شعر چون فروبردند نعشم را به گور _ ملک الشعرا بهار نکیر و منکر چون فروبردند نعشم را به گور خاک افشاندند و زان گشتند دور ناگهان آواز پایی سهمناک کردگوشم را خبر از راه دور من بسان خفته زان آواز پای جستم وآمد به مغزاندر شعور نه هوا ونه فضا[…]
بایگانی دسته بندی: ترکیب بند
شعر دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست _ ملک الشعرا بهار در رثاء جمیل صدقیالذهاوی دجلهٔ بغداد بر مرگ ذهاوی خون گریست نی خطا گفتم که شرق از نیل تا سیحون گریست اشکربزان شد عراق از ماتم فرزند خویش همچو یونان کز غم هجران افلاطون گریست زبن بلای عام یعنی مرگ[…]
شعر شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید _ ملک الشعرا بهار شب زمستان شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید ابر، فرش برفریزه بر سر یخ گسترید لشگر تاریکی و سرما به شهر اندر دوید در عزاگاه یتیمان، پردهٔ ماتم کشید خاک، یخ بست و عزاکردند سر[…]
شعر ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید _ ملک الشعرا بهار خویش را احیا کنید ای سفیهان بهر خود هم اندکی غوغا کنید حال خود را دیده، واغوثا و واویلا کنید کیسههای خالی خود را دهید آخر تکان پس تکانی خورده دزد خویش را پیدا کنید تا به کی با[…]
شعر در مجلس به فرخی وا شد _ ملک الشعرا بهار مجلس سوم در مجلس به فرخی وا شد آنچه گم گشته بود پیدا شد شید رخشان عدل طالع گشت دیو دژخیم ظلم رسوا شد بیرق اعتساف ساقط گشت رایت انتظام، برپا شد بانک پاینده باد آزادی از ثری بازتا ثریا[…]
شعر ای شب قدر و ای خزانهٔ اجر _ ملک الشعرا بهار شب قدر ای شب قدر و ای خزانهٔ اجر و سلام علیک حتیالفجر رخ خوبت بناکنندهٔ وصل سر زلفت فناکنندهٔ هجر دل پاکت زلال چشمهٔ فیض دم صبحت کلید مخزن اجر نور بخشی و رنج کاهی تو بهتر ار[…]
شعر اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است _ ملک الشعرا بهار توپ روس اردیبهشت نوحه و آغاز ماتم است ماه ربیع نیست که ماه محرم است گر باد نوبهار وزد اندرین ربیع همچون محرم از چه جهان غرق ماتم است در عاشر محرم اگرکشته شد حسین در عاشر ربیع چرا دل پر[…]
شعر نایب شه چون زگیتی رخت بست _ ملک الشعرا بهار ناصر الملک نایب شه چون زگیتی رخت بست ناصرالملک آمد و جایش نشست ظاهرا گفتند جمعی کم خرد بعد جاهل عالمی برجای هست گفتیم کاین مرد جبان پشت استقلال را خواهد شکست این اروپاییپرست است از چه روی کام خواهید[…]
شعر اندرین شهر پدید آمده مادامی چند _ ملک الشعرا بهار انتقاد از اوضاع خراسان اندرین شهر پدید آمده مادامی چند بسته بر پای دل خستهٔ ما، دامی چند گشته ایام به کام دل ناکامی چند بعد از این ما و سر زلف گلاندامی چند فتنه در شهر فزونست، به ماکاری نیست[…]
شعر یاران روش دگر گرفتند _ ملک الشعرا بهار انتقاد از دولت یاران روش دگر گرفتند وز ما دل و دیده برگرفتند از مسلک ما شدند دلگیر پس مسلک خوبتر گرفتند در سایهٔ طبع اعتدالی پیرایهٔ مختصر گرفتند هر زشتی را نکو گزیدند هر نفعی را ضرر گرفتند وز خارجیان[…]
شعر باز در جلوه گری شد صنمی جلوه گری _ ملک الشعرا بهار منقبت باز در جلوه گری شد صنمی جلوه گری دلبری پردهنشین شاهدکی پرده دری با خبر از همه وز عاشق خود بیخبری نکند در دل او نالهٔ عاشق اثری هیچ با ما دل او را سر احسان نبود دل[…]
شعر دوشینه ز رنج دهر بدخواه _ ملک الشعرا بهار ترانهٔ ملی ز رنج دهر بدخواه رفتم سوی بوستان نهانی تا وارهم از خمار جانکاه در لطف و هوای بوستانی دیدم گلهای نغز و دلخواه خندان ز طراوات جوانی مرغان لطیف طبع آگاه نالان به نوای باستانی بر آتش روی[…]
شعر باز بر شاخسار حیله و فن _ ملک الشعرا بهار انتقاد از انجمن همت باز بر شاخسار حیله و فن انجمن کردهاند زاغ و زعن زاغ خفته در آشیان هزار خار رسته به جایگاه سمن بلبلان را شکسته بال نشاط گلبنان را دریده پیراهن ابر افکنده از تگرگ خدنگ آب پوشیده[…]