سلطان سریر صبح خیزان

13 – شعر سلطان سریر صبح خیزان – در صفت عشق مجنون

  • شعر سلطان سریر صبح خیزان نظامی – لیلی و مجنون 13

     

    سلطان سریر صبح خیزان

    سر خیل سپاه اشک ریزان

     

    متواری راه دلنوازی

    زنجیری کوی عشقبازی

     

    قانون مغنینان بغداد

    بیاع معاملان فریاد

     

    طبال نفیر آهنین کوس

    رهبان کلیسیای افسوس

     

    جادوی نهفته دیو پیدا

    هاروت مشوشان شیدا

     

    کیخسرو بی کلاه و بی‌تخت

    دل خوش کن صدهزار بی رخت

     

    اقطاع ده سپاه موران

    اورنگ نشین پشت گوران

     

    دراجه قلعه‌های وسواس

    دارنده پاس دیر بی‌پاس

     

    مجنون غریب دل شکسته

    دریای ز جوش نانشسته

     

    یاری دو سه داشت دل رمیده

    چون او همه واقعه رسیده

     

    با آن دو سه یار هر سحرگاه

    رفتی به طواف کوی آن ماه

     

    بیرون ز حساب نام لیلی

    با هیچ سخن نداشت میلی

     

    هرکس که جز این سخن گشادی

    نشنودی و پاسخش ندادی

     

    آن کوه که نجد بود نامش

    لیلی به قبیله هم مقامش

     

    از آتش عشق و دود اندوه

    ساکن نشدی مگر بر آن کوه

     

    بر کوه شدی و میزدی دست

    افتان خیزان چو مردم مست

     

    آواز نشید برکشیدی

    بی‌خود شده سو به سو دویدی

     

    وانگه مژه را پر آب کردی

    با باد صبا خطاب کردی

     

    کی باد صبا به صبح برخیز

    در دامن زلف لیلی آویز

     

    گو آنکه به باد داده تست

    بر خاک ره اوفتاده تست

     

    از باد صبا دم تو جوید

    با خاک زمین غم تو گوید

     

    بادی بفرستش از دیارت

    خاکیش بده به یادگارت

     

    هر کو نه چو باد بر تو لرزد

    نه باد که خاک هم نیرزد

     

    وانکس که نه جان به تو سپارد

    آن به که ز غصه جان برآرد

     

    گر آتش عشق تو نبودی

    سیلاب غمت مرا ربودی

     

    ور آب دو دیده نیستی یار

    دل سوختی آتش غمت زار

     

    خورشید که او جهان فروزست

    از آه پرآتشم بسوزست

     

    ای شمع نهان خانه جان

    پروانه خویش را مرنجان

     

    جادو چشم تو بست خوابم

    تا گشت چنین جگر کبابم

     

    ای درد و غم تو راحت دل

    هم مرهم و هم جراحت دل

     

    قند است لب تو گر توانی

    از وی قدری به من رسانی

     

    کاشفته گی مرا درین بند

    معجون مفرح آمد آن قند

     

    هم چشم بدی رسید ناگاه

    کز چشم تو اوفتادم ای ماه

     

    بس میوه آبدار چالاک

    کز چشم بد اوفتاد بر خاک

     

    انگشت کش زمانه‌اش کشت

    زخمیست کشنده زخم انگشت

     

    از چشم رسیدگی که هستم

    شد چون تو رسیده‌ای ز دستم

     

    نیلی که کشند گرد رخسار

    هست از پی زخم چشم اغیار

     

    خورشید که نیلگون حروفست

    هم چشم رسیده کسوفست

     

    هر گنج که برقعی نپوشد

    در بردن آن جهان بکوشد

     

    روزی که هوای پرنیان پوش

    خلخال فلک نهاد بر گوش

     

    سیماب ستارها در آن صرف

    شد ز آتش آفتاب شنگرف

     

    مجنون رمیده دل چو سیماب

    با آن دو سه یار ناز برتاب

     

    آمد به دیار یار پویان

    لبیک زنان و بیت گویان

     

    می‌شد سوی یار دل رمیده

    پیراهن صابری دریده

     

    می‌گشت به گرد خرمن دل

    می‌دوخت دریده دامن دل

     

    می‌رفت نوان چو مردم مست

    می‌زد به سر و به روی بر دست

     

    چون کار دلش ز دست بگذشت

    بر خرگه یار مست بگذشت

     

    بر رسم عرب نشسته آنماه

    بر بسته ز در شکنج خرگاه

     

    آن دید درین و حسرتی خورد

    وین دید در آن و نوحه‌ای کرد

     

    لیلی چو ستاره در عماری

    مجنون چو فلک به پرده‌داری

     

    لیلی کله بند باز کرده

    مجنون گله‌ها دراز کرده

     

    لیلی ز خروش چنگ در بر

    مجنون چو رباب دست بر سر

     

    لیلی نه که صبح گیتی افروز

    مجنون نه که شمع خویشتن سوز

     

    لیلی بگذار باغ در باغ

    مجنون غلطم که داغ بر داغ

     

    لیلی چو قمر به روشنی چست

    مجنون چو قصب برابرش سست

     

    لیلی به درخت گل نشاندن

    مجنون به نثار در فشاندن

     

    لیلی چه سخن؟ پری فشی بود

    مجنون چه حکایت؟ آتشی بود

     

    لیلی سمن خزان ندیده

    مجنون چمن خزان رسیده

     

    لیلی دم صبح پیش می‌برد

    مجنون چو چراغ پیش می‌مرد

     

    لیلی به کرشمه زلف بر دوش

    مجنون به وفاش حلقه در گوش

     

    لیلی به صبوح جان نوازی

    مجنون به سماع خرقه بازی

     

    لیلی ز درون پرند می‌دوخت

    مجنون ز برون سپند می‌سوخت

     

    لیلی چو گل شکفته می‌رست

    مجنون به گلاب دیده می‌شست

     

    لیلی سر زلف شانه می‌کرد

    مجنون در اشک دانه می‌کرد

     

    لیلی می مشگبوی در دست

    مجنون نه ز می ز بوی می مست

     

    قانع شده این از آن به بوئی

    وآن راضی از این به جستجوئی

     

    از بیم تجسس رقیبان

    سازنده ز دور چون غریبان

     

    تا چرخ بدین بهانه برخاست

    کان یک نظر از میانه برخاست

     

     در صفت عشق مجنون لیلی و مجنون نظامی گنجوی

    لازم به ذکر است که نام این بخش از منظومه‌ی لیلی و مجنون « در صفت عشق مجنون» است.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    نظامی گنجوی لیلی و مجنون قالب: مثنوی وزن شعر: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)

     

    شعرسلطان سریر صبح خیزان صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی از شعر سلطان سریر صبح خیزان نظامی گنجوی است. این قطعه توسط فرید حامد خوانده شده است.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

     

    معنی در صفت عشق مجنون لیلی و مجنون – سلطان سریر صبح خیزان

     

    معنی متواری راه دلنوازی

    متواری راه دلنوازی

    زنجیری کوی عشقبازی

    متواري به معني پنهان شده و كمين ساز در راه عاشقي و دلنوازي.

     

    معنی قانون مغنینان بغداد

    قانون مغنینان بغداد

    بیاع معاملان فریاد

    مغنيان بغدادرا در عصر خلفا به سبب رونق بازار عيش و طرب شب و روز قانون كه آلت و ساز آنهاست ,در نوازش بوده و قانون مغنيان بغدادضرب المثل گرديده است.بياع معاملان فرياد يعني خريداران و معامله كنندگان فرياد و ناله همه از او ناله و فرياد ميخريدندو او بياع و مركز بيع بود.

     

    معنی طبال نفیر آهنین کوس

    طبال نفیر آهنین کوس

    رهبان کلیسیای افسوس

    يعني طبال و بر آورنده ي نفير از كوس آهنين وجود خويش.آهمنين بودن وي به مناسبت نفر سودن اسن است.

     

    معنی دراجه قلعه هاي وسواس

    دراجه قلعه هاي وسواس

    دارنده پاس دير بي پاس

    دراجه برجهايي است كه بر دو طرف قله ها و دز ها ميسازند.

     

    معنی هر كس كه جز اين سخن گشادي

    هر كس كه جز اين سخن گشادي

    نشنودي و پاسخش ندادي

    آن كوه كه نجد بود نامش

    ليلي به فبيله هم مقامش

    مجنون جز بر آن كوه كه نامش كوه نجد و ليلي به سبب قبيله خود با او هم مقام و هم نشين بود جاي نميگرفت.

     

    معنی و آن كس كه نه جان به تو سپارد

    و آن كس كه نه جان به تو سپارد

    آن به كه ز غصه جان بر آرد

    گر آتش عشق تو نبودي

    سيلاب غمت مرا ربودي

    اگر آتش عشق سيلاب غم و سيل اشك دوديده از آتش اندوه جلوگيري نميكرد اين آب و آتش مرا نابود كرده بود.

     

    معنی انگشت كش زمانه اش كشت

    انگشت كش زمانه اش كشت

    زخميست كشنده زخم انگشت

    انگشت كش به معني انگشت نما و چيزي كه همه كس او را به انگشت نشان بدهد.

     

    معنی از چشم رسيدگي كه هستم

    از چشم رسيدگي كه هستم

    شد چون تو رسيده اي ز دستم

    به سبب چشم رسيدگي و ابتلاي چشم بد است كه ميوه رسيده اي چون تو از دستم رفت.

     

    معنی نيلي كه كشند گرد رخسار

    نيلي كه كشند گرد رخسار

    هست از پي زخم چشم اغيار

    خورشيد كه نيلگون حروف است

    هم چشم رسيده كسوف است

    خورشيد هم از آن سبب نيل كلفت بر رخسار و حرف وجود خود دارد كه چشم زخم كسوف بدو رسيده و از ترس اينكه ديگر بار نرسد اين نيل را چون برقع به صورت كشيده زيرا گنج اگر برقع ويرانه بر رخسار نداشته باشد جهانيان او را به يغما ميبرند.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    دانلود آهنگ گوشی فرزاد فرزین + پخش آنلاین

    شعر شاید ورا بریتین

    معنی غاپ چیست؟

    حماسه ی نو در شعر احمد شاملو

     

    دیدگاه کاربران درباره شعر سلطان سریر صبح خیزان چیست؟

    سروش موسوی میگوید:

    در بیت
    لیلی چه سخن؟ پری فشی بود
    مجنون چه حکایت؟ آتشی بود
    به نظرم مصرع اول باید به شکل زیر تغییر کند:
    لیلی چه سخن؟ پری‌وشی بود
    در یکی از نسخ به این شکل دیدم. حتما نام مصحح را به زودی اطلاع می‌دهم.

     

    معنی شعر سلطان سریر صبح خیزان چیست؟

    مغنيان بغدادرا در عصر خلفا به سبب رونق بازار عيش و طرب شب و روز قانون كه آلت و ساز آنهاست ,در نوازش بوده و قانون مغنيان بغدادضرب المثل گرديده است.بياع معاملان فرياد يعني خريداران و معامله كنندگان فرياد و ناله همه از او ناله و فرياد ميخريدندو او بياع و مركز بيع بود.

    شعر سلطان سریر صبح خیزان اثر کیست؟

    این شعر اثر نظامی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»