رمانتیسم اروپا و شعر نو پارسی

رمانتیسم اروپا و شعر نو پارسی

  • رمانتیسم اروپا و شعر نو پارسی

    مقدمه
    پذیرش این اصل مسلم که هنر و ادبیات میراث مشترک جامعه بشری است مستلزم قبول ارتباط زنجیره ای این مقوله در فرهنگهای ملل و تأثیر متقابل آفرینشهای هنری بـر یکدیگر خواهد بود در زمینهٔ علل پیدایش و سیر تکاملی شعر نو پارسی و ریشه یابی آن در عصر قبل از مشروطیت و سرعت سیر تکاملی آن در دوره بعد از شکست این جنبش بحثهای جامعی صورت گرفته و کتب و مقالات مفصل تری به رشته تحریر در آمده است. در این نوشتار قصد بر این است که یکی از عوامل مؤثر در شکل گیری شعر نو یعنی اصول و مبانی رمانتیسم ادب و هنر اروپا را در این زمینه مورد بررسی قرار دهیم.
    بررسی آثار منظوم نیما یوشیج به عنوان پایه گذار شعر نو پارسی و تعدادی از نوسرایان که در حقیقت پیشگامان این دوره از شعر بوده اند نشان میدهد که شعر نو در ابعاد محتوي ، قالب و زبان تأثیرات قابل توجهی را از شعر دوره رمانتیک اروپا پذیرفته است. استفاده از درون مایههای بدیع در شعر نو که در اشعار قدما به ندرت مشاهده میشود و در شعر رمانتیک اروپا از اهمیت ویژه ای برخوردار است بیانگر این مطلب است که شعر دوره رمانتیک حداقل در معرفی این درونمایههای بدیع به شعر نو فارسی نقش مهمی ایفاء کرده است. اگر چه ذوق و خلاقیت نوسرایان و نیز جو سیاسی و اجتماعی حاکم بر عصر تولد شعر نو، در پیدایش و بالندگی آن حائز اهمیت خاصی است.
    قبل از شروع بحث اشاره به این مطلب ضروری به نظر میرسد که واژه رمانتیک در نقد ادبی فارسی غالباً به معنای احساساتی ،خیالی ،رویایی غیر عملی، غیر عینی غیر حماسی و قهرمانی واقعیت گریز و … به کار رفته است نمونههای بسیاری از این موارد وجود دارد که نشان میدهد واژه های رمانتیک و رمانتیسم به مفهوم مکتبی خود کمتر مورد توجه و استفاده صاحب نظران ادب فارسی بوده و این سبب شده است که مفاهیم یاد شده غالباً در هاله ای از بار معنائی منفی قرار گیرند اما همان طور که در سطور پیشین اشاره شد شعر نو فارسی از اصول این مکتب چه در قالب و چه در محتوی بهره های فراوان برده است.
    تأثیر شعر و ادب غرب بر نوپردازان ایرانی اصل بلامنازعه ای است که در قسمتهای بعدی مقاله به بررسی دقیقتر آن خواهیم پرداخت. در عین حال ذکر دیدگاههای برخی از منتقدین و نظریه پردازان شعر نو پارسی در این زمینه کمک شایانی به روشنگری مطلب خواهد کرد. طبق نظر بسیاری از منتقدین تأثیر شعر و ادب اروپا بر شعر نو پارسی به واسطهٔ آشنائی مستقیم نوجویان این دوره با ادب اروپا و نیز از طریق ترجمههای موجود از اشعار و آثار ادبی اروپائی در نشریات ایرانی تحقق پذیرفته است تأثیر پذیری نیما از اشعار لامارتین و دوموسه در قطعه “افسانه” مورد تأیید قاطبه منتقدین ادبی میباشد. البته تردیدی نیست که نیما در ضمن الهام گرفتن از اشعار اروپائیان دست به ابداع سازنده ای در شعر فارسی میزند که از نتایج مخرب تقلید محض کاملا مبرا میباشد آل احمد این مطلب را با عنایت به صورت شعر نیما یادآور میشود اولین مشکل شعر نیما برای کسانی که با شعر فرنگی آشنا نیستند طرز خواندن آن است. (غلامحسین زاده، ۱۳۸۰، ص ۲۷۹)
    علاوه بر نیما پیروان او نیز در بسیاری از محورهای مورد بحث شعر نو تحت تأثیر شعر اروپا و بویژه شعر رمانتیک این دیار بوده اند. این تأثیر پذیری که به طور مستقیم و غیر مستقیم صورت گرفته است علاوه بر مضامین شعری در صورت اشعار نوپردازان نیز مشهود است.
    نهضت رمانتیسم حرکتی بود که بر خلاف نئوکلاسیسم در موضوع و شکل و سبک ادبی تمایل به نوآوری داشت این حرکت اصل ضرورت بیان ادبی دوره پیشین را مطرود شمرد موضوعات خود را از وقایع روزمره زندگی انتخاب کرد و زبان مردم عادی را نیز برای ساختن و پرداختن این موضوعات به زبان پر طمطراق نئوکلاسیسم برتری داد با وجود گستردگی اصول و مبانی این مکتب در این نوشتار دو جنبه از شعر رمانتیک اروپا یعنی ارتباط حالات انسانی با حالتهای طبیعت و ابراز احساس درونی نسبت به آن و نیز تأکید بر ضرورت بیان آزادانه تر حالات احساسات و دریافتهای شخصی کادن، ۱۹۷۹، ص ۵۸۸ محور بحث و بررسی خواهد بود.

    نویسندگان: اکرم پورعلی فرد

    رمانتیسم اروپا و شعر نو پارسی

    ارتباط حالات انسانی با حالتهای طبیعت و ابراز احساس درونی نسبت به طبیعت و تفسیر آن

    به طوریکه قبلا اشاره شد یکی از اصول برجسته جنبش ادبی رمانتیسم توجه ویژه به طبیعت و تصویر ارتباط حالات انسانی با حالتهای مختلف طبیعت و حس هم هویتی آن با انسان است. در شعر رمانتیک طبیعت به انسان حیات میدهد الهام شاعرانه می بخشد، راهنما و معلم او است نگران آینده انسان و شریک غم او است و از ظلمهایی که بر او میرود خشمگین است طغیان میکند و ناله سر میدهد. در شعر نو فارسی نیز همین نقشها به طبیعت داده میشود در حالی که در اشعار پیشینیان اگر ذکری از طبیعت میرود چیزی غیر از توصیف زیبائی آن از دید شاعر نیست وان ،تیگم منتقد فرانسوی، معتقد است که «میشله (۱۷۹۸-۱۸۷۴) از طریق نوعی ارتباط درونی با شیئ مورد توصیف تشکیل وجود واحدی میدهد حالات خود را به آن تلقین میکند و یا درد و رنج و شفقت و وجدی را که در پرندگان یا امواج تصور مینماید حس میکند وان ،تیگم ،۱۳۳۷، ص ۱۲۳) اگر چه در اشعار نیما طبیعت و مظاهر مختلف آن غالباً نمودهای سمبلیک پیدا می کند و خود سمبلیزم به گفته منتقدان اروپائی نظیر ترنر یکی از انشعابات رمانتیسم به شمار میرود. در موارد قابل توجهی از اشعار او میتوان مصداق این نظر تیگم را دریافت به نقش جوی و جغد در ابیاتی از قطعه جوی» میگرید نیما توجه کنید:

    جوی می گرید و مه خندان است
    و او به میل دل من می خندد
    بر فرازی که به آن تپه به جاست
    جغد هم با من می پیوندد
    و از درون شب تاریک سرشت
    چشم از من به نهان
    سوی من می نگرد.
    (نیما ۱۳۶۴، جوی میگرید)

    در این ابیات نیما احساس عناصر طبیعت را درک میکند و حالت ناشی از این احساسات را در آنها میبیند به عبارت دیگر ارتباط بی واسطهای بین او و طبیعت برقرار میشود. ماه به دنبال درک حال او به خنده در میآید و جغد مانند خود او غمگین است و البته سعی دارد اندوه خود را از او پنهان کند و این ارتباط حسی بین انسان و طبیعت همان است که جان کیتز (۱۸۲۱ – ۱۷۹۵) در قصیده ای برای فاخته آبرامز، ج ۲، ۱۹۸۶، صص ۸۱۹-۲۲) در حالت خلسهای عرفانی به آن دست می یابد و هویت پرنده سرمست بهاری را در وجود خود میبیند. نیما در قطعه هنگام که گریه میدهد ساز (نیما همان دریای چشم آبی را میبیند که از روی خشم مشت بر صورت خود میزند. در شعر «گفتگوی کوهستان و دشت گوتیه (۱۸۱۱ – ۱۸۷۲) حالات مشابهی را برای عناصر طبیعت میبینیم کوهستان خشمگین به دشت پاسخ داد.

    این منم که از دل خاک تو خوشههای سرسبز بیرون می آورم
    گرمای سوزان نیمروز را با دم سرد خود ملایم میکنم
    و راه را برابرهای طوفانی که شتابان در پروازند میبندم
    (شفاء، ج ۷، ۱۲۹۷، صص 21-3420)

    در «مرغ آمین» نیما نیز همین حالت درک متقابل بین انسان و طبیعت را میبینیم که به آن توان درک رازهای دردآلود بشر را میدهد مرغ آمین به دنبال پیوند دادن آحاد بشر با یکدیگر است. او تیمارگری در پی کاستن آلام انسان و تحقق آرمانهای اوست و به این ترتیب در این اثر نیما نقش رهبری نجات بخشی و تیمارگری مردمش را به دست طبیعت سپرده و آن را نماینده راه رستگاری و راه بلد دیار امن و آسایش معرفی میکند. نیما مرغ آمین آمیختن انسان با طبیعت در مانلی و بیان هم هویتی این دو در این شعر با عینیت بیشتری به تصویر درآمده است شبی که مانلی پس از دیدار با پری دریایی به خانه باز میگردد همۀ افراد خانوادۀ طبیعت تشویش و دلسوزی خود را نسبت به او بر زبان می آورند و صمیمیت و همراهی خود را با او نشان میدهند صمیمیتی که سبب میشود رازهای نگفته خود را با او در میان بگذارند ،نیلوفر سوسمار و خروس زبان به راهنمائی او می گشایند (همان مانلی این نوع نگرش نسبت به طبیعت با دیدگاههای گذشتگان شعر فارسی كاملاً متفاوت بوده و با دیدگاههای شعرای انگلیس و فرانسه نظیر وردزورث (۱۸۵۰- ۱۷۷۰) و لامارتین (۱۸۶۹-۱۷۹۰) مشابهت معناداری را نشان میدهد. در شعر «صومعه تینترن» وردزورث آبرامز، صص ۱۵۱۵۵) طبیعت ،راهنمای ،شاعر، معلم و الهام بخش اوست و در «دریاچه» (شفاء، ص (۳۳۸۲ طبیعت ،رازدار سنگ صبور و مصاحب انسان است.
    لامارتین در این شعر خطاب به دریاچه میگوید:

    آن روز تو نیز همینگونه در زیر تخته سنگهای عظیم خروشیدی
    آن وقت نیز به همین سان امواج خود را به سینۀ کوه پیکر آنان می سائیدی

    شاعر با دریا به صمیمیت حضور یک دوست از خاطرات ایام گذشته صحبت می کند و نیما نیز به همین صورت به طبیعت جان میدهد و آن را در کار و احساس خویش شریک میکند و احساس خود را به روشنی در او و حالات و حرکاتش میبیند. به اعتقاد برخی از منتقدین چنین نگرشی نسبت به طبیعت به دلیل باور نیما بر این مطلب اسـت کـه «شاعر باید حالات فردی و اجتماعی و انسانی را در میان سمبولها تشبیهات و استعارات مبتنی بر جلوههای طبیعت ببیند براهنی (۱۳۷۱، ص ۶۴۷) و نیما در مسیر استفاده سمبلیک از مظاهر طبیعت جهت بیان مقاصد خود نگرشی نو نسبت به طبیعت پیدا میکند وی با غور در اعماق مظاهر طبیعت اسرار آنها را در می یابد و از طریق ایجاد رابطه ای عرفانی پیام آنها را میگیرد:

    من و آن تازه نسیم دلکش
    می گشائیم سوی هم آغوش
    ******
    آی مهمان من
    دلخسته
    ای نسیم، ای به همه ره پویا
    مانده تنها چو من اما رسته
    (نیما، ۱۳۶۴، پدرم)

    و این درست همان دیدی است که هوگو (۱۸۸۵ – ۱۸۰۲) نسبت به طبیعت دارد. تیگم در این مورد عقیده دارد که هوگو» با دقت خاصی کلیۀ الوان و مظاهر طبیعت در زمانهای مختلف را نقاشی و توصیف میکند صدای اسرار آمیز طبیعت را میشنود و روح عارفانه اش از خلال ظواهر به اسرار عمیق آن پی میبرد وان) تیگم ص (۴۷ نگاه نیما نیز مانند نگاه هوگو به طبیعت ، نگاهی ،نو دقیق و ورای عادت روزمره است و همین دید متفاوت سبب میشود که وی طبیعت را با هویت جدیدی ببیند و وارد پیچ و خم های اسرار و رموز آن بشود.
    در «امید پلید» نیما امید (پلید طبیعت را منادی و الگوی ظلم ستیزی و حماسه آفرینی میبینیم و این نیز یکی از درون مایههائی است که برای اولین بار در شعر دوره رمانتیک اروپا ظاهر شد شلی (۱۸۲۲-۱۷۹۲) در قصیده ای برای باد غربی» (آبرامز، صص ۶۹۶-۸ میگوید:

    ای باد غرب بار سنگین ایام پشت کسی را خم کرده
    که خود چون تو چابک و سرکش و مغرور است

    شاعر از میان تمام خصوصیاتش به همسوئی خود با باد غربی در جهت طغیانگری اشاره میکند و از باد تقاضا دارد که به او قدرت عصیان در برابر تاریکیها و نامردمی های زمانه اش را بدهد:

    ای باد سرکش بیا و روح من باش ، بیا و خود من باش

    در شعر نیما نیز اگرچه صبح به عنوان نمادی از پیروزی و امید به کار میرود، در عین حال هویتی انسانی دارد و در تعیین سرنوشت انسان و جامعۀ او شریک میشود. در این شعر می خوانیم:

    خواننده بلندتر خروسان آی آمد صبح خنده بر لب
    بر باد ده ستیزه شبه
    از هم گسل فسانه ی هول …..
    (نیما، ص ۳۸۵)

    در قطعه ناروائی به راه نیما (ص (۴۲۹) طبیعت زنده است و نگران سرنوشت انسانی که هر لحظه ممکن است طعمه نیت پلید کینه جوئی .شود در این خلوت میدان خطر و وسوسه «امرود، سرد» سر راه ایستاده و نظاره گر واقعه است و تشویش بید را به لرزه انداخته است. در این قطعه نیز نیما با دید شاعرانه و بیان تصویر پرداز خویش عناصر طبیعت را روح بخشیده حضور آنها را بر فضای هستی حاکم کرده است و آثار وجودی آنها را عینی و ملموس جلوه میدهد باد اگرچه لنگ است جهت ابراز همدردی با انسان به پا ایستاده است و آب نوحه گر رنجهای بی پایان انسان است. در شعر او به رویایش» (نیما، ص۵۵۷) تصویر زن و مرد درمانده ای ارائه شده که کران» غمناک دریا و آب با «ساحل خاموش بـه نجوائی ملول از درد بی پایان آن دو در گوش هم زمزمه میکنند در این ابیات طبیعت عمق احساس انسان را دریافته و با او یکی شده است و خود را در گرفتاریها و درماندگیهای او همراه و شریک می داند.
    نیما این دقت در جزئیات طبیعت و دادن نقشهای بدیع مختلف به آن را در بسیاری از اشعار خود به کار بست و آن را به عنوان الگوئی فراگیر به نوپردازان پس از خود ارائه داد. دکتر یوسفی دقت نظر نیما نسبت به اجزاء طبیعت را تلفیقی از توانائیهای ذاتی و آشنائی او با ادبیات فرانسه میداند یوسفی (۱۳۷۰ ، ص (۴۸) و به این ترتیب میبینیم یکی از وجوه قابل توجه شعر نو پارسی یعنی بهره گیری از نقشهای مختلف طبیعت جهت انتقال اندیشه و احساس ،شاعر، بخشی از الهام خود را از زمینههای شعر رمانتیک اروپا دریافت می کند.
    در میان پیشگامان شعر نو پارسی شاید کمتر کسی به اندازۀ فریدون توللی از شخصیت بخشی به طبیعت در اشعار خود بهره برده باشد. او طبیعت را عنصر بیدارگر و الهام بخش و دوستی میبیند که در کنارش آرامش گم شده در هیاهوی اجتماع شهری را باز می یابد. در «آرزوی گم شده» توللی ۱۳۶۴ ، آرزوی گم شده دل شاعر مانند نفس طبیعت که از سرگردانی به ستوه آمده به دنبال پناهگاهی است که در آن آرام گیرد و توصیف او از بادی که سرش را به صخره ها کوبیده و ناله سر میدهد نشانگر حس هم هویتی طبیعت و انسان است و در قطعه ی واپسین چاره آه انسان همان غرش برق آسمان است و آهی که سیل اشک را به دنبال دارد جنجال بین باد و باران را در شبی طوفانی به تصویر میکشد. (توللی، نافه، ۱۳۶۹ واپسین (چاره طبیعت در شعر رمانتیک الهام بخش و مایۀ نشاط و سرزندگی است. در ابیات آغازین کتاب اول دیباچهٔ وردزورث میخوانیم که نسیم آرامی قدرت خلق اشعار لطیف و پر احساسی را به شاعر میبخشد که طوفان آسا از دره های عمیق ذهن او راه خود را به زبان و قلمش مییابند وردزورث ۱۹۸۹، صص (۷۱ – ۷۰ و همین مضمون را به وضوح در «ساغر یاد» (توللی ۱۳۶۹ ، ساغر (یاد توللی ملاحظه می کنیم :

    شاخ نیلوفر ز روزن سر کشید
    نرم نرمک ریخت بر دیوار من
    …..
    زنبق آسا سرد و عطر افشان و مست
    شعر شادابم دمید از باغ راز
    بوسه زد بر نوک انگشتان گرم
    نغمه از دل پایکوبان تا به ساز

    نيلوفر منشأ الهام شاعرانه قرار میگیرد و طبع هنری شاعر را به جوشش آورده، از وجود اسرار آمیز و نهفته وی شعرش را غلیان میدهد نغمه ها از اعماق روح و ذهن او به رقص درآمده، با بوسه هایشان سر انگشتان شاعر را قدرت خلاقیت میبخشد. جوشش چشمه های طبیعت و شکفتن بستانهای آن اشک شادی را در چشمان شاعر جاری می کند و او با دمیدن صبح نمناک بهاری حیات تازه ای مییابد و فرزندان طبیعت با او رابطه ای اسرارآمیز برقرار میکنند و میهمان لحظات صمیمی خلوت او میشوند بازگشت به طبیعت در وردزورث، شتاب، اضطراب و طوفان روح او را تبدیل به آرامش میکند و روح او را تا قله های رفیع ارزشهای انسانی پرواز میدهد در موارد بسیاری از اشعار توللی نیز شکفتگی طبیعت و روشنی آن محیط سکوت و تنهائی شاعر را به سکوئی برای پرواز و اوج گیری او تبدیل میکند که از میان آنها میتوان به قطعهٔ «آرزوی گم شده توللی ۱۳۷۶، آرزوی گم شده) اشاره کرد.
    در شعر از آسمان تا ریسمان نادرپور از آسمان تا ریسمان)، نادرپور سروش سحرگاهان را به یاری میطلبد که روشنی را در ظلمتکده جامعه اش جاری نماید، «قلبی» را بزرگوار کند تا چراغ حقیقت در آن برافروزد و نهایتاً انسان را به درستکاری و صفای روح باطن برساند. در برابر این درخواست امداد از طبیعت نظیر اشعار رمانتیک و مدرن اروپائی مظاهر تکنولوژی که مایۀ کم رنگ شدن ارزشهای انسانی در جامعه پیشرفته عصر جدید میشود مورد نکوهش قرار میگیرد و در سفری در «سحر» نادرپور ۱۳۵۸، سفری در سحر) انسان با نسیم مصاحب و همسفر است که اندیشۀ سکون ستیزی و روح مالامال از زندگی او را به تصویر در میآورد در قطعه از اوج تا «موج» همان از اوج تا موج) طبیعت . به انسان روح و امید میبخشد و از طریق اتحاد جان انسان با روح آب است که دل او راه عروج خود را مییابد و از زمین برکنده میشود:

    تن من روح برهنه آب را دریافت
    میان موج و دل من دریچه ای وا شد
    دریچه ای که مرا از زمین جدا می کرد

    در این ابیات یکی از اصول اساسی رمانتیسم یعنی دید عرفانی و اسرار آمیز نسبت به طبیعت و تصور قدرتی وراء اصول پذیرفته شده مادی و طبیعی برای آن مورد توجه و استفاده شاعر قرار گرفته است. در یاد» بودها» (همان یادبودها جریان آب در گوش شاعر ناله اندوهناک غم خواری با او را سر میدهد و در «دیوانه» همان دیوانه درخت با انسان هم نجوا شده درد او را احساس میکند و دیگر آن درختی نیست که در اشعار کهنه سرایان برگهای خزان زده زردش و یا قبای سبز بهاریش صحنه پرداز اشعار مدیحه سرایان و عاشقان رنجور باشد این جا انسان و طبیعت انس و الفتی صمیمانه مییابند و فاصله ای میانشان باقی نمیماند. این شعر نادرپور مشابهت قابل توجهی با شعر گل میگفت ویکتور هوگو دارد. در شعر هوگو گل خطاب به پروانه چنین میگوید:

    ولی افسوس تو همراه نسیم پرواز می کنی
    و من همچنان زندانی زمینم
    چقدر آرزو داشتم که با تو پرواز کنم
    و مسیر تو را عطرآگین سازم
    ….  ….
    تو می گریزی و باز میگردی

    و دوباره آهنگ مکانی دگر می کنی،
    اما هر سپیده دم مرا می بینی که
    همچنان بر جای ایستاده ام و اشک میریزم
    (شفاء، ص ۳۴۰۶)

    در شعر نادرپور نیز نسیم مسافر تندپائی است و انسان همسفر .او اینجا گل از سکون شکوه میکند و به پویائی پروانه و نسیم رشک میبرد و در شعر نادرپور انسان شکایت بیوفائی و ناپایداری نسیم در دوستیش را پیش روستا میبرد شعر نو پارسی اگر تمام این نقشهای بدیع را مرهون شعر رمانتیک ،نباشد بیشک بخش قابل توجهی از آن را از این دوره ادبی اروپا دریافت کرده است روسو معتقد است که طبیعت در وجود خود نیکی بی پایانی قرار داده است وان) ،تیگم ص (۵۱ و این چنین طبیعتی میتواند پاکی را به انسان منتقل و او را ترکیه کند و نادرپور این باور را در شعر از درون شب به تصویر کشیده است:

    تنم در کوره خورشید بگداز
    مرا پاکیزه دل ، پاکیزه جان کن
    …. ….
    خدا را، ماهتاب چهره بفروز
    مرا در چشمه خود شستشو ده
    (نادرپور ۱۳۵۸، از درون شب)

    طبیعتی که قدرت دگرگون کردن انسان و تزکیه ی روح او را دارد طبیعت بدیع و بی همتائی است که روسو و وردزورث آن را معرفی کردهاند و در آثار شاعران متقدم فارسی جایگاهی برای آن سراغ نداریم در اشعار نادرپور مواردی را مییابیم که در آن شاعر جزئی از طبیعت شده و هویت خود را در اجزاء آن باز یافته است. او تبدیل به بادی شده است که در کوهساران وزیدن گرفته خرمنهای زرد مزارع را به رقص در میآورد، با آبشارها هم آوازی میکند و گوئی که غیر از طبیعت چیز دیگری نیست ،نادرپور ،همان «هوسها» و این صحنه یادآور تصویری است که در آن وردزورث همانند ابری سرگردان در آسمان حرکت میکند و سرانجام با مشاهده رقص نرگسها جهت حرکت خود را در می یابد و از سرگردانی رها میشود وردزورث صص (۷۰۷۱ نادرپور نیز وقتی از مشاهده انسان هبوط یافته اندوهگین میشود، تنها وسیلهٔ بازگشت او به خویشتن را همراهی با زایش نور و سپیده در طبیعت و هم آوائی با خروسان در بامداد معرفی میکند.(نادرپور، نماز و نقاب)
    در «شعر من و شعر باد» نادرپور بار دیگر در لحظه دریافت شاعرانه باد را در هیئت شاعر شوریده ای میبیند که در خیابانهای بی عابر پرسه میزند در حالی که شاعر او را همراهی میکند و آن دو به مشاعره می پردازند:

    من کنارش راه می رفتم
    ….
    من برای باد شعری تازه می خواندم
    او برای شهر شعر تازه ای می خواند
    ….
    شعرم از شعرش روانتر بود
    (نادرپور ،۱۳۵۶، شعر من و شعر باد)

    در برخی از اشعار نادرپور احساسات و آرزوهای انسان در تصاویر جاودانه طبیعت تجلی می یابد یادآوری صحنههای طبیعت به او توانائی و امید میبخشد و نوید عشق و محبت و صعود به بهشت آمال را میدهد:

    خواب میبینم همه شب اسب رهوار مرادم را
    یالش از نور سحرگاهان، طلائی رنگ
    ….
    می روم انسان که نعل اسب من از سینه هر سنگ
    لاله برقی برویاند.
    ….
    می روم آنجا که باغ آفرینش را بهاری هست
    (نادرپور ۱۳۵۶ ، در غبار خنده خورشید)
    در اشعار اخوان نیز این نقشهای بدیع طبیعت را به کرات میبینیم به عنوان مثال در شعر «خزانی» او طبیعت به سخن درآمده به بیان احساس خود میپردازد. پائیز همدم و غمخوار شاعر است که مرغکان طلائی بال آن همراه با نغمههای پاک و بلورین خود چون یاران شاعر هجرت کرده و پائیز را در سرد» «سکوت خود تنها گذاشته اند. اخوان ثالث (۱۳۷۸ ، خزانی و در ناژو» همان ناژو قناری پائیز اندوهگین و زاغ زمستان خاموش و خسته است. در سعادت؟ آه….» شاعر طبیعت ،ساده ساکت باصفا و بی آرایش را مأمنی برای گریز از غمگینی خاطر و تاریکی جان برمیگزیند اخوان ۱۳۷۲، سعادت؟ آه …) در در حیاط کوچک پائیز در زندان نخستین نم نم باران پائیزی زلالش را بر شاعر فرو می ریزد و او را به موجی در هوا یا قطرهای باران و شاید تکه ای از کوه از شب از فضا تبدیل میکند و او حس میکند که از هر موجود دیگری به طبیعت نزدیکتر شده و طبیعت نیز از این احساس شاعر شادمان است و به خود میبالد اخوان ثالث، ۱۳۷۲، ص ۹۶) اخوان نیز در لحظه دریافتی عرفانی در لذت پرواز پرندگان و مسرت حاصل از مشاهده این پرواز برای صاحب آنها شریک میشود روحش با روح پیرمرد و پرندگان در می آمیزد و این یگانگی در نهایت لطافت صداقت و صمیمیت است و این لحظۀ ذوب شدن در طبیعت همانند همان حالت خلسهای است که کیتز توصیف می.کند آبرامز، صص (۲۰-۸۱۹ در
    «طلوع اخوان میخوانیم:

    ای خوش آن پرواز و این دیدار
    گرد بام دوست می گردند
    نرم نرمک اوج می گیرند، افسونگر پری زادان
    وه، که منهم دیگر اکنون لذتم زان مرد کمتر نیست

    و این یگانگی و صمیمیت با پرندگان به چنان اوجی میرسد که شاعر برای آنان آرزوی سلامت از تیر صیادان و دوری دلشان از غم می.کند در شعر کیتز حالتها و احساس مشابه را در می یابیم:

    قلبم درد میکند دردی همراه با بیحسی خواب آور
    و حالم، گوئی از جام شوکران نوشیده ام
    یا چند قطره عصارۀ خواب به شربتم افزوده ام

    بعد از دقیقه ای به سوی چشمۀ فراموشی روانه شدم
    دلیل این حالم حسادت به حال خوش تو نیست
    بلکه به علت مسرت بی حد ناشی از شادی توست …
    (همان، صص۲۰-۸۱۹)

    همانطور که این گونه استحاله در طبیعت در شعر رمانتیک اروپا افقهای گسترده ای را در فضای تصویری شعر پدید آورد هم ،نوائی هم هویتی و همراهی با عناصر طبیعت در نوپردازان فارسی نیز نقش چشمگیری در پرورش خلاقیتهای هنری آنان ایفاء کرد.

    تأکید بر ضرورت بیان آزادانه تر حالات ، احساسات و دریافتهای شخصی

    بیان آزادانه تر ،حالات احساسات و دریافتهای شخصی در شعر رمانتیک اروپا به صورت عصیان در برابر ارزشها و هنجارهای پذیرفته شده اجتماع به خصوص در حوزه اخلاق و اصول اعتقادی تجلی مییابد در شعر و ادب فارسی بازگوئی آنچه که مخالفت آشکار با هنجارهای اخلاقی و اعتقادی جاری در اجتماع تلقی میشود در شعر قدما در موارد نادر آن هم در قالب هزل نظیر هزلیات سوزنی سمرقندی قابل مشاهده است در حالی که این موضوع در شعر نو و به یقین با تأسی از رمانتیکهای اروپا رواج خاصی پیدا می کند و اغلب در قالب ستیز و درگیری شاعر با اخلاقیات حاکم بر جامعه و اظهار دشمنی با نهادها و اصول سنتی آن بیان میشود این نقض قرارداد اجتماعی به شاعر اجازه میدهد که بی هیچ قید و بندی به بیان احساسات و حالات شخصی خود بپردازد اگر چه در اجتماع بستر مناسبی برای پذیرش آن وجود نداشته باشد منتقدین اروپائی این جنبه از شعر رمانتیک را به عنوان نقطه قوتی ارزیابی کرده آن را وسیله ای جهت جایگزینی علم اخلاق ناشی از عقل توسط علم اخلاق ناشی از دل و احساسات معرفی میکنند وان تیگم ص ۱۳۶ از موارد بارز این دسته از شعر او نویسندگان رمانتیک ژرژ ساند (۱۸۰۴-۱۸۷۶) در فرانسه است. در داستان ایندیانای او که اعتراض شدید اللحنی نسبت به قراردادهای اجتماعی و مذهبی جامعه ای است که زنی را بدون توجه به علاقه اش مجبور به زندگی در کنار مردی میکند – قهرمان زن زندگی ناموفق خود را بدون در نظر گرفتن اصول دینی و قوانین مدنی رها کرده به جستجوی خوشبختی میپردازد هاله هائی از این نوع نگرش نسبت به احساسات شخصی و مسائل مربوط به زندگی زناشوئی را میتوانیم در اشعار فروغ فرخ زاد ببینیم غالب قطعات مجموعه دیوار فرخ زاد نظیر «اعتراف»، «گناه»، «شوق»، «ترس» و تعدادی از قطعات مجموعه تولدی دیگر به بیان احساسات و اندیشههائی از شاعر میپردازد که جامعۀ او توان و ظرفیت پذیرش آن را ندارد و البته خود اشعار گویای وقوف شاعر نسبت به بی توجهی او به هنجارهای جامعه خویش است.
    از میان آثار توللی و نادر پور موارد متعددی را میتوان یافت که شاعر ارزشهای جاری اجتماع را مانعی برای بیان احوالات و احساسات شخصی خویش نمیبیند. از جمله اشعار توللی میتوان به «زبان» نگاه»، «گرفتار»، «ساغر» یاد» لبریز گناه» و بسیاری از دیگر اشعار او در مجموعه نافه اشاره کرد. وی نیز پاکدامنی را دوزخ مینامد و ارتکاب گناه را بهشت :

    ای در شکنج دوزخ پاکیزه دامنی !
    خواهم که در بهشت گناه آورم ترا
    (توللی، ۱۳۷۶، ص ۴۱۵)

    و این در حقیقت همان اعتراضی است که ساند به قوانین زمینی یا آسمانی برای به بند کشیدن تمایلات انسانی و محدود کردن درخواستهای سعادت بخش او دارد لامارتین در راستای اعلام مخالفت با موضوعات ،تکراری تقلیدی و اشرافی شعر دوره نئوکلاسیک و قالبهای کلیشه ای آن میگوید از این پس خود بشر یعنی بشر صادق و کلیه روحیات او موضوع شعر قرار خواهد گرفت وان) تیگم ص (۱۳۶ و این چنین تصویری از بشر و روحیاتش در بسیاری از اشعار نادرپور آمده است که از آن جمله مــی تــوان بـه قطعات «برهنه»، «عطش»، «بیتاب» و «لذت» در مجموعه منتخب اشعار نادرپور، «فاصله دو نقطه» در مجموعه از آسمان تا ریسمان و رندانه در شام بازپسین اشاره کرد. نادرپور حتی گاهی در بیان این برداشتها و احساسات شخصی و شاعرانه خویش از توصیف اجزاء طبیعت بهره میجوید که در این باب میتوان به قطعهٔ نگاه عاشقانه ای به درخت» اشاره کرد. نادرپور از آسمان تا ،ریسمان ص (۷۲ عکس العمل منفی طرفداران مکتب رمانتیسم در برابر اصل ضرورت استفاده از زبان ادب در «شعر» سبب گشوده شدن پای وقایع روزمره زندگی به عنوان سوژههای شعری و زبان دور از تکلف و بی پیرایه به عنوان زبان شعر در

    دنیای ادبیات اروپا شد به طوری که وردزورث در دیباچۀ قصاید عاشقانه اش می گوید: «شاعر انسانی است که مخاطبش انسانهای دیگر هستند و بهترین موضوع وقایع زندگی مردم عادی و مناسبترین زبان نیز زبان روزمرهٔ مردم است. آبرامز ، ص (۱۵۹) نمود بارز این اصول را در اشعار تجدد خواهان شعر پارسی میتوان بررسی کرد نیما در شعر «مادری و پسری تصویری از زندگی محنت زده مادری به همراه طفل گرسنه اش را ارائه میدهد که هر لحظه منتظرند پدر را با نانی به دست ببینند. نیما ص (۴۲۰) و در «خارکن» ناله های خارکن پیری را میشنویم که در زیر نیشترهای زندگی منحنی شده است (نیما، ص ۹۵) و در «خانواده «سرباز رنجهای دو فرزند و زن سربازی را میبینیم که بدون هیچ اندوخته ای با سختیهای زندگی دست به گریبانند و پدر خانواده در جبهه مشغول نبرد است. (نیما خانواده (سرباز) البته شکی نیست که شاعر مردمی و دردآشنا به عنوان سخنگوی مردم بیان هنرمندانه واقعیتهای اجتماع خویش را به عنوان جزئی از رسالت انسانی خود میداند؛ در عين حال تأکید ما بر تأثیر شیوۀ پردازش شعر رمانتیک اروپائی بر شعر نو پارسی است که سهمی در جای دادن ساده ترین مسائل زندگی در دید شاعرانه نوپردازان فارسی داشته است. موضوع شعر رمانتیک انسان و زندگی او است؛ آن هم انسان ساده و آشنا و رنجها و مشکلات زندگی او و این مغایر با شیوۀ شعرای گذشته است که فضای احساسی دیکته شده ای بر شعرشان حاکم بوده و الگوهای کلیشهای خاصی را مورد استفاده قرار میدادند.
    در اشعار توللی نیز صحنه های عادی و روزمره زندگی وارد حوزه شعری میشوند و او را از فضای احساساتی شعرش که غالباً در بیان دریافتهای شخصی اش تجلی می یابنــد خــارج می کنند بیتهائی از قطعة خزان او را به عنوان مثال می خوانیم:

    زیباست کوچ مردم چادر نشین به دشت
    با نغمه دلکش زنگ الاغها
    هیزم شکن به جنگل خاموش پر درخت
    سرها و دستها فکند بر جناغ ها
    (توللی، ۱۳۷۶، ص ۲۸۴)

    در بیان وقایع آشنا و روزمره ،زندگی ،زبان زبان مردم عادی است و محدودیتی را برای به کار گرفتن واژه های ادبی و رسمی رایج در زبان قدما نمیبینیم و این همان عکس العمل رمانتیکها در برابر اصل ضرورت استفاده از زبان ادب در شیوه نئوکلاسیک ها بود. تیگم در بیان خصوصیات رمانتیسم میگوید مرئی ترین خصیصه مکتب ادبی جدید فکر آزادی در هنر، یعنی نقطه مقابل فکر پیروی از قوانین و سنن است. وان) ،تیگم، ص ۱۴۶) و این نقض قوانین سنتی در شعر نو ایران مانند شعر دورۀ رمانتیک هم در چهارچوب فرم و زبان انجام گرفت و هم در محدوده محتوی و مضامین شعری شاعر رمانتیک خود را از چهارچوب قافیه ها رها کرده و ابیات خود را تابع آهنگ طبیعی کلام میکند و پایان بند خود را به دست مفهوم ابیات میسپارد این آزادی و بی تکلفی در انتخاب واژه ها و نیز فرم ابیات را در اشعار کلیه پیشگامان شعر نو فارسی به استثنای توللی میبینیم شاهد مثال این مدعا را از «افسانه» نیما ذکر میکنیم :

    در یکی کلبه خرد و چوبین
    طرف ویرانه ای یاد داری؟
    که یکی پیرزن روستائی
    پنبه می رشت و میکرد زاری
    خامشی بود و تاریکی شب
    …. …. ….
    بر سر کوههای کپا چین
    نقطه ای سوخت در پیکر رود.
    طفل بیتابی آمد به دنیا …..
    …. ….
    اندر آن گوشه چوپان زنی زود
    ناف از شیرخواری ببرید.

    کوچ میکرد با ما قبیله
    ما، شماله به کف در بر هم
    کوهها پهلوانان خود سر
    سربر افراشته روی در هم.

    كله ما همه رفته از پیش
    (نیما، صص ۶۳-۴۰)

    موضوعاتی که نیما در این ابیات طرح میکند از آن جهت تازه مینماید که در اشعار گذشتگان قابل طرح نبوده است و شاعر این سوژهها را با به کارگیری الفاظی چون «کپاچین» «چوپان زنی»، «ناف»، «شماله»، «گله» … در قالب بی پیرایه ترین زبان و الفاظ ممکن به نظم میکشد تا اینکه در ابیات دیگر به صراحت در جهت شکستن حصار کلیشه های رایج پیشین و درانداختن طرحی نو فریاد بر می آورد :

    حافظا این چه کید و دروغیست
    کز زبان می و جام و ساقی است ؟
    نالی از تا ابد باورم نیست
    که بر آن عشق باری که باقی است
    (نیما، ص ۵۸)

    به این ترتیب مبانی شعر رمانتیک اروپا نه تنها از بعد درونمایهها و مفاهیم، بلکه از جنبه شکل و صورت اشعار و نیز زبان شعر یعنی نوع کلمات و عباراتی که ابزارهای انتقال احساس و اندیشه شاعر به خواننده تلقی میشوند بر شعر نو پارسی تأثیر قابل توجهی داشته است و توجه محض به حضور بعد احساسی مکتب رمانتیک هنر و ادبیات اروپا در شعر نو پارسی و نادیده گرفتن دیگر محورهای اساسی شعر رمانتیک و حضور آنها در شعر نو پارسی به دور از واقع بینی علمی و تعصب آمیز خواهد بود.

    منابع

    آرین پور، یحیی از صبا تا نیما انتشارات فرانکلین، تهران ۱۳۵۰.
    آژند، یعقوب ادبیات نوین ،ایران امیر کبیر، چاپ اول، ۱۳۶۳.
    اخوان ثالث مهدی در حیاط کوچک پائیز در ،زندان ،زمستان، تهران، ۱۳۷۲ .
    ——. آنگاه پس از تندر سخن، ۱۳۷۸.
    براهنی، رضا طلا در مس در شعر و شاعری ج ۲ و ۳ ناشر : نویسنده، ۱۳۷۱.
    توللی، فریدون پویه کانون تربیت شیراز، بی تا.
    ——.رها کانون تربیت ،شیراز چاپ سوم ۱۳۶۴
    ——. نافه پاژنگ، تهران، ۱۳۶۹
    ——. شعله کبود سخن، تهران ، ۱۳۷۶.
    جواهری گیلانی محمدتقی. تاریخ تحلیلی شعر نو ج ۲ و ۳ نشر مرکز چاپ دوم، تهران
    ۱۳۷۸.
    حاکمی اسماعیل ادبیات معاصر ایران اساطیر، تهران، ۱۳۷۳.
    دستغیب، عبدالعلی گرایشهای متضاد در ادبیات معاصر ،ایران خنیا ،تهران، ۱۳۷۱.
    ——. نقد آثار احمد شاملو نشر ،آروین تهران، ۱۳۷۳.
    زرین کوب، عبدالحسین سیری در شعر فارسی چاپ سوم علمی تهران ۱۳۷۱.
    شفیعی کدکنی، محمدرضا ادوار شعر فارسی از مشروطیت تا سقوط سلطنت، توس
    ۱۳۵۹.
    شفاء شجاع الدین منتخب اشعار جهان ج ۷، بینا ،تهران، ۱۲۹۷.
    صدری نیا باقر پیدایش و تحول شعر رمانتیک در ایران مجله دانشکده ادبیات و علوم انسانی ،مشهد شماره ۱۴۰، بهار ۱۳۸۲.
    عبادیان محمود درآمدی بر ادبیات معاصر ،ایران گهر نشر تهران ۱۳۷۱.
    غلامحسین زاده غلامحسین سیر نقد شعر در ایران از مشروطه تا ۱۳۳۲، روزنه تهران، ۱۳۸۰.
    فرخ زاد فروغ دیوار امیرکبیر، ۱۳۵۵.
    ——.ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد مروارید، تهران، ۱۳۶۳.

    ——. تولدی دیگر ،مروارید تهران ۱۳۶۰ .
    کار فریدون شاهکارهای شعر معاصر ایران امیرکبیر، تهران، ۱۳۳۷.
    نادرپور، نادر از آسمان تا ریسمان، بی نا، بی تا .
    ——. اشعار برگزیده تهران ، سپهر ۱۳۵۸.
    ——.دختر ،جام مروارید تهران ، ۱۳۵۰.
    ——.گیاه و سنگ نه آتش ، مروارید ۱۳۵۶.
    نیما یوشیج. مجموعه آثار دفتر اول شعر به کوشش سیروس طاهباز، با نظارت شراگیم یوشیج چاپ اول، نشر ناز ۱۳۶۴.
    وان تیگم فیلیپ رمانتیسم در فرانسه ترجمه و تحشیه دکتر احمد طباطبائی، بینا تبریز ۱۳۳۷.
    یوسفی، غلامحسین چشمۀ ،روشن انتشارات علمی، چاپ سوم، ۱۳۷۰.

    Abrams, M H., general editor(1986), Norton Anthology of English Literature, 5th ed
    v.2, New Yourk. London: W.W. Norton & Company, 1986
    Clake,Colin, Romantic Paradox’, London:Routledge and Kegan Paul, 196
    Colacurcio, J Michale, Doctrine and difference, New Yourk and London:Routledge
    ,1997
    Cruttwell, Patrick, ‘Wordsworth, the public and the People’, The Sewanee Review .
    LXIV,1956, pp.71-80.
    Cuddon, J., A dictionary of literary terms, Great Britain, Hazell Waston and Viny Limited, 1979.

    Edvin, Morgan, ‘A prelude to The Prelude’, Essays in criticism, v, 1955,pp.341-53.
    Eliot, T. S. Wordsworth & Coleridge’, The use of poetry and the use of Criticism, London: Faber and Faber, 1933.pp.72-6.
    Hodgart, Patricia and Theodore Redpath, Romantic Perspectives London: Harrap,1964.
    Mohanty,J.M., Literary Criticism, Calcutta :Oxford University Press, 1985
    Stallknecht, Newton P. ‘Strange seas of Thought: Studies in William Wordsworth,s Philosophy of Man and Nature’ Bloomington and London: Indiana University press, 1966.

    Turner, J.M.W. ‘Romantic Painter of the Industrial Revolution’ ,Encarta, 1995-97.
    Wordsworth, W. Selected Poetry and Prose (1989), London & New Yourk: Routledge.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    One thought on “رمانتیسم اروپا و شعر نو پارسی

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»