بار تنهایی

بار تنهایی

  • بار تنهایی

     

    باز تنهایی به دوشم می کشم این بار را
    با نگاهم می کنم سوراخ هر دیوار را
    پشت لبخندم نهانش می کنم این درد را
    با ترانه گرم گردانم جهان سرد را
    گر چه تیشه خورده ام سر شاخه هایم سبز هست
    می شوم از دیدن هر نو بهاری باز مست
    دست اگر دادی به من راهی نشانت می دهم
    مجلس عیشی چنان دامن کشانت می دهم
    گر شوی دور از دلم بیرنگ می گردد رخت
    دست نسیان می سپارم ذره ذره خاطرت
    بی جهت اندیشه ی مهمل نکن تا عمر هست
    گر شکستی جام را نزدم هزاران خمر هست
    با منم من ها نباشد عشق در یک قافله
    این ضمیر نا خودآگه آفریند فاصله
    بر تکان از خود غبار روزهای پشت سر
    تا بیابی تازگی را همچو مهمان پشت در
    روح من گفت این سخن خاموش شد! دریافتی؟
    گر نورزی مهر خالص روح خود را باختی!!!

     

     

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    میرا
    Latest posts by میرا (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *