شعری از آیدا دانشمندی
شعر سیزدهم از کتاب چین و چروک های خانم اتو آیدا دانشمندی
وطن به هیأت انسان در آمده ست و زن است
زنی که خوش نمک و گرم و قابل دهن است
وطن زنی ست در آن سوی ابرهای جهان
و چشم های تو هیز ست، مثل مه شکن است
وطن که پیرهنم نیست تا در آورمش
شبیه پوست در اقصی نقاط این بدن است
وطن که می گفتی گربه ی ملوس تری ست
چقدر پوست کلفت است! این که کرگدن است
و زن که طاقت دارد به خون، به درد، به دق
شبیه بمبی در حال منفجر شدن است
وطن که قلب ندارد چگونه دلتنگ است؟
و تن که گور ندارد چطور گورکن است؟
تن من است که هی کشته می دهد شب و روز
تن تو نیست که انباری از گلن گدن است؟
در این معامله بی برد و باخت تاخته ایم
که تخت خوابم میدان جنگ تن به تن است
ترنج و دست ندارد تفاوتی با هم
که عشق رحم ندارد، که عشق پوست کن است
کدام لاله و لادن شبیه ما هستند؟
منی که قلب تو ام یا تویی که قلب من است؟
به من بچسب که لختم سپس بپوشانم
تویی که پوست نداری، منی که بی کفن است.
- من دیگر گورستان نیستم - مارس 30, 2023
- بیوگرافی پل الوار - مارس 17, 2023
- 12 نامه های عاشقانه فروغ فرخزاد به پرویز شاپور - ژانویه 12, 2023
