مثل ِ یک بوسه ی گندم – شعر به ناظم حکمت هوشنگ ابتهاج مثل ِ یک بوسه ی گندم مثل ِ یک غنچه ی سرخ مثل ِ یک پرچم ِ خونین ِ ظفر دل ِ افروخته ام را به تو می بخشم ، ناظم حکمت ! و نه تنها دل ِ من همه جا[…]
بایگانی دسته بندی: هوشنگ ابتهاج
بال ِ فرشتگان ِ سحر را شکسته اند – شعر در زنجیر هوشنگ ابتهاج بال ِ فرشتگان ِ سحر را شکسته اند خورشید را گرفته به زنجیر بسته اند اما تو هیچ گاه نپرسیده ای که : – مرد ! خورشید را چگونه به زنجیر می کشند ؟ گاهی چنان درین شب ِ تب[…]
خسته و بیماروش به گردنم آویخت – شعر رمیده هوشنگ ابتهاج خسته و بیماروش به گردنم آویخت آن هوس انگیز دلبر ِ گنه آموز دیده اش آشفته از خمار ِ هوس بار گونه اش از آتش ِ گناه گل افروز چنگ فرو برد و گیسوان ِ سیه را نرم ز پیشانی ِ بر آمده[…]
بیا نگارا بیا ، بیا در آغوش ِ من – شعر زهرخند هوشنگ ابتهاج بیا نگارا بیا ، بیا در آغوش ِ من بزن ز می آتشم ، ببر دل و هوش ِ من ز زلف وا کن گره که مست و آشفته به بریز این مشک را بریز بر دوش ِ من ![…]
شب همه شب به بزم باغ ، گلی – شعر ژاله هوشنگ ابتهاج شب همه شب به بزم باغ ، گلی به صبا بوسه داد و کام گرفت هوسی راند و باده ای پیمود حاصل از عمر ِ بی دوام گرفت دامن از دست داد و مست افتاد تا شرابی ز جام ِ وصل[…]
به پا برخاستم – شعر سرود رستاخیز هوشنگ ابتهاج به پا برخاستم : پر درد و خشم آلود ز پا بگسیخته زنجیر دست آزاد نگاهم شعله خیز ِ کوره ی آتشفشان ِ خشم و من لبریز ِ خشم ِ وحشی ِ فریاد به پا برخاستم : دستی نهاده بر دل خون بار و دستی[…]
ساحت گور تو سروستان شد – شعر سروستان هوشنگ ابتهاج ساحت ِ گور ِ تو سروستان شد ای عزیز ِ دل ِ من تو کدامین سروی ؟ پیشنهاد ویژه برای مطالعه شعر پوزخند تد هیوز شعر ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها مولانا – غزل 2 دانلود آهنگ میبوسمت شروین حاجی پور[…]
هنوز شب نگذشته ست ای شکیب ِ بزرگ – شعر صبح دروغین هوشنگ ابتهاج هنوز شب نگذشته ست ای شکیب ِ بزرگ بمان که بی تو مرا تاب ِ زنده ماندن نیست ! فروغ ِ صبح ِ دروغین فریب می دهدت خروس ِ تجربه داند که وقت ِ خواندن نیست پیشنهاد ویژه برای[…]
آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست – شعر هرگز این قصه ندانست کسی هوشنگ ابتهاج هرگز این قصه ندانست کسی آن شب آمد به سرای من و خاموش نشست سر فرو داشت نمی گفت سخن نگهش از نگهم داشت گریز مدتی بود که دیگر با من بر سر ِ مهر نبود[…]
دل من باز چو نی می نالد – شعر قصه هوشنگ ابتهاج دل ِ من باز چو نی می نالد ای خدا خون ِ کدامین عاشق باز در چاه چکید ؟ پیشنهاد ویژه برای مطالعه شعر پوزخند تد هیوز شعر ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها مولانا – غزل 2 دانلود آهنگ[…]
تو به عمر ِ رفته ی من مانی – شعر کن فیکون هوشنگ ابتهاج تو به عمر ِ رفته ی من مانی که چو روز ِ منتظران طی شد به که دست ِ دوستیی بدهیم ؟ که نه دوست ماند و نه دست افسوس ! تو بگو چه بود و چه شد ؟ کی[…]
نقشی که باران می زند بر خاک – شعر کوچ هوشنگ ابتهاج نقشی که باران می زند بر خاک خطی پریشان از سرگذشت ِ تیره ی ابرست ابری که سرگردان به کوه و دشت می راند تا خود کدامین جویبارش خُرد روزی به دریا بازگردانَد پیشنهاد ویژه برای مطالعه شعر پوزخند تد هیوز[…]
پدر جان در دل ِ تنگت چه ابری بود – شعر میراث هوشنگ ابتهاج پدر جان در دل ِ تنگت چه ابری بود که من چندان که می گریم هنوزش هیچ پایان نیست چه صبری داشتی ، اما از آن دندان که بر هم می فشردی همچنان خون ِ دلم جاری ست غمت با[…]
در من کسی پیوسته می گرید – شعر آواز غم هوشنگ ابتهاج در من کسی پیوسته می گرید این من که از گهواره با من بود این من که با من تا گور همراه است دردی ست چون خنجر یا خنجری چون درد همزاد ِ خون در دل ابری ست بارانی ابری که گویی[…]
رخسار ِ ماه بین که چه زیبا و روشن است – شعر ماه و مریم هوشنگ ابتهاج رخسار ِ ماه بین که چه زیبا و روشن است پاکیزه رو چو مریم ِ پاکیزه دامن است خوابیده ماه ِ غمزده ، بر تخت ِ آسمان بیمار و شرمناک ، مگر مریم ِ من است ![…]
عمری به سر دویدم در جست و جوی یار – شعر سراب هوشنگ ابتهاج عمری به سر دویدم در جست و جوی یار : جز دسترس به وصل ِ وی ام آرزو نبود دادم درین هوس دل ِ دیوانه را به باد این جست و جو نبود هر سو شتافتم پی ِ آن یار[…]
شب آمد و چیره شد سیاهی – شعر گور شب هوشنگ ابتهاج شب آمد و چیره شد سیاهی آرام گرفت مرغ و ماهی تنها منم اشک بار و بیدار ای شب تو زجان ِ من چه خواهی ! بشکیب و منال ای شباهنگ انده مفزا بر این دل ِ تنگ بگذار به درد ِ[…]
دوش آن رشته های یاس که بود – شعر گل های یاس هوشنگ ابتهاج دوش آن رشته های یاس که بود خفته بر سینه ی دل انگیزت راست گفتی که آرزوی من است که چنان گشته گردن آویزت با چه لبخندهای ناز آلود با چه شیرین نگاه ِ شورانگیز باز کردی ز گردن و[…]
راه در جنگل اوهام گم است – شعر بیرون شد از گمار هوشنگ ابتهاج راه در جنگل اوهام گم است سینه بگشای چو دشت اگرت پرتو خورشید حقیقت باید وقتی از جنگل گم پا نهادی بیرون و رها گشتی از آن گره کور گمار ناگهان آبشاری از نور بر سرت می ریزد و آسمان[…]
هجوم غرت شب بود و خون گرم شفق – شعر ز بال سرخ قناری هوشنگ ابتهاج هجوم غرت شب بود و خون گرم شفق هنوز می جوشید هنوز پیکر گلگون آفتاب شهید بر آن کرانه دشت کبود می جنبید هنوز برکه غمگین به یاد می آورد پرده رنگی روزی که دم به دم می[…]
ما از نژاد آتش بویدم – شعر کیوان ستاره بود هوشنگ ابتهاج ما از نژاد آتش بویدم همزاد آفتاب بلند اما با سرنوشت تیره خاکستر عمری میان کوره بیداد سوختیم او چون شراره رفت من با شکیب خاکستر ماندم کیوان ستاره شد تا برفراز این شب غمناک امید روشنی را با ما نگاه دارد[…]
بی مرغ آشیانه چه خالی ست – شعر بازگشت هوشنگ ابتهاج بی مرغ آشیانه چه خالی ست خالی تر آشیانه مرغی جفت خود جداست آه ای کبوتران سپید شکسته بال ینک به آشیانه دیرین خوش آمدید اما دلم به غارت رفته ست با آن کبوتران که پریدند با آن کبوتران که دریغا هرگز به[…]
ای شادی آزادی – شعر آزادی هوشنگ ابتهاج ای شادی آزادی ای شادی آزادی روزی که تو بازآیی با این دل غم پرورد من با تو چه خواهم کرد؟ غم هامان سنگین است دل هایمان خونین است از سر تا پامان خون می بارد ما سر تا پا زخمی ما سر تا پا خونین[…]
بانگ خروس از سرای دوست برآمد – شعر شاد باش هوشنگ ابتهاج بانگ خروس از سرای دوست برآمد خیز و صفا کن که مژده سحر آمد چشم تو روشن باغ تو آباد دست مریزاد هشت حافظ به همره تو که آخر دست به کاری زدی و غصه سر آمد بخت تو برخاست صبح تو[…]
پیشنهاد ویژه برای مطالعه شعر پوزخند تد هیوز شعر ای طایران قدس را عشقت فزوده بالها مولانا – غزل 2 دانلود آهنگ میبوسمت شروین حاجی پور بازسرایی در شعر احمد شاملو در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا[…]
شب فرو می افتاد – شعر گریه سیب هوشنگ ابتهاج شب فرو می افتاد به درون آمدم و پنجره ها رابستم باد با شاخه در آویخته بود من در این خانه تنها تنها غم عالم به دلم ریخته بود ناگهان حس کردم که کسی آنجا بیرون در باغ در پس پنجره ام می گرید[…]
گردنی می افراشت – شعر سقوط هوشنگ ابتهاج گردنی می افراشت سرش از چرخ فراتر می رفت آسمان با همه اخترهاش بوسه می زد به سر انگشتش سکه خورشید بود در مشتش یک سر و گردن گاه نه کم از فاصله کیهانی ست وز سرافرازی تا خواری جز یک سر مو فاصله نیست او[…]
خیال دلکش پرواز در طراوت ابر – شعر پرنده می داند هوشنگ ابتهاج خیال دلکش پرواز در طراوت ابر به خواب می ماند پرنده در قفس خویش خواب می بیند پرنده در قفس خویش به رنگ و روغن تصویر باغ می نگرد پرنده می داند که باد بی نفس است و باغ تصویری ست[…]
با گریه می نویسم – شعر خواب هوشنگ ابتهاج با گریه می نویسم از خواب با گریه پا شدم دستم هنوز در گردن بلند تو آویخته ست و عطر گیسوان سیاه تو با لبم آمیخته ست دیدار شد میسر و با گریه پا شدم پیشنهاد ویژه برای مطالعه شعر پوزخند تد هیوز شعر[…]
شب همه غم های عالم را خبر کن – شعر مرثیه جنگل هوشنگ ابتهاج شب همه غم های عالم را خبر کن بنشین و با من گریه سر کن گریه سر کن ای جنگل ای انبوه اندوهان دیرین ای چون دل من ای خموش گریه آگین سر در گریبان در پس زانو نشسته ابرو[…]