وطنیه
اسیر کور و کرانی ، پُر از بلا شده ای
چه دلشکسته ! بمیرم که کربلا شده ای
کم اند در تو حسینیّ و شِمریان چه زیاد !
اگر به درد و بلا سخت مبتلا شده ای
میان این همه سُفیانی ِ سَفیهْ سرشت
عجیب نیست اگر خالی از صفا شده ای
تو از حسینیّه ها گریه ورتری وقتی
به حال خود وطنیّه ! چنین رها شده ای
به لطف نان بُری و نان خوریّ شان کو “نون” ؟
مگرد ! لقمه ی چرب “برادرا…” شده ای
تنت به ناز طبیبان نیازمند شده
بلا به دور ! وطن جان ! چه بی صدا شده ای
حنظله ربانی
بخوانید:
