
شعر زهی دارنده اورنگ شاهی نظامی – خسرو و شیرین 9
خطاب زمین بوس
زهی دارنده اورنگ شاهی
حوالتگاه تایید الهی
پناه سلطنت، پشت خلافت
ز تیغت تا عدم، موئی مسافت
فریدون دوم، جمشید ثانی
غلط گفتم که حشو است این معانی
فریدون بود طفلی گاو پرورد
تو بالغ دولتی هم شیر و هم مرد
ستد جمشید را، جان، مارِ ضحاک
ترا جان بخشد اژدرهای افلاک
گر ایشان داشتندی تخت با تاج
تو تاج و تخت میبخشی به محتاج
کند هر پهلوی خسرو نشانی
تو خود هم خسروی هم پهلوانی
سلیمان را نگین بود و ترا دین
سکندر داشت آیینه، تو آیین
ندیدند آنچه تو دیدی ز ایام
سکندر ز آینه، جمشید از جام
زهی ملک جوانی خرم از تو
اساس زندگانی محکم از تو
اگر صد تخت خود بر پشت پیل است
چو بی نقش تو باشد تخت نیل است
به تیغِ آهنین عالم گرفتی
به زرین جام، جای جم گرفتی
به آهن چون فراهم شد خزینه
از آهن وقف کن بر آبگینه
به دستوری حدیثی چند کوتاه
بخواهم گفت اگر فرمان دهد شاه
من از سِحرِ سَحَر پیکان راهم
جرس جنبانِ هارورتانِ شاهم
نخستین مرغ بودم من درین باغ
گرم بلبل کنی کینت و گر زاغ
به عرض بندگی دیر آمدم دیر
و گر دیر آمدم شیر آمدم شیر
چه خوش گفت این سخن پیر جهانگرد
که دیر آی و درست آی ای جوانمرد
در این اندیشه بودم مدتی چند
که نزلی سازم از بهر خداوند
نبودم تحفهٔ چیپال و فغفور
که پیش آرم زمین را بوسم از دور
بدین مشتی خیال فکرت انگیز
بساط بوسه را کردم شکر ریز
اگر چه مور قربان را نشاید
ملخ نزل سلیمان را نشاید
نبود آبی جز این در مغز میغم
و گر بودی نبودی جان دریغم
به ذره آفتابی را که گیرد
به گنجشکی عقابی را که گیرد
چه سود افسوس من کز کدخدائی
جز این موئی ندارم در کیائی
حدیث آنکه چون دل گاه و بیگاه
ملازم نیستم در حضرتِ شاه
نباشد بر ملک پوشیده رازم
که من جز با دعا با کس نسازم
نظامی اکدشی خلوت نشین است
که نیمی سرکه نیمی انگبین است
ز طبعِ تر گشاده چشمهٔ نوش
به زهد خشک، بسته بار بر دوش
دهان زهدم ار چه خشک خانی است
لسان رَطبَم، آب زندگانی است
چو مشک از ناف عزلت بو گرفتم
به تنهائی چو عنقا خو گرفتم
گل بزم از چو من خاری نیاید
ز من غیر از دعا کاری نیاید
ندانم کرد خدمتهای شاهی
مگر لختی سجود صبحگاهی
رعونت در دماغ از دام ترسم
طمع در دل ز کار خام ترسم
طمع را خرقه بر خواهم کشیدن
رعونت را قبا خواهم دریدن
من و عشقی مجرد باشم آنگاه
بیاسایم چو مفرد باشم آنگاه
سر خود را به فتراکت سپارم
ز فتراکت چو دولت سر بر آرم
گرم دور افکنی در بوسم از دور
و گر بنوازیَم نُورٌ علی نور
به یک خنده گرت باید چو مهتاب
شب افروزی کنم چون کِرمِ شبتاب
چو دولت هر که را دادی به خود راه
نِبِشتی بر سرش یا میر یا شاه
چو چشم صبح در هر کس که دیدی
پلاسِ ظلمت ازوی در کشیدی
به هر کشور که چون خورشید راندی
زمین را بدره بدره زر فشاندی
زر افشانت همه ساله چنین باد
چو تیغت حصن جانت آهنین باد
جهان بیرون مباد از حکم و رایت
زمین خالی مباد از خاکِ پایت
سرت زیر کلاه خسروی باد
به خسرو زادگان پشتت قوی باد
به هر منزل که مشک افشان کنی راه
منور باش چون خورشید و چون ماه
به هر جانب که روی آری به تقدیر
رکابت باد چون دولت، جهانگیر
جنابت بر همه آفاق منصور
سپاهت قاهر و اعدات مقهور
خطاب زمین بوس خسرو و شیرین نظامی گنجوی
لازم به ذکر است که نام این بخش از منظومهی خسرو و شیرین «خطاب زمین بوس» است.
از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:
نظامی گنجوی خسرو و شیرین قالب: مثنوی وزن شعر: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
در صورتی که در متن بالا، معنای واژهای برایتان ناآشنا میآمد، میتوانید در جعبهی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهیست که برخی واژهها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شدهاند. شما باید هستهی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیکترین پاسخ برسید. اگر واژهای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاهها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.
لیست واژهها (تعداد کل: 36,098)
آ
(حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".
پیشنهاد ویژه برای مطالعه
شعر قلبت را میبرم ای.ای.کامینگز
شعر چون دید پدر که دردمند است نظامی
دیدگاه کاربران درباره شعر زهی دارنده اورنگ شاهی چیست؟
مبین میگوید:
دوست دارم بدانم چطور معنی می کنید اکدش را
نظامی اکدشی خلوت نشینست
که نیمی سرکه نیمی انگبینست
nabavar میگوید:
گرامی مبین
نظامی اکدشی خلوت نشینست
که نیمی سرکه نیمی انگبینست
خود را سرک انگبین گفته و بدینگونه خود ستایی کرده.
جای دیگر می گوید:
نگاری اکدش است این نقش دمساز
پدر هندو و مادر ترک طنّاز
او دورگه و ترک تبار است از جانب پدر. و هندو از مادر.
شعر زهی دارنده اورنگ شاهی اثر کیست؟
این شعر اثر نظامی است.
- 48 – چو شاهنشاه صبح آمد بر اورنگ – آگهی خسرو از مرگ بهرام چوبین - بهمن 12, 1401
- 47 – چون بر شیرین مقرر گشت شاهی – نشستن شیرین به پادشاهی بر جای مهین بانو - بهمن 12, 1401
- 46 – مهین بانو دلش دادی شب و روز – وصیت کردن مهین بانو شیرین را - بهمن 12, 1401