شعر دیوار هوشنگ ابتهاج

پشت این کوه بلند لب دریای کبود – دیوار

پشت این کوه بلند لب دریای کبود – شعر دیوار هوشنگ ابتهاج   پشت این کوه بلند لب دریای کبود دختری بود که من سخت می خواستمش و تو گویی که گالی آفریده شده بود که منش دوست بدارم پرشور و مرا دوست بدارد شیرین و شما می دانید آه ای اخترکان خاموش که چه[…]

شعر نیلوفر هوشنگ ابتهاج

ای کدامین شب یک نفس بگشای – نیلوفر

ای کدامین شب یک نفس بگشای – شعر نیلوفر هوشنگ ابتهاج   ای کدامین شب یک نفس بگشای جنگل انبوه مژگان سیاهت را تا بلغزد بر بلور برکه چشم کبود تو پیکر مهتابگون دختری کز دور با نگاه خویش می جوید بوسه شیرین روزی آفتابی را از نوازش های گرم دست های من دختری نیلوفرین[…]

شعر بر سواد سنگ فرش را هوشنگ ابتهاج

با تمام خشم خویش – بر سواد سنگ فرش راه

با تمام خشم خویش – شعر بر سواد سنگ فرش راه هوشنگ ابتهاج   با تمام خشم خویش با تمام نفرت دیوانه وار خویش می کشم فریاد ای جلاد ننگت باد آه هنگامی که یک انسان می کشد انسان دیگر را می کشد در خویشتن انسان بودن را بشنو ای جلاد می رسد آخر روز[…]

شعر کابوس هوشنگ ابتهاج

می پرد نیل شب از خاکستر سرد سحر – کابوس

می پرد نیل شب از خاکستر سرد سحر – شعر کابوس هوشنگ ابتهاج   می پرد نیل شب از خاکستر سرد سحر وز نهفت این مه آلود عبوس می تراود صبح رنگ آور واپسین فریاد مرغ حق می چکد با لخته های خون روی خاکستر وز هراس روز دیگرگون می تپد چونچشمه سیماب چشم هر[…]

شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج

بانگ ناقوس در دلم برخاست – ناقوس

بانگ ناقوس در دلم برخاست – شعر ناقوس هوشنگ ابتهاج   بانگ ناقوس در دلم برخاست من سر آسیمه وار و خواب آلود جستم از جا چه بود؟ آه چه بود؟ روز شادی است؟ یا نوای عزاست؟ هیچ کس لب به پاسخم نگشود باد جنبید وکشته شد فانوس شب گرانبار و تیره چون کابوس بانگ[…]

شعر غروب هوشنگ ابتهاج

درختی پیر شکسته خشک تنها گم – غروب

درختی پیر شکسته خشک تنها گم – شعر غروب هوشنگ ابتهاج   درختی پیر شکسته خشک تنها گم نشسته در سکوت وهمناک دشت نگاهش دور فسرده در غروب مرده ی دلگیر و هنگامی که بر می گشت کلاغی خسته سوی آشیان خویش غم آور بر سر آن شاخه های خشک فروغ واپسین خنده خورشید شد[…]

شعر شاید هوشنگ ابتهاج

در بگشایید شمع بیارید عود بسوزید – شاید

در بگشایید شمع بیارید عود بسوزید – شعر شاید هوشنگ ابتهاج   در بگشایید شمع بیارید عود بسوزید پرده به یکسو زنید از رخ مهتاب شاید این از غبار راه رسیده آن سفری همنشین گم شده باشد   پیشنهاد ویژه برای مطالعه  25 جمله معروف ابله داستایوفسکی – تکه کتاب شعر خَمی که ابروی شوخِ[…]

شعر صلح هوشنگ ابتهاج

جنبش گهواره نغمه لالایی – صلح

جنبش گهواره نغمه لالایی – شعر صلح هوشنگ ابتهاج   جنبش گهواره نغمه لالایی ریزش چشمه شیر به لب غنچه تر پرپر پروانه جیک جیک گنجشک تابش چشم شناخت تپش خواهش گنگ نگه شوق و شکیب بوسه عشق و شتاب خنده دلکش گلهای سپید به سر زلف عروس جنبش گهواره نغمه لالایی…   پیشنهاد ویژه[…]

شعر دختر خورشید هوشنگ ابتهاج

در نهفت پرده شب – دختر خورشید

در نهفت پرده شب – شعر دختر خورشید هوشنگ ابتهاج   در نهفت پرده شب دختر خورشید نرم می بافد دامن رقاصه صبح طلایی را وز نگاه سیاه خویش می سراید مرغ مرگ اندیش چهره پرداز سحر مردهست چشمه خورشید افسرده ست می دواند در رگ شب خون سرد این فرسب شوم وز نهفت پرده[…]

شعر دید هوشنگ ابتهاج

کودک من کودک مسکین – دید

کودک من کودک مسکین – شعر دید هوشنگ ابتهاج   کودک من کودک مسکین از برای تو دردهایی کور چشم می پاید در شکیب انتظار سالهای دور وینک اینجا من با تلاش طاقت رنج آزمای خویش چشم می پایم برای تو شادی فردای خندان را کودک من کودک شیرین   پیشنهاد ویژه برای مطالعه  25[…]

شعر مهرگان نو هوشنگ ابتهاج

بگشاییم کفتران را بال – مهرگان نو

بگشاییم کفتران را بال – شعر مهرگان نو هوشنگ ابتهاج   بگشاییم کفتران را بال بفروزیم شعله بر سر کوه بسراییم شادمانه سرود وین چنین با هزار گونه شکوه مهرگان را به پیشباز رویم رقص خوش پیچ و تاب پرچم ها زیر پرواز کفتران سپید شادی آرمیده گام سپهر خنده نو شکفته خورشید مهرگان را[…]

شعر ای فردا هوشنگ ابتهاج

می خوانم و می ستایمت پر شور – ای فردا

می خوانم و می ستایمت پر شور – شعر ای فردا هوشنگ ابتهاج   می خوانم و می ستایمت پر شور ای پرده دل فریب رویا رنگ می بوسمت ای سپیده گلگون ای فردا ای امید بی نیرنگ دیری ست که من پی تو می پویم هر سو که نگاه می کنم آوخ غرق است[…]

شعر شبگیر هوشنگ ابتهاج

دیگر این پنجره بگشای که من – شبگیر

دیگر این پنجره بگشای که من – شعر شبگیر هوشنگ ابتهاج   دیگر این پنجره بگشای که من به ستوه آمدم از این شب تنگ دیرگاهی ست که در خانه همسایه من خوانده خروس وین شب تلخ عبوس می فشارد به دلم پای درنگ دیرگاهی ست که من در دل این شام سیاه پشت این[…]

شعر آزاد هوشنگ ابتهاج

دختری خوابیده در مهتاب – آزاد

دختری خوابیده در مهتاب – شعر آزاد هوشنگ ابتهاج   دختری خوابیده در مهتاب چون گل نیلوفری بر آب خواب می بیند خواب می بنید که بیمار است دلدارش وین سیه رویا شکیب از چشم بیمارش باز می چیند می نشیند خسته دل در دامن مهتاب چون شکسته بادبان زورقی بر آب می کند اندیشه[…]

شعر پرده افتاد هوشنگ ابتهاج

پرده افتاد صحنه خاموش – پرده افتاد

پرده افتاد صحنه خاموش – شعر پرده افتاد هوشنگ ابتهاج   پرده افتاد صحنه خاموش آسمان و زمین مانده مدهوش نقش ها رنگ ها چون مه و دود رفته بر باد مانده در پرده گوش رقص خاموش فریاد پرده افتاد صحنه خاموش وز شگفتی این رنگ و نیرنگ خنده یخ بسته بر لب گریه خشکیده[…]

شعر بر سنگ چشم او هوشنگ ابتهاج

بر سر گوری که روزی بود آتشگاه عشق من – بر سنگ چشم او

بر سر گوری که روزی بود آتشگاه عشق من – شعر بر سنگ چشم او هوشنگ ابتهاج   بر سر گوری که روزی بود آتشگاه عشق من وز لهیب آرزویی روشن و خوش تاب شعله می افراشت وینک از خاکستری پوشیده کز وی جز خموشی چشم نتوان داشت می چکد اشک نگاهم تلخ می چکد[…]

شعر اندوه هوشنگ ابتهاج

خسته و غم زده با زمزمه ای حزن آلود – اندوه

خسته و غم زده با زمزمه ای حزن آلود – شعر اندوه هوشنگ ابتهاج   خسته و غم زده با زمزمه ای حزن آلود شب فرو می خزد از بام کبود تازه بند آمده باران و نسیمی نمناک می تراود ز دل سرد شبانگاه خموش شمع افسرده ماه از پس آن ابر سیاه گاه می[…]

شعر درد گنگ هوشنگ ابتهاج

نمی دانم چه می خواهم بگویم – درد گنگ

نمی دانم چه می خواهم بگویم – شعر درد گنگ هوشنگ ابتهاج   نمی دانم چه می خواهم بگویم زبانم در دهان باز بسته ست در تنگ قفس باز است و افسوس که بال مرغ آوازم شکسته ست نمی دانم چه می خواهم بگویم غمی در استخوانم می گدازد خیال ناشناسی آشنا رنگ گهی می[…]

شعر نوش نگاه هوشنگ ابتهاج

باز واشد ز چشمه نوشی – نوش نگاه

باز واشد ز چشمه نوشی – شعر نوش نگاه هوشنگ ابتهاج   باز واشد ز چشمه نوشی همچو باران زلال ناز و نگاه باز در جام جان من سرداد همچو مهتاب باده ای دلخواه بازم از دست می برد نگهی نگهی چون شراب مستی بخش چه نگاهی که همچو بوی گلاب می شود در مشام[…]

شعر اندوه رنگ هوشنگ ابتهاج

می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو – اندوه رنگ

می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو – شعر اندوه رنگ هوشنگ ابتهاج   می روی اما گریز چشم وحشی رنگ تو راز این اندوه بی آرام نتواند نهفت می روی خاموش و می پیچد به گوش خسته ام آنچه با من لرزش لبهای بی تاب تو گفت چیست ای دلدار این اندوه بی[…]

شعر آشنا سوز هوشنگ ابتهاج

چرا پنهان کنم؟ عشق است و پیداست – آشنا سوز

چرا پنهان کنم؟ عشق است و پیداست – شعر آشنا سوز هوشنگ ابتهاج   چرا پنهان کنم؟ عشق است و پیداست درین آشفته اندوه نگاهم تو را می خواهم ای چشم فسون بار که می سوزی نهان از دیرگاهم چه می خواهی ازین خاموشی سرد؟ زبان بگشا که می لرزد امیدم نگاه بی قرارم بر[…]

شعر آواز نگاه هوشنگ ابتهاج

می شنوم می شنوم آشناست – آواز نگاه تو

می شنوم می شنوم آشناست – شعر آواز نگاه تو هوشنگ ابتهاج   می شنوم می شنوم آشناست موسیقی چشم تو در گوش من موج نگاه تو هم آواز ناز ریخت چو مهتاب در آغوش من می شنوم در نگه گرم توست گم شده گلبانگ بهشت امید این همه گشتم من و دلخواه من در[…]

شعر عشق گمشده هوشنگ ابتهاج

آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم – عشق گمشده

آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم – شعر عشق گمشده هوشنگ ابتهاج   آن شب که بوی زلف تو با بوسه نسیم مستانه سر به سینه مهتاب می گذاشت با خنده ای که روی لبت رنگ می نهفت چشم تو زیر سایه مژگان چه ناز داشت در باغ دل شکفت گل تازه[…]

می خواهم از تو بشنوم هوشنگ ابتهاج

می خواهمت سرود بت بذله گوی من – می خواهم از تو بشنوم

می خواهمت سرود بت بذله گوی من – شعر می خواهم از تو بشنوم هوشنگ ابتهاج   می خواهمت سرود بت بذله گوی من روی لبش شکفت گل آرزوی من خندید آسمان و فروریخت آفتاب در دیه امیدم باران روشنی جوشید اشک شادی ازین پرتو افکنی بخشید تازگی به گل گلشن شباب می خواهمت شنفتم[…]

شعر مرگ روز هوشنگ ابتهاج

می رفت آفتاب و به دنبال می کشید – مرگ روز

می رفت آفتاب و به دنبال می کشید – شعر مرگ روز هوشنگ ابتهاج   می رفت آفتاب و به دنبال می کشید دامن ز دست کشته خود روز نیمه جان خونین فتاده روز از آن تیغ خون فشان در خاک می تپید و پی یار می خزید خندید آفتاب که: این اشک و آه[…]

شعر شب سیاه هوشنگ ابتهاج

برچید مهر دامن زربفت و خون گریست – شب سیاه

برچید مهر دامن زربفت و خون گریست – شعر شب سیاه هوشنگ ابتهاج   برچید مهر دامن زربفت و خون گریست چشم افق به ماتم روز سیاه بخت وز هول خون چو کودک ترسیده مرغ شب نالید بر درخت شب سایه برفشاند و کلاغان خسته بال از راههای دور رسیدند تشنه کام رنگ شفق پرید[…]

شعر شبتاب هوشنگ ابتهاج

در زیر سایه روشن مهتاب خوابناک – شبتاب هوشنگ ابتهاج

در زیر سایه روشن مهتاب خوابناک – شعر شبتاب هوشنگ ابتهاج   در زیر سایه روشن مهتاب خوابناک در دامن سکوت شبی خسته و خموش آهسته گام می گذرد شاعری به راه مست و رمیده مدهوش می ایستد مقابل دیواری آشنا آنجا که آید از دل هر ذره بوی یار در تنگنای سینه دل خسته[…]

شعر در لبخند او هوشنگ ابتهاج

دیدم و می آمد از مقابل من دوش – در لبخند او

دیدم و می آمد از مقابل من دوش – شعر در لبخند او هوشنگ ابتهاج   دیدم و می آمد از مقابل من دوش خنده تلخی نهاده بر لب پر نوش غم زده چون ماهتاب آخر پاییز دوخته برروی من نگاه غم انگیز من به خیال گذشته بسته دل و هوش ماه درخشنده بود و[…]

شعر آنا هوشنگ ابتهاج

صبح می خندد و باغ از نفس گرم بهار – آنا

صبح می خندد و باغ از نفس گرم بهار – شعر آنا هوشنگ ابتهاج   صبح می خندد و باغ از نفس گرم بهار می گشاید مژه ومی شکند مستی خواب آسمان تافته در برکه و زین تابش گرم آتش انگیخته در سینه افسرده آب آفتاب از پس البرز نهفته ست و ازو آتشین نیزه[…]

شعر تلخ چون باده دلپذیر چو غم هوشنگ ابتهاج

رفت آن یار و داغ صد افسوس – تلخ چون باده دلپذیر چو غم

رفت آن یار و داغ صد افسوس – شعر تلخ چون باده دلپذیر چو غم هوشنگ ابتهاج   رفت آن یار و داغ صد افسوس بر دل داغدار یار گذاشت ما سپس ماندگان قافله ایم او به منزل رسید و بار گذشات در جوانی کنار هم بودیم چون جوانی مرا کنار گذاشت تن به میخانه[…]