نیست

به اِولین و ثمین باغچه‌بان – سخنی نیست

  • به اِولین و ثمین باغچه‌بان – سخنی نیست

     

    به اِولین و ثمین باغچه‌بان
    چه بگویم؟ سخنی نیست.

    می‌وزد از سرِ امید، نسیمی،
    لیک، تا زمزمه‌یی ساز کند
    در همه خلوتِ صحرا
    به ره‌اش
    نارونی نیست.

    چه بگویم؟ سخنی نیست.

    پُشتِ درهای فروبسته
    شب از دشنه و دشمن پُر
    به کج‌اندیشی
    خاموش
    نشسته‌ست.

    بام‌ها
    زیرِ فشارِ شب
    کج،
    کوچه
    از آمدورفتِ شبِ بدچشمِ سمج
    خسته‌ست.

    چه بگویم؟ ــ سخنی نیست.

    در همه خلوتِ این شهر، آوا
    جز ز موشی که دَرانَد کفنی، نیست.

    وندر این ظلمت‌جا
    جز سیانوحه‌ی شومُرده زنی، نیست.

    ور نسیمی جُنبد
    به ره‌اش
    نجوا را
    نارونی نیست.

    چه بگویم؟
    سخنی نیست…

    ۲۷ آذرِ ۱۳۳۹

     

     

    WhatsApp Image 2022 09 03 at 5.56.02 PM 1

    WhatsApp Image 2022 09 03 at 5.56.48 PM 1

     

     

    پیشنهاد ویژه برای احمد شاملو:

    شعر باغ آینه احمد شاملو

    شعر شعری که زندگی ست احمد شاملو

     

     

    پیشنهاد ویژه برای شما:

    گلچین اشعار عاشقانه ی فروغ فرخزاد

    شعر صدای پای آب سهراب سپهری

    شعر مسافر سهراب سپهری

    شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد فروغ فرخزاد

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    بهاره خدابنده
    Latest posts by بهاره خدابنده (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *