روزی به مبارکی و شادی

4- شعر روزی به مبارکی و شادی – سبب نظم کتاب

  • شعر روزی به مبارکی و شادی نظامی – لیلی و مجنون 4

     

    روزی به مبارکی و شادی

    بودم به نشاط کیقبادی

     

    ابروی هلالیم گشاده

    دیوان نظامیم نهاده

     

    آیینه بخت پیش رویم

    اقبال به شانه کرد مویم

     

    صبح از گل سرخ دسته بسته

    روزم به نفس شده خجسته

     

    پروانه دل چراغ بر دست

    من بلبل باغ و باغ سرمست

     

    بر اوج سخن علم کشیده

    در درج هنر قلم کشیده

     

    منقار قلم به لعل سفتن

    دراج زبان به نکته گفتن

     

    در خاطرم اینکه وقت کار است

    کاقبال رفیق و بخت یار است

     

    تا کی نفس تهی گزینم

    وز شغل جهان تهی نشینم

     

    دوران که نشاط فربهی کرد

    پهلو ز تهی روان تهی کرد

     

    سگ را که تهی بود تهی گاه

    نانی نرسد تهی در این راه

     

    برساز جهان نوا توان ساخت

    کانراست جهان که با جهان ساخت

     

    گردن به هوا کسی فرازد

    کو با همه چون هوا بسازد

     

    چون آینه هر کجا که باشد

    جنسی به دروغ بر تراشد

     

    هر طبع که او خلاف جویست

    چون پرده کج خلاف گویست

     

    هان دولت گر بزرگواری

    کردی ز من التماس کاری

     

    من قرعه زنان به آنچنان فال

    واختر به گذشتن اندران حال

     

    مقبل که برد چنان برد رنج

    دولت که دهد چنان دهد گنج

     

    در حال رسید قاصد از راه

    آورد مثال حضرت شاه

     

    بنوشته به خط خوب خویشم

    ده پانزده سطر نغز بیشم

     

    هر حرفی از او شکفته باغی

    افروخته‌تر ز شب چراغی

     

    کای محرم حلقه غلامی

    جادو سخن جهان نظامی

     

    از چاشنی دم سحر خیز

    سحری دگر از سخن برانگیز

     

    در لافگه شگفت کاری

    بنمای فصاحتی که داری

     

    خواهم که به یاد عشق مجنون

    رانی سخنی چو در مکنون

     

    چون لیلی بکر اگر توانی

    بکری دو سه در سخن نشانی

     

    تا خوانم و گویم این شکربین

    جنبانم سر که تاج سر بین

     

    بالای هزار عشق نامه

    آراسته کن به نوک خامه

     

    شاه همه حرفهاست این حرف

    شاید که در او کنی سخن صرف

     

    در زیور پارسی و تازی

    این تازه عروس را طرازی

     

    دانی که من آن سخن شناسم

    کابیات نو از کهن شناسم

     

    تا ده دهی غرایبت هست

    ده پنج زنی رها کن از دست

     

    بنگر که ز حقه تفکر

    در مرسله که می‌کشی در

     

    ترکی صفت وفای مانیست

    ترکانه سخن سزای ما نیست

     

    آن کز نسب بلند زاید

    او را سخن بلند باید

     

    چون حلقه شاه یافت گوشم

    از دل به دماغ رفت هوشم

     

    نه زهره که سر ز خط بتابم

    نه دیده که ره به گنج یابم

     

    سرگشته شدم دران خجالت

    از سستی عمر و ضعف حالت

     

    کس محرم نه که راز گویم

    وین قصه به شرح باز گویم

     

    فرزند محمد نظامی

    آن بر دل من چو جان گرامی

     

    این نسخه چو دل نهاد بر دست

    در پهلوی من چو سایه بنشست

     

    داد از سر مهر پای من بوس

    کی آنکه زدی بر آسمان کوس

     

    خسروشیرین چو یاد کردی

    چندین دل خلق شاد کردی

     

    لیلی مجنون ببایدت گفت

    تا گوهر قیمتی شود جفت

     

    این نامه نغز گفته بهتر

    طاووس جوانه جفته بهتر

     

    خاصه ملکی چو شاه شروان

    شروان چه که شهریار ایران

     

    نعمت ده و پایگاه سازست

    سرسبز کن و سخن نوازست

     

    این نامه به نامه از تو در خواست

    بنشین و طراز نامه کن راست

     

    گفتم سخن تو هست بر جای

    ای آینه روی آهنین رای

     

    لیکن چه کنم هوا دو رنگست

    اندیشه فراخ و سینه تنگست

     

    دهلیز فسانه چون بود تنگ

    گردد سخن از شد آمدن لنگ

     

    میدان سخن فراخ باید

    تا طبع سواریی نماید

     

    این آیت اگرچه هست مشهور

    تفسیر نشاط هست ازو دور

     

    افزار سخن نشاط و ناز است

    زین هردو سخن بهانه ساز است

     

    بر شیفتگی و بند و زنجیر

    باشد سخن برهنه دلگیر

     

    در مرحله‌ای که ره ندانم

    پیداست که نکته چند رانم

     

    نه باغ و نه بزم شهریاری

    نه رود و نه می نه کامگاری

     

    بر خشکی ریگ و سختی کوه

    تا چند سخن رود در اندوه

     

    باید سخن از نشاط سازی

    تا بیت کند به قصه بازی

     

    این بود کز ابتدای حالت

    کس گرد نگشتش از ملالت

     

    گوینده ز نظم او پر افشاند

    تا این غایت نگفته زان ماند

     

    چون شاه جهان به من کند باز

    کاین نامه به نام من بپرداز

     

    با اینهمه تنگی مسافت

    آنجاش رسانم از لطافت

     

    کز خواندن او به حضرت شاه

    ریزد گهر نسفته بر راه

     

    خواننده‌اش اگر فسرده باشد

    عاشق شود ار نمرده باشد

     

    باز آن خلف خلیفه زاده

    کاین گنج به دوست در گشاده

     

    یک دانه اولین فتوحم

    یک لاله آخرین صبوحم

     

    گفت ای سخن تو همسر من

    یعنی لقبش برادر من

     

    در گفتن قصه‌ای چنین چست

    اندیشه نظم را مکن سست

     

    هرجا که بدست عشق خوانیست

    این قصه بر او نمک فشانیست

     

    گرچه نمک تمام دارد

    بر سفره کباب خام دارد

     

    چون سفته خارش تو گردد

    پخته به گزارش تو گردد

     

    زیبا روئی بدین نکوئی

    وانگاه بدین برهنه روئی

     

    کس در نه به قدر او فشانده است

    زین روی برهنه روی مانده است

     

    جانست و چو کس به جان نکوشد

    پیراهن عاریت نپوشد

     

    پیرایه جان ز جان توان ساخت

    کس جان عزیز را نینداخت

     

    جان بخش جهانیان دم تست

    وین جان عزیز محرم تست

     

    از تو عمل سخن گزاری

    از بنده دعا ز بخت یاری

     

    چون دل دهی جگر شنیدم

    دل دوختم و جگر دریدم

     

    در جستن گوهر ایستادم

    کان کندم و کیمیا گشادم

     

    راهی طلبید طبع کوتاه

    کاندیشه بد از درازی راه

     

    کوته‌تر از این نبود راهی

    چابکتر از این میانه گاهی

     

    بحریست سبک ولی رونده

    ماهیش نه مرده بلکه زنده

     

    بسیار سخن بدین حلاوت

    گویند و ندارد این طراوت

     

    زین بحر ضمیر هیچ غواص

    بر نارد گوهری چنین خاص

     

    هر بیتی از او چو رسته‌‌ای در

    از عیب تهی و از هنر پر

     

    در جستن این متاع نغزم

    یک موی نبود پای لغزم

     

    می‌گفتم و دل جواب می‌داد

    خاریدم و چشمه آب می‌داد

     

    دخلی که ز عقل درج کردم

    در زیور او به خرج کردم

     

    این چار هزار بیت اکثر

    شد گفته به چار ماه کمتر

     

    گر شغل دگر حرام بودی

    در چارده شب تمام بودی

     

    بر جلوه این عروس آزاد

    آبادتر آنکه گوید آباد

     

    آراسته شد به بهترین حال

    در سلخ رجب به‌ثی و فی دال

     

    تاریخ عیان که داشت با خود

    هشتاد و چهار بعد پانصد

     

    پرداختمش به نغز کاری

    و انداختمش بدین عماری

     

    تا کس نبرد به سوی او راه

    الا نظر مبارک شاه

     

     

     سبب نظم کتاب لیلی و مجنون نظامی گنجوی

    لازم به ذکر است که نام این بخش از منظومه‌ی لیلی و مجنون « سبب نظم کتاب» است.

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    نظامی گنجوی لیلی و مجنون قالب: مثنوی وزن شعر: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    دیدگاه کاربران درباره شعر روزی به مبارکی و شادی نظامی

    نوروز فولادی میگوید :

    ترکی صفت وفای مانیست
    ترکانه سخن سزای ما نیست
    آن کز نسب بلند زاید
    او را سخن بلند باید
    معنی و مناسب این شعرها چیست؟؟؟

    مهدی میگوید :

    این بیت نقل قولی از شاه هست ، چند بیت بالاتر رو دقت کنید نوشته شاه همه حرفهاست این حرف /شاید که در او کنی سخن صرف – یعنی این حرف شاه هست . بعدش گفته در زیور پارسی و تازی / این تازه عروس را طرازی – شاه از نظامی گنجوی میخواد این اثر رو به فارسی بگه چون شاه اعتقاد داره ترکانه سخن سزای ما نیست . پس کاملا وضحه که نظامی فقط در اینجا کلام شاه رو بازگو کرده.

    طوطی شکرشکن میگوید :

    از اشعار نظامی در دست زیاد هست و از این اشعار یک چیز بر میاید.
    ایشون هم بر وجود ترکان حواس کامل داشته و هم در اشعار بارها ایرانی رو از ترک متمایز کرده و خود رو ایرانی دانسته.
    در اینجا تورک به معنی تورک زبان نیست بلکه به معنی ترکان شمالی از چین تا روسیه هست.

    برای مثال دقت کنید اینجا:
    به نِفرین تُرکان زَبان بَرگُشاد // که بی فِتنِه تُرکی زِ مادَر نَزاد//
    زِ چینی بِجُز چینِ اَبروُ مَخواه //ندارند پِیمان مردم نِگاه //
    سُخن راست گُفتند پیشینیان // که عَهد و وَفا نیست در چینیان //
    همه تَنگ چِشمی پَسندیده اند// فَراخی به چَشمِ کَسان دیده اند//
    خبر نی که مهر شما کین بُوَد// دل تُرکِ چین پُر خَمُ و چین بُوَد//
    اگر تُرکِ چینی وَفا داشتی // جهان زیرِ چین قَبا داشتی
    یا در شرفنامه به این ابیات توجه کنید:
    اگر چه نشد ترک با روم خویش هم از رومشان کینه با روس بیش
    به پیکان ترکان این مرحله توان ریخت بر پای روس آبله
    بسا زهر کو در تن آرد شکست به زهری دگر بایدش باز بست
    سگالنده‍ی کاردان وقت کار ز دشمن به دشمن شود رستگار
    همچنین در اینجا توضیح کوتاهی در مورد این ابیات مورد بحث :
    نظامی در ابتدای “لیلی و مجنون” در توضیح چگونگی سرایش این اثر میگوید که این کار بنا به تقاضای “شیروانشاه” صورت گرفته است:
    خاصه ملکی چو شاه‏ شروان شروان که چه شهریار ایران
    و شروان شاه در باره ی علاقه اش به ادبیات پارسی و سوادش در این مورد به نظامی می‏گوید که من می توانم ابیات کهن پارسی را از ابیات نو تمیز دهم :
    دانی که من آن سخن شناسم کابیات نو از کهن شناسم
    هم چنین داستان سلطان محمود ترک و فردوسی توسی آنچنان در نظر شروانشاه زننده می‏آمد که در هنگام سفارش به سرودن “لیلی و مجنون” به نظامی اطمینان می‏دهد که او کسی از قبیل سلطان محمود با وفای ترکانه ‏اش نیست و رفتاری همانند او نخواهد داشت:
    ترکی صفت وفای ما نیست ترکانه سخن سزای ما نیست
    آن کز نسب بلند زاید او را سخن بلند باید (این دوبیت با دوبیت مشابه نظامی فرق دارد.)
    و در آخر همونطور که گفتم نظامی کاملاً بر ترکان و حوالی قلمرو آنها در آن زمان واقف بود. نظامی سرزمین‏های ترکان را در آثار خویش به روشنی بیان می‏کند که گنجه و ارمنستان و مناطق شمالی و نزدیک زاد. هنگامیکه خاقان چین به جنگ بهرام گور می‏آید و سپس شکست خورده و تا مرزهای دو کشور عقب می‏نشیند:
    لشگر ترک را ز دشنه ‍ی تیز تا به جیحون رسید گرد گریز
    و از جانب شمال نیز:
    ز کوه خزر تا به دریای چین همه ترک بر ترک بینم زمین
    امیدوارم که اینها کمکی کرده باشد.

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    تحلیل شعر ققنوس نیما یوشیج با نگرشی به اندیشه های گاستون باشلار

    بررسی نمادهای استبداد و خفقان در اشعار نیما یوشیج

    شعر بی مهرِ رُخَت روزِ مرا نور نماندست حافظ _ غزل 38

    دانلود آهنگ فراموش کن حمید هیراد + پخش آنلاین

     

     

    شعر روزی به مبارکی و شادی اثر کیست؟

    این شعر اثر نظامی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»