شعر فهرست کش نشاط این باغ نظامی – لیلی و مجنون 20
فهرست کش نشاط این باغ
بر ران سخن چنین کشد داغ
کانروز که مه به باغ میرفت
چون ماه دو هفته کرده هر هفت
گل بر سر سرو دسته بسته
بازار گلاب و گل شکسته
زلفین مسلسلش گرهگیر
پیچیده چو حلقههای زنجیر
در ره ز بنیاسد جوانی
دیدش چو شکفته گلستانی
شخصی هنری به سنگ و سایه
در چشم عرب بلند پایه
بسیار قبیله و قرابات
کارش همه خدمت و مراعات
گوش همه خلق بر سلامش
بخت ابنسلام کرده نامش
هم سیم خدا و هم قوی پشت
خلقی سوی او کشیده انگشت
از دیدن آن چراغ تابان
در چاره چو باد شد شتابان
آگه نه که گرچه گنج بازد
با باد چراغ در نسازد
چون سوی و طنگه آمد از راه
بودش طمع وصال آن ماه
مه را نگرفت کس در آغوش
این نکته مگر شدش فراموش
چاره طلبید و کس فرستاد
در جستن عقد آن پریزاد
تا لیلی را به خواستاری
در موکب خود کشد عماری
نیرنگ نمود و خواهش انگیخت
خاکی شد و زر چو خاک میریخت
پذرفت هزار گنج شاهی
وز رم گله بیش از آنکه خواهی
چون رفت میانجی سخنگوی
در جستن آن نگار دلجوی
خواهش کریی بدست بوسی
میکرد ز بهر آن عروسی
هم مادر و هم پدر نشستند
وامید در آن حدیث بستند
گفتند سخن به جای خویش است
لیکن قدری درنگ پیش است
کاین تازه بهار بوستانی
دارد عرضی ز ناتوانی
چون ماه ز بهیش باز خندیم
شکرانه دهیم و عقد بندیم
این عقد نشان سود باشد
انشاء الله که زود باشد
اما نه هنوز روزکی چند
میباید شد به وعده خرسند
تا غنچه گل شکفته گردد
خار از در باغ رفته گردد
گردنش به طوق زر درآریم
با طوق زرش به تو سپاریم
چون ابنسلام ازان نیازی
شد نامزد شکیب سازی
مرکب به دیار خویشتن راند
بنشست و غبار خویش بنشاند
خواستاری ابنسلام لیلی را لیلی و مجنون نظامی گنجوی
لازم به ذکر است که نام این بخش از منظومهی لیلی و مجنون «خواستاری ابنسلام لیلی را» است.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
نظامی گنجوی لیلی و مجنون قالب: مثنوی وزن شعر: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
معنی خواستاری ابنسلام لیلی را لیلی و مجنون – فهرست کش نشاط این باغ
فهرست کش نشاط این باغ
بر ران سخن چنین کشد داغ
کان روزکه مه به باغ می رفت
چون ماه دو هفته کرده هر هفت
گل بر سر سرو دسته بسته
بازار گلاب و گل شکسته
در ره ز بنی اسد جوانی
دیدش چو شکفته گلستانی
شخصی هنری به سنگ و سایه
در چشم عرب بلند پایه
بسیار قبیله و قرابات
کارش همه خدمت و مراعات
گوش همه خلق بر سلامش
بخت ابن سلام کرده نامش
هم سیم خدا و هم قوی پشت
خلقی سوی او کشیده انگشت
یک روز لیلی به همراه همسالان خود برای گردش به باغ می رود، در راه جوانی از قبیله بنی اسد او را می بیند. جوانی که بسیار در نزد قوم عرب از منزلت بالایی برخوردار بود و در بین تمام قبایل و نزدیکان محبوبیت زیادی داشت. نام او ابن سلام بود و مال و اموال زیادی هم داشت.
ابن سلام لیلی را می بیند و دلباخته او می شود.
از دیدن آن چراغ تابان
در چاره چو باد شد شتابان
شخصی را با شیربهای بسیار به خواستگاری او می فرستد. آب سلام به لیلی و خانواده او وعدعه هزار گنج شاهی و گله های حیوانات را داد تا بلکه به این شیوه بتواند نظر مساعد آنها را به خود جلب کند.
چاره طلبید و کس فرستاد
پچاره طلبید و کس فرستاد
در جستن عقد آن پریزاد
تا لیلی را به خواستگاری
در موکب خود کشد عماری
نیرنگ نمود و خواهش انگیخت
خاکی شد و زر چو خاک می ریخت
پذرفت هزار گنج شاهی
وز رم گله بیش از آنکه خواهی
وقتی واسطه به سراغ خانواده لیلی می رود و در مورد خواستگاری ابن سلام از لیلی صحبت می کند، پدر مادر لیلی از او می خواهند که مدتی به آنها فرصت دهد، چرا که لیلی قدری بیمار است و در حال حاضر نمی تواند به عقد کسی در بیاید. هر گاه که لیلی به حالت عادی بازگشت، ما به شما خبر می دهیم که برای عقد بیایید.
لیلی مغموم و ناراحت در گوشه خانه نشسته بود و از طرفی مجنون سرگردان و سرگشته کوه و بیابان بود. یکروز جوانی به نام “نوفل” که از شمشیر زنان عرب بود در حین شکار مجنون را می بیند.
دید آبله پای دردمندی
دید آبله پای دردمندی
بر هر مویی ز مویه بندی
محنت زده ای غریب و مهجور
دشمنکامی ز دوستان دور
وحشی شده از میان مردم
وحشی دو سه افتاده درو دم
نوفل چون پریشان حالی و آشفتگی مجنون را می بیند، از حال و روز او می پرسد، یکی از ملازمانش قصه عشق مجنون را بازگو می کند و داستان عشق مجنون باعث تاثر نوفل شده و او را تحت تاثیر قرار می دهد. مجنون به پیش خود می خواند و او را در کنار سفره خود می نشاند و به او امیدواری می دهد که لیلی را به زور هم که شده به عقد تو در می آورم. مجنون که از حال خویش با خبر و از وصل لیلی نا امید بود، به نوفل هشدار می دهد که:
او را به چو من رمیده خویی
او را به چو من رمیده خویی
مادر ندهد به هیچ رویی
گل را نتوان به باد دادن
مه زاده به دیو زاد دادن
او را سوی ما کجا طواف است
دیوانه و ماهِ نو گزاف است
مجنون می گوید که خانواده لیلی او را به عقد من در نمی آوردند، هیچگاه گلی را به دست باد نمی سپارند و ماهی را به دیو نمی دهند چون باعث نابودی او می شود.
اما نوفل در خواسته اش اصرار دارد و به حکم غرور جوانی و خوی جوانمردی سوگند یاد کرد که:
از راه وفا به گنج و شمشیر
از راه وفا به گنج و شمشیر
کوشم نه چو گرگ بلکه چون شیر
نه صبر بود نه خورد و خوابم
تا آنچه طلب کنم بیابم
من نه مثل یک گرگ بلکه مثل یک شیر برای خواسته تو می جنگم و تا زمانی که تو را به خواسته ات نرسانم دست از طلب بر نمی دارم. اما تو هم به من قول بده که دست از این شوریدگی برداری و مدتی صبر و وقار پیشه کنی تا این تهمت دیوانگی از تو برخیزد و خانواده لیلی با خیال راحت او را به دست تو بدهند.
مجنون پاسخ می دهد آن سوی جنگ یار من است من چگونه می توانم طرف یار خود را نگیرم؟ جان من جایی است که یارم است و اولین شرط عشق به پیش یار مردن است. وقتی در حق خود این را روا دارم به شما چه کمکی می توانم بکنم؟
چند مدت به شادی و سرخوشی گذشت، مجنون که همچنان در آرزوی وصال لیلی و به امید وفای نوفل دل خوش کرده و آرام گرفته بود، با گذشت دو سه ماهی سودای عشق به سرش زد و روزی در یکی از بزم های شادخواری ترانه ای به این مضمون خواند:
ای فارغ از آه دردناکم
ای فارغ از آه دردناکم
بر باد فریب داده خاکم
صد وعده مهرداده بیشی
با نیم وفا نکرده خویشی
پذرفته که پیشت آورم نوش
پذیرفته خویش کرده فرموش
آورده مرا بدلفریبی
وا داده به دست ناشکیبی
دادیم زبان به مهر و پیوند
و امروز همی کنی زبان بند
صد زخم زبان شنیدم از تو
یک مرهم دل ندیدم از تو
صبرم شد و عقل رخت بر بست
دریاب وگرنه رفتم از دست
نوفل با شنیدن عتاب مجنون، به یاد قولی که به او داده بود افتاد و بسیج خواستگاری کرد و با صد سوار زبده جنگاور به قبیله لیلی رفت. چون به نزدیکی قبیله لیلی رسید، قاصدی فرستاد و دختر را طلبید، و با شنیدن جواب رد، به جنگ تهدیدشان کرد. کار نوفل و قبیله لیلی به جنگ کشید. در غوغای این کارزار مجنون حالی عجیب و رفتاری دیوانه وار داشت. گاهی به قبیله لیلی کمک می کرد و گاهی با سپاه نوفل می جنگید.
یکی از سواران نوفل در کار مجنون حیران ماند و ملامتش کرد که:
ما از پی تو به جان سپاری
ما از پی تو به جان سپاری
با خصم تو را چراست یاری؟
و پاسخ نامعقول مجنون بر حیرت سوار افزود:
آن جانب دست یار دارد
کس جانب یار چون گذارد؟
میلِ دلِ مهربانم آنجاست
آنجاست دلم که جانم آنجاست
شرط است به پیش یار مردن
زو جان ستدن ز من سپردن
چون جان خود اینچنین سپارم
بر جان شما چه رحمت آرم
مجنون پاسخ می دهد آن سوی جنگ یار من است من چگونه می توانم طرف یار خود را نگیرم؟ جان من جایی است که یارم است و اولین شرط عشق به پیش یار مردن است. وقتی در حق خود این را روا دارم به شما چه کمکی می توانم بکنم؟
پس از نبردی خونین چون جنگاوران قبیله لیلی از همراهان نوفل بیشتر بودند، حامی مجنون با همه پایمردی و شجاعت نمایی، سپاه خویش را حریف ایشان ندید، دست از جنگ کشید و از در آشتی درامد و قاصدی نزد کسان لیلی فرستاد.
اینجا نه حدیث تیغ بازیست
اینجا نه حدیث تیغ بازیست
دلالگی ای بدلنوازیست
از بهر پری زده جوانی
خواهم ز شما پری نشانی
وز خاصه خویشتن در این کار
گنجینه فدا کنم به خروار
ور زانکه شکر نمی فروشید
در دادنِ سرکه هم مکوشید
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد
شعر ما را همه شب نمیبرد خواب سعدی – غزل 26
شعر چون عهده نمیشود کسی فردا را خیام – رباعی 2
دیدگاه کاربران درباره شعر فهرست کش نشاط این باغ چیست؟
مانا میگوید:
مرحوم حسین منزوی یکبار سروده بود:
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد
می شد بدانم که اینکه خط سر نوشت من
از دفتـــــر کــــدام شب بستــــه وام شد ؟
اول دلــم فراق تو را سرسری گرفت
و آن زخم کوچک دلم آخر جذام شد
شعر من از قبیله خونست خون من ،
فـــــواره از دلــــم زد و آمد کلام شد
ما خون تازه در تن عشقیم و عشق را
شعر من و شکوه تو ، رمز الدوام شد
بعد از تو باز عاشقـی و باز … آه نه !
این داستان به نام تو اینجا تمام شد
جلیل میگوید:
آگه نه که گرچه گنج بازد
با باد چراغ در نسازد
معنی این بیت رو متوجه نمیشم؛
و مصراع اول این بیت
چون ماه ز بهیش باز خندیم
شکرانه دهیم و عقد بندیم
معنی شعر فهرست کش نشاط این باغ چیست؟
یک روز لیلی به همراه همسالان خود برای گردش به باغ می رود، در راه جوانی از قبیله بنی اسد او را می بیند. جوانی که بسیار در نزد قوم عرب از منزلت بالایی برخوردار بود و در بین تمام قبایل و نزدیکان محبوبیت زیادی داشت. نام او ابن سلام بود و مال و اموال زیادی هم داشت.
شعر فهرست کش نشاط این باغ اثر کیست؟
این شعر اثر نظامی است.
- 80 – نکیسا بر طریقی کان صنم خواست – غزل گفتن نکیسا از زبان شیرین - جولای 17, 2023
- 79 – همان صاحب سخن پیر کهن سال – پشیمان شدن شیرین از رفتن خسرو - جولای 17, 2023
- 78 – شباهنگام کاهوی ختن گرد – بازگشتن خسرو از قصر شیرین - جولای 17, 2023
