شاه جهان‌، پهلوی نامدار

شاه جهان‌، پهلوی نامدار _ خطابهٔ اول

  • شعر شاه جهان‌، پهلوی نامدار _ خطابهٔ اول _ ملک الشعرا بهار 

     

    شاه جهان‌، پهلوی نامدار

    ای ز سلاطین کیان یادگار

     

    خنجر بران تو روز هنر

    هست کلید در فتح و ظفر

     

    تیغ کجت چون زپی نظم خاست

    هر کجیئی بود بدو گشت راست

     

    توپ ‌تو بر خصم ‌ز دوزخ دریست

    قبر برایش درک دیگری است

     

    روی نکوی تو در جنت است

    هرکه تو را دید ز غم راحت است

     

    بخت تو باشد علم کاویان

    ملک تو ماننده ملک کیان

     

    چون پی آن بخت همایون شدی

    کاوه بدی باز فریدون شدی

     

    هیچ کس از بهر تو کاری نکرد

    هیچ عددسنج‌، شماری نکرد

     

    هرچه ‌شد از همت‌ و هوش ‌تو شد

    تاکه جهان حلقه به کوش تو شد

     

    هرکه برایت قدمی می‌نهاد

    ازکف مشتت درمی می‌گشاد

     

    کس به ‌تو خدمت ننموده بسی

    منت بیجا مکش از هرکسی

     

    نیز کسی با تو نکرده بدی

    بد نسزد با فره ایزدی

     

    تاج بنه‌، بخش سماوی‌ست این

    شکر بکن‌، کار خداییست این

     

    نسخهٔ این فال که در دست تست

    درکف بسیارکسان بد نخست

     

    هیچ کس‌ آن‌ نسخه‌ نیارست خواند

    ور قدری خواند نیارست راند

     

    تو همه را خواندی و پرداختی

    کار به آیین خرد ساختی

     

    همت تو پیشرو کار شد

    بخت‌، مددکار و خدا یار شد

     

    علم و عمل را بهم انداختی

    ولوله در ملک جم انداختی

     

    گردن دولت به کمند تو بود

    این همه از بخت بلند تو بود

     

    شاه شدی کسوت شاهی بپوش

    چشم زتنکیل وتباهی بپوش

     

    شاه ببخشد ز رعیت گناه

    زان که شه از او بود و او ز شاه

     

    دشمنی ‌شه به کسی درخور است

    کش هوس پادشهی در سر است

     

    هرکه ندارد هوسی این‌چنین

    تابع شاه است به روی زمین

     

    تابع شه هرچه بود پرگناه

    هرچه بود مجرم و نامه‌سیاه

     

    حالت فرزندی شه دارد او

    سهل بود هرچه گنه دارد او

     

    بهر سلاطین اروپا حقی است

    زان‌حقشان‌منزلت و رونقی است

     

    حق شهانست که گر مجرمی

    مستحق عفو نماید همی

     

    شاه به کشتن نگذارد ورا

    وزکف دژخیم برآرد ورا

     

    همچو حقی بهر شهان پربهاست

    کاین پی محبوبیت پادشاست

     

    پادشها! خلق به دام تواند

    جمله ستایندهٔ نام تواند

     

    درپی محبوبیت خویش بامن

    شاه شدی حامی درویش باش

     

    پادشهی هست در اول به‌زور

    چون به کف آید ندهد زور نور

     

    رافت‌وبخشایش‌واحسان‌خوشست

    آنچه‌پسندهمه‌است‌آن‌خوشست

     

    هرچه درتن ملک تباهی رود

    برسرآن سکهٔ شاهی رود

     

    چون به‌خدا دست برآردکسی

    جز توبه مردم نشماردکسی

     

    هرکه ببالد ز تو بالیده است

    هرکه بنالد ز تو نالیده است

     

    گرکه ببالیم ز اعمال تو

    به که بنالیم ز عمال تو

     

    قدرت صد لشکر شمشیرزن

    کم بود از نالهٔ یک پیرزن

     

    نالهٔ مظلوم صدای خداست

    توپ‌شهان‌پیش خدا بی‌صداست

     

    قدرت و جاه تو شها در زمن

    کم نشود از من و صد همچو من

     

    ور شود از خشم تو موری تباه

    لکهٔ ظلمی است به دامان شاه

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)

     

    قالب: منظومه

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    در خیابان باغ‌، فصل بهار

    ماه اسفند نیز شد گذری _ آخر سال

    شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد – 194

     

     

    در صورتی که در متن بالا، میاد باد آن عهد کم بندی به پای اندر نبود عنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


    شاه جهان‌، پهلوی نامدار

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «شاه جهان‌، پهلوی نامدار ای ز سلاطین کیان یادگار خنجر بران تو روز هنر هست کلید در فتح و ظفر» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «قدرت و جاه تو شها در زمن کم نشود از من و صد همچو من ور شود از خشم تو موری تباه لکهٔ ظلمی است به دامان شاه» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر خطابهٔ اول ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر خطابهٔ اول ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *