ویحک ای افراشته چرخ بلند

ویحک ای افراشته چرخ بلند

  • شعر ویحک ای افراشته چرخ بلند ملک الشعرا بهار 

    نکوهش چرخ (راستگوی شادزی)

     

    ویحک ای افراشته چرخ بلند

    چند داری مر مرا زار و نژند

     

    خستن روشن‌ضمیران تا به کی

    کشتن آزادمردان تا به چند

     

    تا به کی در خون مارانی غراب

    تا به کی برنعش ما تازی سمند

     

    چند هر جا یاوه‌، پویان چون نسیم

    چند هر سو خیره‌، تازان چون نوند

     

    کی بغی زین نظام ناروا

    کی بمانی زین طریق ناپسند

     

    کی شود آمیخته در جام دهر

    سعد و نحست‌ چون به‌ ساغر زهر و قند

     

    کی شود بشکسته این طاق نفاق

    کی شود بگسسته این دام گزند

     

    کی نجوم ازهرطرف برهم خورند

    پس فرو ریزند ازین طاق بلند

     

    کی فرو مانند هفت اختر ز سیر

    وان ثوابت بگسلند این پای‌بند

     

    کی جهند ازکهکشان‌ها اختران

    نیم‌سوزان همچو از مجمر سپند

     

    کی زمان نابود گردد چون مکان

    بگسلد مر جاذبیت را کمند

     

    چند از این افسانهٔ بی‌پا و سر

    چند از این بازبچه ناسودمند

     

    گفت اصل آدمیزاد ازگیا ست

    زردهشت پیر، در استاد و زند

     

    آن گیا اکنون درختی شدکه هست

    برگ و بارش نیزه و گرز وکمند

     

    خود خوراک گوسپندان بود وکرد

    نوع خود را پاره همچون گوسپند

     

    هر زمان رنگی دگر پیدا کنی

    روز و شب سازی بدین نیرنگ و فند

     

    گه کنی زاکسون‌، پرند نیلگون

    گاه وشی سازی از نیلی پرند

     

    وین دورنگی را زمان خوانیم ما

    از دمادم گشتنش نگرفته پند

     

    سست‌ پی‌ چون ‌باد و پرّان‌ چون‌ درخش

    تیزپرچون تیروبران چون فرند

     

    وهم‌رنگ آموده را خوانیم عمر

    غره زبن‌مشتی فسون وریشخند

     

    سربسر وهم است و پندار و غرور

    گر دو روز است‌آن‌وگر صدسال و اند

     

    چند بایست این فریب و رنگ و ریو

    چند بایست این فسون و مکر و فند

     

    چند باید چون ستوران روز و شب

    جان شیرین صرف سکبا و پژند

     

    چند باید تن قوی و جان ضعیف

    خادمان فربی و سلطان دردمند

     

    تن چه ورزی‌، جان به ورزش برگمار

    سوزن بشکسته مگزی بر کلند

     

    گر سپهر آتش فرو ریزد مجوش

    ور زمانه رو ترش سازد بخند

     

    پر مجوش ‌ار سخت ‌خام‌ است این جهان

    پخته گردد چون گذارد روز چند

     

    بگذر از آبادی این کهنه دیر

    بگذر از معماری این کندمند

     

    جامهٔ کوته سزد کوتاه را

    نو کند جامه چو کوته شد بلند

     

    تو به راهش بر گل و ریحان نشان

    گر رفیقی پیش راهت چاه کند

     

    تو نکو می‌باش و بپذیر این مثل

    چاه‌کن خود را به چاه اندر فکند

     

    برکسی مپسند کز تو آن رسد

    کت نیاید خویشتن را آن پسند

     

    راست گوی و نیک بین و شاد زی

    گوش دار و یادگیر و کار بند

     

     

    مطالب بیشتر در:

    ملک الشعرا بهار

     

    شعر مشروطه

     

    وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)

     

    قالب شعر: قصیده

     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه 

    دل من پیر تعلیم است و من طفل زبان دانش – ۱۲۵

    دانلود آهنگ درد سامان جلیلی + پخش آنلاین

    اشک رقصان

    گویند سیم و زر به گدایان خدا نداد

     

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    ویحک ای افراشته چرخ بلند

    شعری که خواندیم به این شکل شروع شد: «ویحک ای افراشته چرخ بلند چند داری مر مرا زار و نژند خستن روشن‌ضمیران تا به کی کشتن آزادمردان تا به چند» آیا با این سطرها برای شروعِ این شعر موافق هستید؟ به نظر شما غیر از این شروع نیز می‌توانستیم شروعِ دیگری داشته باشیم و شعر از چیزی که حالا هست جذاب‌تر و زیباتر باشد؟ به طور یقین ملک الشعرا بهار که از شاعران مهم دوره مشروطه است دیدگاه و دلایلِ خاص خودش را برای این شروع داشته است، به نظر شما چرا این سطر ها را برای شروع شعر انتخاب کرده؟ شما اگر جای ملک الشعرا بهار  بودید، این شعر را چگونه شروع می‌کردید؟ و به جای سطر های پایانی یعنی : «برکسی مپسند کز تو آن رسد کت نیاید خویشتن را آن پسند راست گوی و نیک بین و شاد زی گوش دار و یادگیر و کار بند» از چه سطر هایی استفاده می‌کردید؟

    شعر نکوهش چرخ (راستگوی شادزی) ملک الشعرا بهار

    دیدگاه خودتان را در بخش دیدگاه‌ها برای شعر نکوهش چرخ (راستگوی شادزی) ملک الشعرا بهار بنویسید. اگر از شعر لذت برده‌اید، بنویسید که چرا لذت برده‌اید و اگر لذت نبرده‌اید، دلیل آن را بنویسید.

    اگر نقد یا پیشنهادی برای سایت دارید، به گوش جان می‌شنویم.

    اگر عکس‌نوشته‌ای با این شعر درست کرده‌اید، در بخش دیدگاه‌ها اضافه کنید تا با نام خودتان منتشر شود.

    پیشنهاد می‌کنیم، این شعر را با صدای خودتان ضبط کنید و در بخش دیدگاه، فایل صدایتان را اضافه کنید تا در سایت منتشر شود.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *