صبحدم-خاکی-به-صحرا-برد-باد-از-کوی-دوست

صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست – 107

  • دانلود دکلمه صوتی شعر صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست سعدی – غزل 107 + پخش آنلاین، متن کامل، معنی و تفسیر. بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست. دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم.

     

    شعر صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست – غزل 107 – سعدی

     

    صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست

    بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست

     

    دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم

    ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست

     

    گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد

    ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست

     

    هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‌کند

    بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

     

    دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست

    روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

     

    هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می‌کند

    تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوست

     

    دشمنم را بد نمی‌خواهم که آن بدبخت را

    این عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوست

     

    هر کسی را دل به صحرایی و باغی می‌رود

    هر کس از سویی به دررفتند و عاشق سوی دوست

     

    کاش باری باغ و بستان را که تحسین می‌کنند

    بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    سعدی قالب: غزل فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست صوتی

    پلیر زیر چند دکلمه ی صوتی شعر صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست سعدی است. این قطعه‌ها توسط  محسن لیله‌کوهی، سعیده تهرانی‌نسب و حمیدرضا محمدی خوانده شده‌اند.

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان ناآشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    پیشنهاد ویژه برای مطالعه

    شعر تنها پل الوار

    شعر داد مرا روزگار مالش دست جفا خاقانی – قصیده ۱۴

    شعر ما را همه شب نمی‌برد خواب سعدی – غزل 26

    9 جمله معروف سووشون سیمین دانشور – تکه کتاب

     

    معنی صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست

    صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست بوستان در عنبر سارا گرفت از بوی دوست

    باد در هنگام صبح از کوی دوست مشتی خاک به دشت و صحرا برد و بدینسان بوستان را از بوی دوست غرق در بوی عنبر ناب ساخت.

    [ عنبر = ماده ای چرب و خوشبو و سیاه رنگ که از رودۀ نوعی وال یا ماهی عنبر (کاشالو) می گیرند / سارا = خالص و صاف ].

     

    معنی دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم

    دوست گر با ما بسازد دولتی باشد عظیم ور نسازد می‌بباید ساختن با خوی دوست

    اگر دوست با ما از درِ سازگاری درآید، این پیروزی و اقبالی بزرگ است. ولی چنانچه راه ناسازگاری پیش گیرد، بر ما لازم است که خود را با خوی او وفق دهیم.

    [ دولت = سعادت و اقبال ].

     

    معنی گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد

    گر قبولم می‌کند مملوک خود می‌پرورد ور براند پنجه نتوان کرد با بازوی دوست

    اگر مرا بپذیرد، غلام خویش را مورد توجّه و عنایت قرار داده است و چنانچه ما را از خود براند ، توان درافتادن با او را نداریم.

    [ مملوک = بنده و غلام زر خرید / پنجه کردن با کسی = کنایه از ستیز و نزاع کردن با کسی ].

     

    معنی هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‌کند

    هر که را خاطر به روی دوست رغبت می‌کند بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست

    اگر خاطر هر کس به جانب دوست میل و رغبتی دارد، باید همانند موی دوست آشفتگی بسیاری تحمّل نماید.

    [ خاطر = فکر و اندیشه، دل ].

     

    معنی دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست

    دیگران را عید اگر فرداست ما را این دمست روزه داران ماه نو بینند و ما ابروی دوست

    اگر برای روزه داران فردا عید فطر است، برای ما همین لحظه است که به جای ماه نو هلال ابروی دوست را مشاهده می کنیم.

    [ عید = عید فطر ].

     

    معنی هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می‌کند

    هر کسی بی خویشتن جولان عشقی می‌کند تا به چوگان که در خواهد فتادن گوی دوست

    هر کس از سر بی خویشتنی در میدان عشق جولانی دارد. امّا باید به انتظار نشست تا معلوم شود که گوی عشق دوست به خم چوگان چه کسی خواهد افتاد؟

    [ بی خویشتن = مستانه و در حالت بی خودی و بی خویشی / جولان کردن = سعی و تلاش کردن / گوی = توپ و گلوله ای چوبین که در بازی چوگان از آن استفاده می شود / چوگان = چوبی با دستۀ راست و باریک و سرِ کج که با آن در چوگان بازی گوی را می زنند ].

     

    معنی دشمنم را بد نمی‌خواهم که آن بدبخت را

    دشمنم را بد نمی‌خواهم که آن بدبخت را این عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوست

    برای دشمنم بدی آرزو نمی کنم، زیرا برای آن بدبخت همین کافی است که مرا در کنار دوست ببیند.

    [ عقوبت = عذاب / هم زانو = دو کسی که برابر و مقابل هم نشینند، کنایه از مصاحب و رفیق صمیمی ].

     

    معنی هر کسی را دل به صحرایی و باغی می‌رود

    هر کسی را دل به صحرایی و باغی می‌رود هر کس از سویی به دررفتند و عاشق سوی دوست

    دل هر کس برای تفرّج و خوشی به باغ و صحرایی میل می کند. آری، هر کس متناسب با درک و ذوق خود برای احساس لذّت به جانبی می رود. عاشق هم برای درک این لذّت به سوی دوست می رود.

     

    معنی کاش باری باغ و بستان را که تحسین می‌کنند

    کاش باری باغ و بستان را که تحسین می‌کنند بلبلی بودی چو سعدی یا گلی چون روی دوست

    ای کاش در باغ و بستانی که مردمان لب به تحسین آن گشوده اند، بلبلی سخنگو مثل سعدی یا گلی به زیبارویی یار وجود می داشت.

    [ باری = به هر حال، خلاصه ].

     

     

    معنی غزل صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست سعدی چیست؟

    باد در هنگام صبح از کوی دوست مشتی خاک به دشت و صحرا برد و بدینسان بوستان را از بوی دوست غرق در بوی عنبر ناب ساخت.

    [ عنبر = ماده ای چرب و خوشبو و سیاه رنگ که از رودۀ نوعی وال یا ماهی عنبر (کاشالو) می گیرند / سارا = خالص و صاف ].

     

    شعر صبحدم خاکی به صحرا برد باد از کوی دوست اثر کیست؟

    این شعر اثر سعدی شیرازی است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    مهدیه

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»