بادها ابر عبیرآمیز را – پُل ِ اللهوردیخان
به فروز و یحیی هدی
و به یادِ عزیزی که چه تلخ پایمردی کرد
بادها، ابرِ عبیرآمیز را
ابر، بارانهای حاصلخیز را…
اژدهایی خفته را مانَد
به روی رودِ پیچان
پُل:
پایها در آب و سر بر ساحلی هشته
هشته دُم بر ساحلِ دیگر ــ
نهش به سر اندیشهیی از خشکسالیهاست
نهش به دل اندیشه از طغیان
نهش سروری با نسیمی خُرد
نهش غروری با تبِ توفان
نهش امیدی میپزد در سر
نهش ملالی میخلد در جان؛
بندبندِ استخوانش داستان از بیخیالیهاست…
□
بادها، ابرِ عبیرآمیز را
ابر، بارانهایِ حاصلخیز را…
معبرِ خورشید و باران
بیخیالی هیچاش از باران و از خورشید
بر جای
ایستاده
پُل!
معبرِ بسیار موکبهای پُرفانوس و پُرجنجالِ شادیهای عالمگیر
معبرِ بسیار موکبهای اندُهگینِ نالشریزِ سر در زیر؛
خشت خشتِ هیکلش
از نامداریهای بینامان فروپوشیده
بر جای
ایستاده
پُل!
□
بادها، ابرِ عبیرآمیز را
ابر، بارانهای حاصلخیز را…
گاوِ مجروحی به زیرِ بار
روستاییمردی از دنبال
تنگنای گُردهی پُل را به سوی ساحلِ خاموش میپیماید اندر مه که
گویی در اجاقِ دودناکِ شام
میسوزد.
هم در این هنگام
از فرازِ جانپناهِ بیخیالِ سرد
مردی در خیال آرام
بر غوغای رودِ تندِ پیچان
چشم
میدوزد.
۱۳۳۷
اصفهان – فروردس
همچنین بخوانید:
پیشنهاد ویژه برای احمد شاملو:
شعر شعری که زندگی ست احمد شاملو
شعر تو را دوست می دارم احمد شاملو
پیشنهاد ویژه برای شما:
گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد
شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد فروغ فرخزاد
- من دیگر گورستان نیستم - مارس 30, 2023
- بیوگرافی پل الوار - مارس 17, 2023
- 12 نامه های عاشقانه فروغ فرخزاد به پرویز شاپور - ژانویه 12, 2023