دیده-بانان-این-کبود-حصار-خاقانی

دیده بانان این کبود حصار – ۱۱۲

دیده بانان این کبود حصار خاقانی – قصیده ۱۱۲ مطلع دوم      دیده بانان این کبود حصار روز کورند یا اولی‌الابصار   چون جهانی ز خندقی است گلین کآتشین خندق است گرد حصار   رخش همت برون جهان چو مسیح زین پل آبگون آتش بار   ای ز پرگار امر نقطهٔ کل نتوانی برون[…]

الصبوح-الصبوح-کامد-کار-خاقانی

الصبوح الصبوح کامد کار – ۱۱۱

الصبوح الصبوح کامد کار خاقانی – قصیده ۱۱۱ در پند و اندرز و ستایش رکن الدین مفتی خوی و رکن الدین عالم ری و تاج الدین رازی ابن امین الدین     الصبوح الصبوح کامد کار النثار النثار کامد یار   کاری از روشنی چو آب خزان یاری از خرمی چو باد بهار   چرخ[…]

این عامیان که در نظر ما مصورند

این عامیان که در نظر ما مصورند

شعر این عامیان که در نظر ما مصورند ملک الشعرا بهار  جهل عوام    این عامیان که در نظر ما مصورند هر روز دام کینه به ما بر بگسترند   ما پاسدار دین و کتاب پیمبریم وبنان عدوی دین و کتاب پیمبرند   دین نیست اینکه بینی در دست این گروه کاین مفسده ‌است و[…]

طبع بلند مرا کیست که فرمان برد

طبع بلند مرا کیست که فرمان برد

شعر طبع بلند مرا کیست که فرمان برد ملک الشعرا بهار  پیام شاعر    طبع بلند مرا کیست که فرمان برد ز من پیامی بدان مردک کشخان برد   گوید یکچند باز جانب یزدان‌شناس بترس اگر داوریت کس بر یزدان برد   توئی که از دیرگاه رای خطاکار تو آب نکوکاری از روی نیاکان برد[…]

ای محمدخان به دژبانی فتادی‌، نوش جانت

ای محمدخان به دژبانی فتادی‌، نوش جانت

شعر ای محمدخان به دژبانی فتادی‌، نوش جانت ملک الشعرا بهار  نوش جانت   ای محمدخان به دژبانی فتادی‌، نوش جانت ابروی تازه را از دست دادی نوش جانت   در حضور پهلوی اردنگ خوردی‌، مزد شستت هی کتک خوردی و هی بالا نهادی‌، نوش جانت   در سر راه خلایق از جهالت چاه کندی[…]

تا لب جانان ز تنگی شکل انگشتر گرفت

تا لب جانان ز تنگی شکل انگشتر گرفت

شعر تا لب جانان ز تنگی شکل انگشتر گرفت ملک الشعرا بهار  انگشتری   تا لب جانان ز تنگی شکل انگشتر گرفت پشتم از بار فراقش صورت چنبر گرفت   صورت چنبر گرفت از بار هجرش پشت من تا لب لعلش ز تنگی شکل انگشتر گرفت   او مگر خواهد ز زلف و خال خود[…]

ضیمرانی در بن بید معلق جاگرفت

ضیمرانی در بن بید معلق جاگرفت – ضیمران

شعر ضیمرانی در بن بید معلق جاگرفت – ضیمران ملک الشعرا بهار    ضیمرانی در بن بید معلق جاگرفت پنجهٔ نازک به خاک افشرد وکم کم پاگرفت   سایهٔ بید معلق هر طرف پیرامنش پرده پیش پرتومهر جهان‌آرا گرفت   شاخ نیلوفر چوکرمی سر ز جا برکرد وگفت وای من کز ضعف نتوانم دمی بالاگرفت[…]

در مسیل مسکنت خفتیم و چندی برگذشت

در مسیل مسکنت خفتیم و چندی برگذشت

شعر در مسیل مسکنت خفتیم و چندی برگذشت ملک الشعرا بهار  هشدر به اروپا   در مسیل مسکنت خفتیم و چندی برگذشت سر ز جا برداشتیم اکنون که آب از سرگذشت   موسم فرهنگ ویار و قوت بازو رسید نوبت اورنگ و طوق و یاره و افسر گذشت   جز به بازوی توانا و دل[…]

هرکو در اضطراب وطن نیست

هرکو در اضطراب وطن نیست

شعر هرکو در اضطراب وطن نیست ملک الشعرا بهار  یا مرگ یا تجدد   هرکو در اضطراب وطن نیست آشفته و نژند چو من نیست   کی می‌خورد غم زن و دختر آن را که هیچ دختر و زن نیست   نامرد جای مرد نگیرد سنگ سیه چو در عدن نیست   مرد از عمل[…]

جهان جز که نقش جهاندار نیست

جهان جز که نقش جهاندار نیست

شعر جهان جز که نقش جهاندار نیست ملک الشعرا بهار  جمال طبیعت    جهان جز که نقش جهاندار نیست جهان را نکوهش سزاوار نیست   سراسر جمال است و فر و شکوه بر آن هیچ آهو پدیدار نیست   جهان را جهاندار بنگاشته است به نقشی کزان خوب‌تر کار نیست   چو بیغاره رانی همی[…]

غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست

غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست

شعر غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست ملک الشعرا بهار  پرد‌هٔ سینما   غم‌ مخور ای ‌دل که جهان را قرار نیست و آنچه تو بینی به جز از مستعار نیست‌   آنچه مجازی بود آن هست آشکار و آنچه حقیقی بود آن آشکار نیست   هست یکی پردهٔ جنبندهٔ بدیع کز[…]

گویند حکیمان که پس ازمرگ، بقا نیست

گویند حکیمان که پس ازمرگ، بقا نیست

شعر گویند حکیمان که پس ازمرگ، بقا نیست ملک الشعرا بهار  یکی هست و دو تا نیست    گویند حکیمان که پس ازمرگ، بقا نیست ور هست بقا، فکرت و اندیشه بجا نیست   ما را که برنجیم از این زندگی امروز در سر هوس زیستن و شوق بقا نیست   گر زندگی از بهر[…]

‌دل آن ترک نه اندر خور سبمبن‌بر اوست

دل آن ترک نه اندر خور سبمبن‌بر اوست

شعر دل آن ترک نه اندر خور سبمبن‌بر اوست ملک الشعرا بهار  منقبت سیدالشداء (‌ع‌)   «‌دل آن ترک نه اندر خور سبمبن‌بر اوست سخن او نه ز جنس‌لب چون‌شکر اوست‌»   بینی آن‌ زلف که‌ سیسنبر و سوسن‌، بر اوست دل من فتنه برآن سوسن و سیسنبر اوست   چون فروپیچد و برتابد و[…]

تن زنده والا به ورزندگی است

تن زنده والا به ورزندگی است

شعر تن زنده والا به ورزندگی است ملک الشعرا بهار  که ورزندگی مایهٔ زندگی‌ است   تن زنده والا به ورزندگی است که ورزندگی مایهٔ زندگی است   به ورزش گرای وسرافراز باش که فرجام سستی سرافکندگی است   به سختی دهد مرد آزاده تن که پایان تن‌پروری بندگی است   دلی بایدت روشن و[…]

یک مرغ سر به زیر پر اندر کشیده است

یک مرغ سر به زیر پر اندر کشیده است

شعر یک مرغ سر به زیر پر اندر کشیده است ملک الشعرا بهار مرغ خموش   یک مرغ سر به زیر پر اندر کشیده است مرغی دگر نوا به فلک برکشیده است   یک مرغ سر به دشنهٔ جلاد داده است یک مرغ از آشیانه خود سرکشیده است   یک‌ مرغ‌، جفت‌ و جوجه به‌[…]

گویی علامت بشر اندر جهان‌، غم است

گویی علامت بشر اندر جهان‌، غم است – غم

شعر گویی علامت بشر اندر جهان‌، غم است – غم ملک الشعرا بهار    گویی علامت بشر اندر جهان‌، غم است آن کس که غم نداشت نه فرزند آدم است   شاعر پیمبری است خداوند او شعور کاو از خدای خویش همه روزه ملهم است   هستم فدای طرفه خدایی که بر قلوب الهام‌ها فرستد[…]

هر کرا مهر وطن در دل نباشد کافر است

هر کرا مهر وطن در دل نباشد کافر است

شعر هر کرا مهر وطن در دل نباشد کافر است ملک الشعرا بهار  حب الوطن    هر کرا مهر وطن در دل نباشد کافر است معنی حب‌الوطن‌، فرمودهٔ پیغمبر است   هرکه ‌بهر پاس عرض و مال و مسکن داد جان چون شهیدان‌از می فخرش‌لبالب‌ساغر است   از خدا وز شاه وز میهن دمی غافل[…]

امروز روز عزت دیهیم و افسر است

امروز روز عزت دیهیم و افسر است

شعر امروز روز عزت دیهیم و افسر است ملک الشعرا بهار  دیروز و امروز    امروز روز عزت دیهیم و افسر است عصری بلند پایه و عهدی منور است   جاه و جلال گم شده در پیشگاه ملک بر سینه دست ‌طاعت و بر آستان سر است   سوی دگر گرسنگی و، نعمت این‌سوی است[…]

شد سیه مست بلاهشیار، تاکستان کجاست‌؟

شد سیه مست بلاهشیار، تاکستان کجاست‌؟

شعر شد سیه مست بلاهشیار، تاکستان کجاست‌؟ ملک الشعرا بهار  پاکستان   شد سیه مست بلاهشیار، تاکستان کجاست‌؟ پاکباز خفته شد بیدار، پاکستان کجاست‌؟   هند و ایران دیولاخ فتنه و آشوب کشت رام چند دیوکش کو؟ رستم دستان کجاست‌؟   اهل مشرق پیروبرنا یار و همدست همند همت‌ یاران‌ چه ‌شد؟ ‌اقدام ‌همدستان کجاست‌؟[…]

بشکست گرم دست چه‌ غم‌؟ کار درست‌ است

بشکست گرم دست چه‌ غم‌؟ کار درست‌ است

شعر بشکست گرم دست چه‌ غم‌؟ کار درست‌ است ملک الشعرا بهار  دست شکسته    بشکست گرم دست چه‌ غم‌؟ کار درست‌ است کسری ز شکستم نه‌، که افکار درست است   آن را چه خطائیست که رفتار صواب است و آن‌ را چه شکستی‌ است که گفتار درست‌ است   گر دست چپم‌ بشکست‌[…]

تا شدم خویگر به رفتن راست

تا شدم خویگر به رفتن راست – ره راست

شعر تا شدم خویگر به رفتن راست – ره راست ملک الشعرا بهار    تا شدم خویگر به رفتن راست چرخ کجرو به کشتنم برخاست   راست نتوان سوی بلندی رفت راستی مانع ترقی ماست   کوهرو بین که پشت خم دارد گه ز چپ می‌رود گهی از راست   ذروهٔ عز دنیوی کوهی است[…]

سخن‌ بزرگ ‌شود، چون‌ درست باشد و راست

سخن‌ بزرگ ‌شود، چون‌ درست باشد و راست

شعر سخن‌ بزرگ ‌شود، چون‌ درست باشد و راست ملک الشعرا بهار  فردوسی    سخن‌ بزرگ ‌شود، چون‌ درست باشد و راست کس ار بزرک شد از گفته بزرگ، رواست   چه جد، چه هزل‌، درآید به آزمایش کج هرآن سخن که نه پیوست با معانی راست   شنیده‌ای که به یک بیت‌، فتنه‌ای بنشست[…]

ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است

ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است

شعر ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است ملک الشعرا بهار  تهران آفتی است   ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است گاه زیبا، گاه زشت‌، الحق که انسان آیتی است   اندرین کشور تبه گشت آسمانی گوهرم لعل را کی در دل کوه بدخشان قیمتی است   وعدهٔ[…]

هر حلقه که در آن زلف دوتاست

هر حلقه که در آن زلف دوتاست – آواز خدا

شعر هر حلقه که در آن زلف دوتاست – آواز خدا ملک الشعرا بهار    هر حلقه که در آن زلف دوتاست دام دگری بهر دل ماست   بیماری ماست زان چشم دژم تنهایی ما زآن زلف دوتاست   باز این چه بلاست‌؟ ای ترک پسر ای ترک پسر! باز این چه بلاست   عرضم[…]

رسول گفت گرت دیدن خدای هواست

رسول گفت گرت دیدن خدای هواست

شعر رسول گفت گرت دیدن خدای هواست ملک الشعرا بهار  در وصف آیت‌الله صدر   رسول گفت گرت دیدن خدای هواست باولیای خدا بین که شان جمال خداست   هم اولیا راگر زانکه دید خواهی روی ببین سوی علمای شریعت از ره راست   بدین دلیل و بدین حجُِ و بدین برهان درست مظهر روی[…]

دل من خواهی ای ترک و ندانی که خطاست

دل من خواهی ای ترک و ندانی که خطاست

شعر دل من خواهی ای ترک و ندانی که خطاست ملک الشعرا بهار  در منقبت مولای متقیان    دل من خواهی ای ترک و ندانی که خطاست از چو من عاشق دلباخته جان باید خواست   دل من خواهی و پاداش مرا بوسه دهی هرکه زینسان دل من خواهد بدهم که رواست   دل من[…]

سرچشمهٔ «‌فین‌» بین که در آن آب روانست

سرچشمهٔ «‌فین‌» بین که در آن آب روانست

شعر سرچشمهٔ «‌فین‌» بین که در آن آب روانست ملک الشعرا بهار  سرچشمهٔ فین   سرچشمهٔ «‌فین‌» بین که در آن آب روانست نه آب روانست که جان است و روان است   گویی بشمر موج زند گوهر سیال یا آن که به هر جدول‌، سیماب روانست   آن آب قوی بین که بجوشد ز[…]

جمهوری سردار سپه مایهٔ ننگ است

جمهوری سردار سپه مایهٔ ننگ است

شعر جمهوری سردار سپه مایهٔ ننگ است ملک الشعرا بهار  غزل در مخالفت جمهوری ساخته شده از مسمط موشح در موافقت جمهوری   جمهوری سردار سپه مایهٔ ننگ است این صحبت اصلاح وطن‌نیست که جنگست   ازکار قشون حال خوش از ما چه توقع کاین فرقه برین گله‌شبان نیست پلنگست   بی‌علمی و آوازهٔ جمهوری[…]

دست-صبا-برفروخت-مشعله-نوبهار-خاقانی

دست صبا برفروخت مشعلهٔ نوبهار – ۱۱۰

دست صبا برفروخت مشعلهٔ نوبهار – ۱۱۰ مطلع دوم     دست صبا برفروخت مشعلهٔ نوبهار مشعله داری گرفت کوکبهٔ شاخ سار   ز آتش خورشید شد نافهٔ شب نیم سوخت قوت از آن یافت روز خوش دم از آن شد بهار   خامهٔ ما نیست طلع، چهره گشای بهار نایب عیسی است ماه، رنگرز[…]

هین-که-به-میدان-حسن-رخش-در-افکند-یار-خاقانی

هین که به میدان حسن رخش درافکند یار – ۱۰۸

هین که به میدان حسن رخش درافکند یار خاقانی – قصیده ۱۰۸ در ستایش علاء الدین آتسزبن محمد خوارزم شاه     هین که به میدان حسن رخش درافکند یار بیش بهاتر ز جان نعل بهایی بیار   زیر رکابش نگر حلقه به گوش آسمان پیش عنانش ببین عاشیه کش روزگار   از بس خون‌ها[…]