چیزی به جا نماند حتا که نفرینی بدرقه‌ی راهم کند

آن روز در این وادی: آن روز در این وادی پاتاوه گشادیم

خاطره:  شب سراسر زنجيرِ زنجره بود تا سحر

بر کدام جنازه زار می زند: بر کدام جنازه زار می‌زند این ساز

ما نیز: ما نیز روزگاری لحظه‌یی سالی قرنی هزاره‌یی

قناری گفت:  قناری گفت کُره‌ی ما کُره‌ی قفس‌ها

نه عادلانه بود نه زیبا:  نه عادلانه نه زیبا بود جهان پیش از آن که ما به صحنه برآییم

آن روی دیگرت:  آن روی دیگرت زشتی‌ هلاکت‌باری‌ست

یکی کودک بودن:  یکی کودک بودن آه یکی کودک بودن

ترانه: بر این کناره تا کرانه‌ی آمودریا آبی می‌گذشت

سفر شهود: زمین را انعطافی نبود سیاره‌یی آتی بود لُکِّه سنگی بود

قفس قفس این قفس:  قفس قفس این قفس این قفس

جوشان از خشم: جوشان از خشم مسلسل را به زمین کوفت

بوسه: لب را با لب در این سکوت در این خاموشی‌ گویا

گدایان بیابانی:  سربه‌سر سرتاسر در سراسرِ دشت

ببر: آن دَلاّدَلِّ حیات که استتارِ مراقبتش

طرح های زمستانی: چرکمرد‌گیِ‌ پُرجوش و جنجالِ کلاغان

طرح بارانی: منطقِ لطیفِ شادی چیزی به دُمبِ سکوتِ سیاسنگینِ فضا آویخت

میلاد: ناگهان عشق آفتاب‌وار نقاب برافکند

قصه ی مردی که لب نداشت: یه مردی بود حسین‌قلی چشاش سیا لُپاش گُلی

مجموعه شعر حدیث بی‌قراری ماهان

اشعار این مجموعه در سال های 1351 تا 1378 سروده شده است.

سراسر روز: سراسرِ روز پیرزنانی آراسته آسان‌گیر

نوروز در زمستان: سالی نوروز بی‌چلچله بی‌بنفشه می‌آید

می دانستند دندان برای: می‌دانستند دندان برای تبسم نیز هست و تنها بردریدند

از خود با خویش: اکنون که چنین زبانِ ناخشکیده به کام اندر کشیده

آشتی: اقیانوس است آن: ژرفا و بی‌کرانگی

غرشِ خام تندرهای پوده:  غرشِ خامِ تندرهای پوده گذشت و تندبارهای عنان‌گسسته فرونشست

زنان و مردان سوزان:  زنان و مردانِ سوزان هنوز دردناک‌ترین ترانه‌هاشان را نخوانده‌اند

ما فریاد می زدیم: ما فریاد می زدیم چراغ چراغ

The Day After:  در واپسین دم واپسین خردمندِ غمخوارِ حیات

سرود ششم: شگفتا که نبودیم عشقِ ما در ما حضورِمان داد

شب بیدارن: همه شب حیرانش بودم، حیرانِ شهرِ بیدار

شبانه: بی‌آرزو چه می‌کنی ای دوست

شرقاشرق شادیانه: شرقاشرقِ شادیانه به اوجِ آسمان شبنمِ خستگی

نگران آن دو چشمان است: نگران، آن دو چشمان است، دورسوی آن دو سهیل

با تخلص خونین بامداد: مرگ آنگاه پاتابه همی‌گشود که خروسِ سحرگهی

چاه شغاد را ماننده: چاهِ شغاد را ماننده حنجره‌یی پُرخنجر

چون فوران محل مست:  چون فورانِ فحل‌ْمستِ آتش بر کُره‌ی خمیری

نخستین که در جهان دیدم: نخستین که در جهان دیدم از شادی غریو بر کشیدم

نخستين از غلظه‌ی پنيرک: نخستین از غلظه‌ی پنیرک و مامازی سر برآورد

کژمژ و بی انتها: کژمژ و بی‌انتها به طولِ زمان‌های پیش و پس


نقد و تفسیر اشعار احمد شاملو

درباره‌ی احمد شاملو، شعرهایش، زندگی‌اش، نحوه‌ی نگاه او به جهان، به عشق، به مسائل فلسفی و سیاسی کتاب‌ها و مقالات بسیاری نوشته‌اند. ما برخی از مقالات مهم را برای شما گردآوری کرده‌ایم که به صورت عمیق‌تری با او آشنا شوید.

برای ورود به هر بخش، روی دکمه‌ی آن کلیک کنید.

سمبولیسم اجتماعی در شعر معاصر فارسی

بررسی شعر کودک در شعر نو

تحلیل مقایسه ای نگرش شاملو و نیما در وزن شعر

نقدی بر زیبایی شناسی عیوب کلام با ذکر شواهدی از اشعار احمد شاملو و نیما یوشیج

اشتراک عینی در برخی اشعار احمد شاملو و نیما یوشیج

معنا و مفهوم آموزه آرمان گونه ابرمرد در اندیشه نیچه و شاملو

واقع گرایی در شعر نو

بازسرایی در شعر احمد شاملو

مفهوم وطن در شعر شاملو

دوگانگی نگاه شاملو و سپهری به پدیده ای مشترک (پرنده_کلاغ)

حماسه ی نو در شعر احمد شاملو

رمانتیسم و بازتاب آن در شعر احمد شاملو

سیمای آیدا در شعر شاملو

نگاهی به اشعار شاملو از زاویه طنز مسائل اجتماعی

انسان باوری و برخی کارکردهای آن در شعر احمد شاملو

بررسی افکار نوستالژیک در شعر احمد شاملو

پدیده مرگ در اندیشه شاملو و مکتب اگزیستانسیالیسم

بررسی دستور تاریخی در شعر شاملو

اسطوره در شعر احمد شاملو

تحلیل و شناخت شعر منثور شاملو

بررسی دو منظومۀ فولکوریک از شاملو

نوزایی واژگانی و زبانی در آثار شاملو

تحلیل انسجام و هماهنگی انسجامی در شعری کوتاه از شاملو

واکاوی اشعار زندان در شعر شاملو

ویژگی روانی و جسمانی زن و نقش آنها در رابطۀ عاشقانه در اشعار شاملو و نظامی

بررسی تطبیقی عاشقانه های احمد شاملو و ناظم حکمت

کارکرد محوری نقاب دینی در شعر شاملو و ادونیس

تاثیر فرم شعر پل الوار بر شعر شاملو

تاثیر فرم شعر پل الوار بر شعر شاملو

تحلیل نشانه شناختی روایت در اشعار شاملو

بررسی مفهوم عشق در آرمان شهر احمد شاملو

تناسخ و قداست گیاهی در شعر سپهری و شاملو

زمینۀ اجتماعی اشعار شاملو و ماغوط

تحلیل گفتمان و گفتمان طنز در شعر حرف آخر شاملو

تحلیل تطبیقی اشعار اجتماعی برتولت برشت و شاملو

سبک شناسی انتقادی شعر شاملو

عینیت و ذهنیت در توصیفات شاملو مخاطبان خاص و عام در شعر شاملو عناصر و مضامین ترسایی در شعر شاملو اسطوره شکنی و اسطوره سازی رمانتیک در شعر شاملو آسیب شناسی نارسیسم زبانی در شعر شاملو
که خودش را کشت

نه آبش دادم نه دعایی خواندم – سرود مردی که خودش را کشته است

نه آبش دادم نه دعایی خواندم – سرود مردی که خودش را کشته است   نه آبش دادم نه دعایی خواندم، خنجر به گلویش نهادم و در احتضاری طولانی او را کُشتم. به او گفتم: «ــ به زبانِ دشمن سخن می‌گویی!» و او را کُشتم! □ نامِ مرا داشت و هیچ‌کس همچُنُو به من نزدیک[…]

ماه بهمن

شعر قصيده برای انسانِ ماهِ بهمن

شعر قصيده برای انسانِ ماهِ بهمن   تو نمی‌دانی غریوِ یک عظمت وقتی که در شکنجه‌ی یک شکست نمی‌نالد چه کوهی‌ست! تو نمی‌دانی نگاهِ بی‌مژه‌ی محکومِ یک اطمینان وقتی که در چشمِ حاکمِ یک هراس خیره می‌شود چه دریایی‌ست! تو نمی‌دانی مُردن وقتی که انسان مرگ را شکست داده است چه زندگی‌ست! تو نمی‌دانی زندگی[…]

تا شکوفه

سنگ می‌کشم بر دوش – تا شکوفه‌ی سرخ يک پيراهن

سنگ می‌کشم بر دوش – تا شکوفه‌ی سرخ يک پيراهن   به آیدا ۱۳۴۳ سنگ می‌کشم بر دوش، سنگِ الفاظ سنگِ قوافی را. و از عرق‌ریزانِ غروب، که شب را در گودِ تاریک‌اش می‌کند بیدار، و قیراندود می‌شود رنگ در نابیناییِ تابوت، و بی‌نفس می‌ماند آهنگ از هراسِ انفجارِ سکوت، من کار می‌کنم کار می‌کنم[…]

23

بدن لخت خیابان – بیست و سه

بدن لخت خیابان – بیست و سه   بدنِ لختِ خیابان به بغلِ شهر افتاده بود و قطره‌های بلوغ از لمبرهای راه بالا می‌کشید و تابستانِ گرمِ نفس‌ها که از رویای جَگن‌های باران‌خورده سرمست بود در تپشِ قلبِ عشق می‌چکید □ خیابانِ برهنه با سنگ‌فرشِ دندان‌های صدفش دهان گشود تا دردهای لذتِ یک عشق زهرِ[…]

شعر رود قصیده‌ی بامدادی را... احمد شاملو - در دلتای شب مکرر

رود قصیده‌ی بامدادی را…

دانلود دکلمه صوتی شعر قصیده بامداد احمد شاملو + پخش آنلاین و متن کامل. رود قصیده بامدادی را با صدای احمد شاملو. قصیده‌ی بامدادی را در دلتای شب مکرر می‌کند و روز… رود قصیده‌ی بامدادی را   روز قصیده‌ی بامدادی را در دلتای شب مکرر می‌کند و روز از آخرین نفس شب پرانتظار آغاز می‌شود.[…]

مرثیه

راه در سکوت خشم – مرثیه

راه در سکوت خشم – مرثیه   برای نوروزعلی غنچه راه در سکوتِ خشم به جلو خزید و در قلبِ هر رهگذر غنچه‌ی پژمرده‌یی شکفت: «ـ برادرهای یک بطن! یک آفتابِ دیگر را پیش از طلوعِ روزِ بزرگش خاموش کرده‌اند!» و لالای مادران بر گاه‌واره‌های جنبانِ افسانه پَرپَر شد: «ـ ده سال شکفت و باغش[…]

خون و ماتیک

گر تو شاه دخترانی من خدای شاعرانم – برای خون و ماتیک

گر تو شاه دخترانی من خدای شاعرانم – برای خون و ماتیک   گر تو شاه دخترانی، من خدای شاعرانم مهدی حمیدی ـ «این بازوانِ اوست با داغ‌های بوسه‌ی بسیارها گناه‌اش وینک خلیجِ ژرفِ نگاهش کاندر کبودِ مردمکِ بی‌حیای آن فانوسِ صد تمنا ــ گُنگ و نگفتنی ــ با شعله‌ی لجاج و شکیبایی می‌سوزد. وین،[…]

مرغ دریا

خوابيد آفتاب و جهان خوابيد – مرغ دریا

خوابيد آفتاب و جهان خوابيد – مرغ دریا   خوابيد آفتاب و جهان خوابيد از برجِ فار، مرغکِ دريا، باز چون مادری به مرگِ پسر، ناليد. گريد به زيرِ چادرِ شب، خسته دريا به مرگِ بختِ من، آهسته. □ سر کرده باد سرد، شب آرام است. از تيره آب ـ در افقِ تاريک ـ با[…]