سیمای-قوم-ترکمن-در-آثار-شاملو،-ابراهیمی-و-هدایت

سیمای قوم ترکمن در اشعار چند شاعر معاصر

  • سیمای قوم ترکمن در اشعار احمد شاملو، نادر ابراهیمی و صادق هدایت :قومیت ها گروههای مختلف اجتماعی یک ملت میباشند که با اعضای درون گروهی خود اشتراک زبانی، فرهنگی، ادبی و نژادی دارند و با دیگر گروه های همان ملت از طریق زبان ملی در ارتباط هستند اقوام مختلف درون یک کشور از همه جنبه های فرهنگی، اجتماعی اقتصادی و نیز زبان و ادبیات ملی منافع مشترک دارند. اهداف قومی در زیر مجموعه آرمانها و کارکردهای ملی قرار می گیرند و هیچ گاه کشمکش و تعارض با منافع ملی ندارند آن چنانکه زبان ترکمنی هویت قومی ترکمن است، زبان فارسی نماد هویت ملی ماست.

    ترکمن ها یکی از اقوام ایرانی هستند که در کرانه شرقی دریای خزر زندگی میکنند و دارای فرهنگ و آداب و رسوم و اسطوره ها و باورهای خاص خودشان میباشند.
    «رابطه ادبیات و شرایط اجتماعی از نوع تأثیر و تأثر متقابل است در پیدایش و جهت گیری جریانهای شعری دو دسته عوامل دخالت دارند. نخست عوامل برون متنی و دیگر عوامل درون متنی شرایط اجتماعی فرهنگی سیاسی و اقتصادی از عوامل برون متنی مؤثر بر ادبیات میباشند بنابر این یک محقق نمیتواند آن را نادیده بگیرد.» (زرقانی، ۱۳۸۴ : ۱۷)

    یکی از مواردی که اساس این پژوهش شد است که افسانه ها و آیینهای کهن قوم ترکمن در ادبیات معاصر ایران نمود یافته و بزرگانی چون احمد شاملو، نادر ابراهیمی و صادق هدایت با فرهنگ قوم ترکمن آشنا بوده و آثاری در مورد آنها نگاشته اند.
    در این تحقیق نگارنده بر آن است که نحوه انعکاس قوم ترکمن و فرهنگ و باورهای آنان را در آثار سه بزرگ مرد ادبیات معاصر ایران بکاود. کاوشی که نگارنده چهار پنج سال از عمر خود را صرف مطالعه درباره آن نموده استکاوش در آثار ادبی به منظور یافتن جلوه هایی از فرهنگ طبقات و قشرها و گروه های اجتماعی در دوره های مختلف به یکی از حوزه های فعالیت مردم شناسان ایران تبدیل شده است. کوثری، ۳۷:۱۳۷۹)
    این پژوهش نگرش جدیدی است راجع به ادبیات معاصر با این امید که مورد قبول دوستداران ادب فارسی قرار گیرد. سید که مورد قبول دوستداران ادب فارسی قرار گیرد.

    نویسنده: کمال الدین آرخی

    از آرشیو مطالب نیز دیدن کنید:

    نقد ادبی احمد شاملو

    درباره ی قوم ترکمن

    در لغت نامه دهخدا درباره “واژه ی ترکمن چنین آمده است:
    نام طایفه ای است معروف و مشهور از گرگان تا خوارزم و از آنجا تا بلخ و بخارا و سمرقند و مرو و سرخس. ایلات ایشان صحرا نشینی کنند و به خیمه و خرگاه و آلاچیق ییلاق و قشلاق گزینند و چندید طایفه اند امروزه ترکمنان در آسیای مرکزی، شمال گرگان و خراسان سکونت دارند» لغت نامه دهخدا ۱۳۴۳ ذیل واژه ترکمن در تاریخ ترک ها اغوزها اجداد تمام قبایل ترک و ترکمن معرفی شده است. کلمه اغوز به نظر تورکولوژیست بزرگ مجار نمت (nement) از اوقاوز تشکیل شده است اوق به معنای تیره و قبیله و اوز هم علامت جمع ترکی است. بنابراین اوغوز به معنی قبیله ها میباشد.» (میرنیا، ۱۳۶۶ : ۳۵)

    ترکمن ها به طوایف متعددی تقسیم میشوند که سه طایفه یموت ، گوکلان و تکه نسبت به طوایف دیگر از اهمیت و نفوذ بیشتری برخوردارند و هر یک از این طوایف به چند تیره تقسیم میشوند.
    در مورد مذهب آنچه از متون مختلف بر می آید چنین است که مذهب ترکمنها قبل از ایمان آوردن به دین اسلام، شمنی بوده است.» (اشتری، ۲۴۹:۱۳۶۶)
    از فولکلور ترکمن ها میتوان به هودیها لالایی مادران لاله ها (آواز) دسته جمعی دختران ترکمن)، اسطوره ها و … اشاره مختومقلی، شاعر بزرگ صوفی مسلک ترکمن است که تحت تأثیر خیام و مولوی و دیگر شاعران بزرگ ادبیات ایران قرار گرفته است . او در شعر سان “بولسام آرزو دارد که با این شعرا در یک ردیف به حساب آید:
    ابوسعید عمر خیام همدانی
    فردوسی نظامی حافظ پردانی
    جلال الدین کی جامی النامي .
    آلارنینگ یانينده من هم سان بولسام

    ترجمه: ابو سعید ، عمر خیام، همدانی ، حافظ، مولوی جامی آرزو دارم که من هم با آنها در یک ردیف به حساب بیایم.» (فداکار، ۱۸۶:۱۳۷۹)

    مختومقلی خود را خاک پای امامان بزرگوار میداند و در شعر” بخیشله بزنی” شای میگوید: من خاک پای امامان و فدای آنان هستم. بندهای عاجز و درمانده هستم به خاطر حضرت عباس طلب بخشایش می کنم.
    حضرت عباس اینک دیدگاه ها و نظرات و آثار احمد شاملو، نادر ابراهیمی و صادق هدایت را در مورد قوم ترکمن بررسی می نماییم.

    ۱- الف. بامداد

    «احمد شاملو، با نام شعری الف بامداد از شاعران روشنفکران و مترجمان معاصر، شاعری جهانی و یک وزنه ی بزرگ از ادبیات معاصر ایران است. وی در بیست و یکم آذر سال ۱۳۰۴ در تهران به دنیا آمد. تحصیلات کلاسیک نامرتبی داشت؛ زیرا پدرش افسر ارتش بود و اغلب از این شهر به آن شهر اعزام میشد و به تبع آن خانواده اش هرگز نتوانستند برای مدت طولانی در جایی ماندگار شوند شاملو سالهای نوجوانی و جوانی خود را در شهرهای مختلفی گذراند؛ البته سرچشمه بعضی از تفکرات و درون مایه بعضی از شعرهایش را میتوان در همین سالها جستجو کرد.( شاه حسینی ۱۳۵۸ : ۱)
    شاملو در سال ۱۳۲۱ به همراه پدرش حیدر شاملو به گرگان و ترکمن صحرا منتقل می شود تا پدرش به تشکیلات از هم پاشیده ژاندر مری در آن زمان را سر و سامان دهد شاملو در این مدت در میان ترکمنها زندگی میکند و با آنها الفتی عمیق پیدا میکـند . او همیشه از ترکمن ها به نیکی یاد میکند تا اندازه ای که این افتخار را به صحرا میدهد که من تراکمه را بیش از هر قوم و نژادی دوست میدارم نمیدانم چرا؟» (مجابی، ۱۳۷۷ : ۵۵۱)
    از آثار او درباره ترکمنها میتوان به دو شعر از “زخم قلب آبایی” و “پیغام” اشاره کرد. شاملو همچنین فیلمی هم درباره رسوم عروسی ترکمنها به نام آنا قلیچ داماد میشود ساخته است که به قول خودش از نظرگاه برده فروشی در قرن بیستم به آن نگاه شده بود و البته به مذاق صاحبان کار خوش نمی آمد.» (پاشایی ، ۱۳۸۲ : ۹۰۸ در اینجا به این آثار او نگاهی تحلیلی میاندازیم و آن را به صورت جزئی و دقیق، واکاوی می نماییم.

    ۱-۱ – از زخم قلب آبایی (امان (جان)
    این شعر در مجموعه ی هوای تازه به چاپ رسیده است و درباره دختران ترکمن صحرا است.
    دختران دشت!
    دختران انتظار!
    دختران امید تنگ در دشت بی کران
    و آرزوهای بی کران
    در خلق های تنگ؛
    دختران آلاچیق نو
    (هوای تازه، ۱۳۸۳)
    دکتر تقی پور نامداریان در بررسی اساطیر شعر شاملو نوشته است: «از اسطوره ها و افسانه های دیگری که در شعر شاملو از آنها سخن رفته است می توان به “امان “جان” اشاره کرد. امان جان قهرمان شهیدی است در قصه های ترکمنی. درباره امان جان ،شاملو بعدها نوشت: آبایی دبیر ترکمن بود که نیمه های دهه ۲۰ در گرگان به ضرب گلوله کشته شد؛ در چاپهای زمان شاه این شعر برای جلوگیری از سانسور به امان جان تغییر یافت و خود او قهرمان اساطیری در یکی از افسانه های ترکمن معرفی شد.» (پورنامداریان ، ۱۳۸۱ : ۲۸۸) محمد حقوقی درباره این شعر می گوید: «با توجه به زندگی خاص دختران ترکمن و جامه مخصوص آنان و بالاخص پیوستگی آنها با طبیعت، تعبیرتی بسیار زیبا و مناسب به کار برده است و به موجزترین وجه نشان دهنده حالات و كيفيات خاص آنهاست.»(حقوقی، ۱۳۸۱: ۴۱)

    احمد شاملو در نامه ای که به آق چلی،شاعر ترکمن، ترکمن، می نویسد به خوانش و تفسیر شعر از زخم قلب آبایی میپردازد و
    می نویسد: احمد شاملو در نامه ای که به آق ،چلی، شاعر ،ترکمن به تفسیر شعر از زخم قلب آبایی می پردازد ومی می نویسد:
    هیچ میدانید که من این شعر را بیش از دیگر اشعارم دوست دم و هیچ می دانید که این شعر عملاً قسمتی از زندگی من بوده است؟
    دختران دشت
    دختران ترکمن به شهر تعلق ندارند؛ شهر کثیف و بی حصار و پرحرف است. دختران ترک زاده ی دشتند و مانند دشت عمیقند و اسرار آمیز و خاموش آنها فقط دختر دشت ،دختر صحرا هستند.» (مجابی، ۵۵۳:۱۳۷۷) شاملو در پایان شعر خطاب به دختران ترکمن می گوید:
    بین شما کدام نگویید
    بين شما کدام صیقل میدهد سلاح آبایی را برای روز انتقام؟» (شاملو، ۱۳۸۳ : ۵۲)

    ۲-۱ – پیغام
    پیغام نام شعری است از مجموعه مدایح بی صله . در این شعر شاملو درد دلی دوستانه با ممدوح خود،مختومقلی،دارد. پیغام سخن دل شاعر است با دوستی که هرگز او را ندیده است با شاعری از جنس خود که دوستش میدارد و با او احساس قرابت می کند. در میان اشعار مجموعه مدایح بی صله ، پیغام، ویژگی منحصر به فردی دارد و آن ذکر نام شخصی است که شاعر شعر را برای او سروده است.(شاه حسینی ۱۳۸۵: ۶)

    شاملو از طریق نوه اش (ماهان) برای مختومقلی (شاعر ترکمن) پیغام میفرستد:
    پسر خوبم، ماهان
    پاشو
    برو آن کوچه پایینی
    خانه ای هست که سکو دارد
    پیرمردی لاغر می بینی
    روی سکوی دم خانه نشسته است
    با قبای قدک گل ناری
    غصه ی عالم بر شانه ی مفلوکش پنداری» (شاملو، ۱۳۷۹ (۲۱)

    مختومقلی نماد قوم ترکمن است و چه نمادی زیباتر و بهتر از او در حقیقت شاملو به تمام ترکمن ها پیام میدهد. شاملو ترکمنها را انسانهایی میبیند که مورد بی عدالتی واقع شده اند و مختومقلی نماد (ترکمن) را فردی ضعیف غمگین توصیف می کند.
    پیغام شاملو به مختومقلی، اتحاد است.
    حرف من این است
    قطره ها باید آگاه شوند
    که به هم کوشی
    بی شک
    می توان بر جهت تقدیری فایق شد (همان: ۲۳)

    “جمال زاده” در بخش دوم کتاب جنگ ترکمن در حوانت مختومقلی به منزله ی فردوسی ترکمن هاست (جمال زاده ۱۳۵۷ : ۲۰۰)
    (سیاح مجاری) نوشته است می گوید:« دید واقع بینانه شاملو نسبت به اجتماعی که در آن زندگی می کند و نسبت به دردها و بی عدالتی های مسلط . جامعه که مردم بیچاره با آن دست به گریبانند از آن نوع بینشهای به خود بسته و ریاکارانه نیست که شیوه رایج روز شده است بلکه نتیجه مستقیم زندگی و تجربه های اوست.»(پورنامداریان، ۱۳۷۴ : ۸۵)

    ۲- نادر ابراهیمی

    نادر ابراهیمی در ۱۴ فروردین ۱۳۱۵ در تهران به دنیا آمد ارئه فهرست کاملی از شغلهای ابراهیمی کاری دشوار است. وی در دو کتاب ابن مشغله و ابوالمشاغل به شرح وقایع زندگی خود پرداخته است. از جمله شغلهای او کمک کارگری تعمیرگاه سیار در ترکمن صحرا بود که طی آن با ترکمنها و آداب و رسوم آنها آشنایی پیدا می کند و تحت تأثیر صفا و صمیمیت ترکمنها قرار می گیرد.
    اثر بزرگ او در باره ی ترکمنها داستان بلند آتش بدون دود است. عنوان آتش بدون دود از یک ضرب المثل ترکمنی گرفته است؛ اوت توسه سیز بولماز ، یگیت یازیق سیز یعنی آتش بدون دود نمی شود و جوان بدون گناه.
    نادر ابراهیمی در یادداشت های پایانی کتاب سوم این داستان میگوید: «انکار نمیکنم که شیفته ی ترکمن ها هستم و آنها را آنگونه دیده ام و شناخته ام که شاید دیگری هرگز اینگونه ندیده و نشناخته باشد و آتش بدون دود تمام نخواهد شد تا من تمام شوم.» در تمام سالهایی که در صحرا کار میکردم هرگز از هیچ ترکمنی آزار و اذیت ندیدم؛ اما محبت و همراهی تا بخواهی.پس ترکمن باید این افتخار را به من بدهد که خودم را یک نیمه” ترکمن بدانم و باور کنم که در آتش بدون دود وطنم را حکایت
    کرده ام.» (ابراهیمی، ۱۳۸۳)
    سالها پیش که
    در
    دانشگاه علامه تحصیل میکردم، استاد عطرفی از اساتید آن جا عنوان میکرد که وقتی به عیادت نادر ابراهیمی رفته بود؛ ابراهیمی به او گفته بود که پدر یا مادرش ترکمن است؛ متاسفانه استاد عطرفی در این که کدام یک را گفته تردید داشت.
    آتش بدون دود زمان ۷ جلدی است که موضوع آن یکی از افسانه های قدیمی ترکمن صحرا است. این افسانه مربوط به نـ پیدایش قوم ترکمن است.
    رابینو، سیاح مجاری آن افسانه را در کتاب ارزشمندش، سفرنامه مازندران و استرآباد، چنین بیان می کند: ترکمن ها حکایت می کنند که موسی قبیله یموت دو زن داشت. یکی زن مشروع که فرزندی آورد به نام شرف و زن دیگر که صیغه بود و دو پسر آورد یکی چونی و دیگری قوجق. ترکمن ها داشتن زن صیغه را حرام می دانند ] پدر هنگام احتضار یکی از دو اسب خود را به شرف بخشید و اسب دیگر را به دو نابرادری او داد ولی چونی از پذیرفتن اسب مشترک که نیم آن سهم قجق بود خودداری نمود. بنابراین دل شرف به حال او سوخت و او را بر پشت اسب خود سوار کرد بدین ترتیب چونی با شرف پیوند یافت.یموتها از فرزندان شرف هستند و از این جهت ادعا دارند که اولاد شرف از چونی است.» (رابینو، ۱۳۳۶: ۱۳۵)

    این افسانه در ذهن پویای ابراهیمی به نوعی شکل یافته و یا اینکه روایت را به گونه ای دیگر شنیده است؛ باری آن را سنگ بنای داستان آتش بدون دود، قرار می دهد.
    در این داستان چونی به نشانه اعتراض به اسب مشترک خانواده را ترک می ک یموت را پایه گذاری می کند (لازم به ذکر است که اسب برای ترکمن خیلی ارزش دارد و از دیرباز گفته اند: اگر اسیب را از ترکمن بگیری یعنی سرمایه و گفتهاند: و قدرتش را از او گرفته ای) میرعابدینی در مبحث ادبیات اقلیمی شمال به بررسی آثار نادر ابراهیمی که درباره ی ترکمن صحرا و آداب ورسوم آنهاست می پردازد و می گوید: «ابراهیمی توصیف بی کرانگی طبیعت را با رنج ها و شادی های ساده ی ترکمنی در می آمیزد و تصویر شاعرانه از محیط و ماجراها به دست میدهد (میر عابدینی ، ۱۳۷۷ : ۵۳۸)

    «ترانه های عامیانه ، آوازها و افسانه ها نماینده ی روح هنری ملت میباشد؛ اینها صدای درونی هر ملتی است و در ضمن سرچشمه ی الهامات بشر و مادر ادبیات و هنرهای زیبا محسوب میشود.» (قایمیان، ۱۳۸۳ : ۴۸۷)
    ابراهیمی در یادداشتهای پایانی کتاب هفتم آتش بدون دود می نویسد: من در یک لحظه غفلتاً وقتی بسیار جوان بودم و کمک کارگر فنی در صحرا، عاشق صحرا شدم، غفلتا،نمیدانم چه شد، اما شدم! آتش بدون دود همه آن چیزی است که من میتوانستم به پیشگاه معشوقم ببرم و به او پیشکش کنم … خدا کند مردم صحرا این هدیه کوچک را قبول کنند
    یاد آن روزها و شبهای صحرایی آن، غروبها و آن ،مهتابها آن پهناوری و خلوت آن آفتاب و گله های خفته و آلاچیق ها، آن مردان و زنان خوب و آن بچه ها که زیبایی شگفت انگیزی داشتند برای همیشه در قلب کوچک من زنده است وخواهد ماند.» (ابراهیمی، ۱۳۸۳)

    ابراهیمی در مدتی که در ترکمن صحرا زندگی کرد کاملا با آداب و رسوم ترکمنها و اسطوره هایشان آشنا میشود و آن را اساس بسیاری از داستانهایش قرار میدهد. برای مثال میتوان به داستان مردی که آفتاب میبخشید اشاره کرد که درباره رسم «خون بست ، ترکمن ها ، نگاشته است. ،
    در کتاب پنجم آتش بدون دود ابراهیمی اشعاری از مختومقلی فراغی (شاعر ترکمن) را می آورد. شعر «بو دردی» (این درد) که بخشی های ترکمن همیشه آن را می خوانند.
    سنگ ها و صخره ها ذوب می شوند.
    چرا که این درد را نمیتوانند تحمل کنند.
    آه از این درد وای از این درد ،(ابراهیمی، ۷۵:۱۳۸۳) .
    ترکمنی آن چنین است
    انگلیر قواتلی هیبتلی داغلار
    داشلار اریب چکه بیلمز بو دردی

    ابراهیمی پیوند عمیقی با ترکمنها دارد ؛ او با سالمندان ترکمن هم صحبت شده است و با آنها زیسته است و با تمامی رسوم آنها آشنایی کامل دارد.
    از آثار دیگر او درباره ترکمنها میتوان به هزار پای سیاه و قصههای صحرا و فیلم نامه صدای صحرا اشاره کرد.

    ۳- صادق هدایت

    صادق هدایت هم به گونه ای در آثار خود با قوم ترکمن ارتباط داشته است. او در بوف کور چشمهای دختر اثیری را به چشمهای مورب ترکمنی تشبیه می کند. چشم های مورب ترکمنی که یک فروغ ماوراء طبیعی و مست کننده داشت، در عین حال می ترسانید وجذب می کرد.» هدایت، ۱۳۱۵ (۱۵)
    چشمهای مورب ،ترکمنی گونه های برجسته رنگ گندمی صورت لاغر ورزیده داشت.» (همان: ۷۰)
    او با چشمهای ترکمنی خود نگاه تعجب آمیزی به کلوچه ها کرد.»(همان: ۷۱)
    غیاثی در کتاب تاویل بوف کور می نویسد: «چشمهای مورب ترکمنی او حکایتگر خاستگاه نخستین او است،ظاهرا دختر اثیری در دوره ای زندگی میکند که اقوام آریایی از سرزمین اصلی خود آسیای میانه) به سوی هند کوچ کرده، پس از سده ها از همدیگر جدا شده و هر گروهی به جایی رفته اند.»(غیاثی، ۱۳۸۱ : ۱۵۸)

    «خانواده ی هدایت ریشه ی ایلخانی و آسیای میانه ای دارد و شاید او به دنبال اصل خود می گردد.»(قاسم زاده، ۱۳۸۲ :۶۸) «دختر اثیری ، جهان خاطره ها و یادهای حسرتبار را در ذهن راوی، زنده و بیدار میکند و به راستی دختری رویاوش وخیال انگیز است.» (ستاری، ۱۳۷۷ : ۶۷)
    هدایت داستان کوتاه “لاله” را نیز ثیرپذیری از لاله های ترکمن آوازهای غم انگیز دختران ترکمن) نگاشته است.
    کارو کوشش هدایت در رشته مردم شناسی و جمع آوری قصه ها و دیگر آثار فولکلور ایران همچنان ادامه داشت، وی در سال ۱۳۱۸ که در اداره موسیقی کار می کرد از همه ی مردم ایران دعوت کرد تا هر کجا هستند و هر چه می توانند نمونه های فرهنگ وادب حوزه زندگانی خود را گردآوری نموده و ارسال کنند. (آرین پور، ۱۳۸۰ : ۶۲)

    داستان کوتاه لاله از مجموعه سه قطره خون با صفا وشور و هیجان وزیبایی های خود خواننده را شیفته می کند. پیرمردی به نام خداداد در یک شب سرد زمستانی دختری را می بیند که در خانه او را می زند؛ خداداد با مهربانی او را به خانه می آورد. فردا صبح هر چه از او می پرسد، دخترک هیچ جوابی به او نمیدهد. خداداد اسم او را “لال”یا “لالو ” گذاشت و کم کم لاله شد
    «لاله در فولکلور ترکمن صحرا نام دختر روستایی بوده است که بنا به تعصبات قبیله ای نتوانست به یار خود برسد. در ادوار بعد لاله سمبلی میشود برای دخترانی که نمیتوانند به یار خود برسند. (گلی، ۲۷۶:۱۳۶۶)
    «لاله ها تاریخ زندگی زنان ترکمن را ورق میزنند و در هر مصراعش درد و رنج دختران ایل را بازگو می کنند که در سینه پنهان کرده اند. لاله در زیر مهتاب در کنار آلاچیق خوانده میشود لاله بیانگر احساسات لطیف قلبهای جریحه دار دختران ترکمن است که علیه نظام اجتماعی حاکم طغیان می کند.» (کلته، ۱۳۷۵: ۳۴)
    «هدایت به نامهای افرادش در داستان دقت میکند و به معنی بیشتر از هر چیز در داستان دقت می کند. نام هایی که او برای قهرمان های داستانش انتخاب میکند از نظر معنی با کارشان تناسب دارد. عبد اللهيان، ۱۳۸۱ : ۱۹۸)

    در داستان هدایت لاله آواز غمگینی زمزمه میکند که ناشی از جدایی از ایل و تبار خود است بیشتر لاله های دختران ترکمن آوازهای غمگین ناشی از جدایی از ایل است. و بعضی از لاله ها مربوط به ازدواج اجباری است ؛ دخترانی که هرگز حق انتخاب نداشتند. «موقعیت اجتماعی قبایل پراکندگی ها کوچ های اجباری هجوم و یورشها هر یک به نحوی در سرودن لاله ها تجلی یافته است؛ هر قومی اسیر وزیر دست قومی دیگر میشد و زور و تجاوز را تجربه میکرد از این، روی آرامش خاطر را در باورها و امیدها دانسته ناچار تن به ازدواجهای خانوادگی و اوبه به او به داده و با گذشت زمان قبیله ای مستحکم تر به وجود می آمد.اما حاصل این کار سالها دوری دختران و فرزندان از خانه و خانواده بود و طی آن سوز دل وغم واندوه دختر تنها مانده در جایی دیگر بیان می گردید.» (نظر محمدی ، ۱۳۸۵ (۱۰۴)

    به لاله ی زیر دقت کنید:
    چونقر قویا داش آت :سنگا اگر به چاه عمیقی سنگ بیاندازی
    گیدر اجه جانا : سنگ فرو می رود و گم می شود
    یتر گیدراجه جانا مادرم دخترت فراموش می شود.»(گلی، ۱۳۶۶: ۲۷۸)
    اما آخرین بحثم درباره ی لباس دختر کولی است که سرخ رنگ است. هدایت در این داستان به رنگ لباس او توجه خاصی دارد.
    دختر کولی کوچکی را با لباس سرخ دید که دم در اشک روی گونه هایش یخ زده ومی لرزید. (ر.ک بهارلو ۱۳۶۹، ۱۶۰) «وقتی خداداد به خانه بر می گردد اثری از لباس سرخ او نمی بیند(همان:۱۶۴) می گرده اثری از لباس او همان لباس سرخ نوی که برای اش خریده بود تنش بود.(همان:۱۶۶)

    رنگ قرمز در لباسهای ترکمتی زیاد به کار رفته است. رنگ طبیعی پارچه های ترکمنی از پوست انار به دست می آید.»(اونق،۱۳۸۴ :۵۸) افسانه های زیادی درباره ی رنگ سرخ در بین ترکمنها وجود دارد که ناشی از علاقه آنها به این رنگ است.

    آرمینیوس و امبری در کتاب سیاحت درویش دروغین در خانات آسیای میانه می نویسد: پوشش اساسی ترکمنها پیراهن ابریشمی قرمز است که زن و مرد هر دو آن را انتخاب کرده اند؛ در موقع جشن و ضیافت زنها روی پیراهن بلند خود شالی می بندند که از دو طرف آویزان میشود. این لباسها ایجاب می کنند که چکمه های پاشنه بلند به رنگ قرمز به پا کنند. (وامبری، ۱۳۷۰ : ۱۰۸)

    احمد شاملو هم به پیراهن قرمز ترکمنها اشاره می کند. او در شعر پیغام ، وقتی نشانی مختومقلی را به نوه اش ، ماهان، میدهد، چنین می گوید:
    پیر مردی لاغر می بینی
    روی سکوی دم خانه : خانه نشسته است
    با قبای قدک گل ناری
    غصه ی عالم بر شانه ی مفلوکش پنداری»(شاملو، ۱۳۷۹: ۲۱)
    در این داستان اسم لاله آواز محزونی که زمزمه میکند جدایی اش از ایل و لباس سرخ و… لاله های ترکمن را در ذهن تداعی میکند بی شک هدایت این داستان کوتاه را با تاثیر پذیری از لاله های ترکمنی نوشته است.

    نتیجه گیری

    قوم ترکمن در آثار این ادیبان به شکل گسترده ای بازتاب داشته است. احمد شاملو و نادر ابراهیمی در بین تراکمه زندگی کرده اند و با آداب و رسوم آنها کاملا آشنا هستند. صادق هدایت هم با توجه به مطالعات گسترده ای که در مورد فولكلور داشته است با ادب عامه ترکمن ها آشنایی دارد.
    مختومقلی شاعر نامی ترکمن در آثار شاملو و ابراهیمی نمود بارزی دارد و شاملو شعری برای او سروده است و ابراهیمی هم در جای جای داستان آتش بدون دود اشعاری از او نقل می کند. دختران وزنان ترکمن هم با توجه به ویژگیهای خاصی که دارند از دید این بزرگان دور نمانده اند ودر آثار هر سه نفر خاموشی واسرار آمیزی آنها انعکاس داشته است.
    افسانه ها ، آداب و رسوم ، چشمهای مورب، ولاله ها …. در آثار آنها نمود فراوانی داشته وچه بسا،اساس آثار سترگ آنها شده است.

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۴ از ۵
    کیمیا

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *