شعر زنده وار هوشنگ ابتهاج

چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری – زنده وار

  • چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری – شعر زنده وار هوشنگ ابتهاج

     

    چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری
    نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری

    غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد
    که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری

    چه چراغ چشم دارد از شبان و روزان
    که به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری

    دل من! چه حیف بودی که چنین ز کار ماندی
    چه هنر به کار بندم که نماند وقت کاری

    نرسید آن ماهی که به تو پرتوی رساند
    دل آبگینه بشکن که نماند جز غباری

    همه عمر چشم بودم که مگر گلی بخندد
    دگر ای امید خون شو که فرو خلید خاری

    سحرم کشیده خنجر که، چرا شبت نکشته ست
    تو بکش که تا نیفتد دگرم به شب گذاری

    به سرشک همچو باران ز برت چه برخورم من؟
    که چو سنگ تیره ماندی همه عمر بر مزاری

    چو به زندگان نبخشی تو گناه زندگانی
    بگذار تا بمیرد به بر تو زنده واری

    نه چنان شکست پشتم که دوباره سر بر آرم
    منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری

    سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر
    که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری

    به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها
    بنگر وفای یاران که رها کنند یاری

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    نمونه ای از تاثیر ادبیات آلمان بر ادبیات معاصر ایران

    شعر پانزده سال گذشت نیما یوشیج

    شعر رهگذر فروغ فرخزاد

    شعری از محمد سعید میرزایی

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".

    مطالب بیشتر در:

    بیوگرافی هوشنگ ابتهاج

     

    اشعارهوشنگ ابتهاج

     

    مجموعه شعر سیاه مشق

     

    صفحه اینستاگرام هوشنگ ابتهاج

     

    کانال تلگرام هوشنگ ابتهاج

     

    چه غریب ماندی ای دل نه غمی نه غمگساری

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «چه غریب ماندی ای دل! نه غمی، نه غمگساری نه به انتظار یاری، نه ز یار انتظاری غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری چه چراغ چشم دارد از شبان و روزانکه به هفت آسمانش نه ستاره ای ست باری» آیا با این بیت ها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین هوشنگ ابتهاج که از شاعران مهم معاصر ماست دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این بیت ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای هوشنگ ابتهاج بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای بیت های پایانی یعنی : «سر بی پناه پیری به کنار گیر و بگذر که به غیر مرگ دیر نگشایدت کناری به غروب این بیابان بنشین غریب و تنها بنگر وفای یاران که رها کنند یاری» از چه بیت هایی استفاده می‌کردید؟

     

    دیدگاه شما برای شعر زنده وار هوشنگ ابتهاج

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر زنده وار هوشنگ ابتهاج بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    فاطمه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *