شعر همه شب نیما یوشیج
همه شب زن هر جایی
به سراغم می آمد
به سراغ من خسته چو می آمد او
بود بر سر پنجره ام
یا سمین کبود فقط
همچنان او که می آید به سراغم، پیچان
در یکی از شبها
یک شب وحشت زا
که در آن هر تلخی
بود پا بر جا،
و آن زن هر جایی
کرده بود از من دیدار؛
-گیسوان درازش- همچو خزه که بر آب
دور زد به سرم
فکنید مرا
به زبونی و در تک و تاب.
هم از آن شبم آمد هر چه به چشم
همچنان سخنانم از او
همچنان شمع که می سوزد با من به وثاقم، پیچان.
1331
قالب شعر: نیمایی
کتابهای نیما یوشیج را از دست ندهید:



برای مشاهده ی تمام « کتاب های نیما یوشیج » اینجا کلیک کنید