عاشقانه در حرمش
چشمهایش ستیغ کرمانشاه ،در پاسارگادوهگمتانه ی من
گیسوانش خراج مصر و روم، ضامن ملک بیخزانه ی من
تخت جمشید قصر رؤیایش ،پله پله به آسمان نزدیک
کوروش و داریوش موجی نو، روی طوفان بیکرانه ی من
خندههایش به مثنوی ماند،به سماع نگاه مولانا
هفت اورنگ جامی و خمسه است، در دل بکر و پر ترانه ی من
اخمش از نسل سربدارانِ، قاطع و پرصلابت و مغرور
باشتینیترین صدای دف، بین اشعار عاشقانه ی من
روبرویم که مینشیند در، بسته است و ورود من ممنوع!
دور از او شعر میشود قلمم، قلمِ در پیِ بهانه ی من
رکعتی عاشقانه در حرمش ،اقتدا میکنم به چشمانش
بعد از الله واکبر و حمدش،به خدا میرسد زبانه ی من
من که ایاک َ نعبدُ دائم،عشق،ایاکَ نَستَعین،حالا_
_اهدنا آن صراطِ زیبا را،لحظه ای سوی آشیانه ی من
قل هو الله ویک نفر که مرا،بُرده تا اینهمه نیاز بهار
لَم یَلِد مثل او، وَلَم یولَد،بر درخت پر از جوانه ی من
عشق سبحانِ رَبی اَل او شد،عشق سبحان ربی الاعلی
اَشهَدُ اَنََّ نیست جز چشمی،که به آتش کشیده خانه ی من
السلامُ عَلَیک و مریم،و عَلَینا که واقعاً مستم
و عَلَیکُم و هرکه در کوچه، هست دنبال این نشانه ی من
- زاده ی شعرهای نیما - سپتامبر 16, 2023
- عاشقانه در حرمش - سپتامبر 15, 2023
