آموزش‌های ویدیویی
گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد

گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد

  • شعر گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد ملک الشعرا بهار 

    دختر گدا

     

    گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد

    جان پدر بگوی بدانم چرا نداد؟‌!

     

    از پیش ما گذشت خدا و نداد چیز

    دیشب‌، که نان نسیه به ما نانوا نداد

     

    جان پدر بگوی بدانم خدا نبود

    آن شخص خوش‌لباس که چیزی به ما نداد؟

     

    گر او خدا نبود چرا اعتنا نکرد

    بر ما و هیچ چیز به طفل گدا نداد؟

     

    شخصی خیال که چیزی دهد ولی

    آژان میان فتاد و ردم کرد و جا نداد

     

    گفتم که مرده مادر و بابام ناخوش است

    کس شاهی ای برای غذا و دوا نداد

     

    همسایه روضه خواند و غذا داد، پس چرا

    بیرون در به جمع فقیران غذا نداد

     

    دیدم کلاهی ای زدم در تو را براند

    وز دوری خورش به تو یک لوبیا نداد

     

    دایم به قهوه‌خانه سماور صدا دهد

    یکبار هم سماور بابا صدا نداد

     

    بقال بی‌مروت از آن میوه‌ها به من

    یک آلوی کفک زدهٔ کم‌بها نداد

     

    نزدیک نانوا سر پا بودم و کسی

    یک لقمه نان به دست من ناشتا نداد

     

    مردی گرفت لپ مرا و فشرد و رفت

    چیزی ولی به دست من بینوا نداد

     

    از این همه درخت که باشد میان شهر

    یک شاخه نیز منقل ما را جلا نداد

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    گله عاشق – آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس

    دانلود آهنگ دیوار سامان جلیلی + پخش آنلاین

    مقایسه دو منظومه

    اگرکه پشت من از بار حادثات خمید

     

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد جان پدر بگوی بدانم چرا نداد؟‌! از پیش ما گذشت خدا و نداد چیز دیشب‌، که نان نسیه به ما نانوا نداد» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «مردی گرفت لپ مرا و فشرد و رفت چیزی ولی به دست من بینوا نداد از این همه درخت که باشد میان شهر یک شاخه نیز منقل ما را جلا نداد» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر دختر گدا ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر دختر گدا ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    Loadingذخیره در لیست علاقه‌مندی

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دلیل بازگشت وجه