جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ خاقانی

جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ – 1

  • شعر جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ خاقانی

    در یکتاپرستی و ستایش حضرت خاتم الانبیاء

     

    جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ

    دل طلب کز دار ملک دل توان شد پادشا

     

    تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست

    خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید تو را

     

    با تو قرب قاب قوسین آنگه افتد عشق را

    کز صفات خود به بعد المشرقین افتی جدا

     

    آن خویشی، چند گوئی آن اویم آن او

    باش تا او گوید ای جان آن مائی آن ما

     

    نیست عاشق گشتن الا بودنش پروانه وار

    اولش قرب و میانه سوختن، آخر فنا

     

    لاف یک رنگی مزن تا از صفت چون آینه

    از درون سو تیرگی داری و بیرون سو صفا

     

    آتشین داری زبان و دل سیاهی چون چراغ

    گرد خود گردی از آن تردامنی چون آسیا

     

    رخت از این گنبد برون بر، گر حیاتی بایدت

    زان که تا در گنبدی با مردگانی هم وطا

     

    نفس عیسی جست خواهی راه کن سوی فلک

    نقش عیسی در نگارستان راهب کن رها

     

    بر گذر زین تنگنای ظلمت اینک روشنی

    درگذر زین خشک سال آفت اینک مرحبا

     

    بر در فقر آی تا پیش آیدت سرهنگ عشق

    گوید ای صاحب خراج هر دو گیتی اندر آ

     

    شرب عزلت ساختی از سر ببر باد هوس

    باغ وحدت یافتی از بن بکن بیخ هوا

     

    با قطار خوک در بیت المقدس پا منه

    با سپاه پیل بر درگاه بیت الله میا

     

    سر بنه کاینجا سری را صد سر آید در عوض

    بلکه بر سر هر سری را صد کلاه آید عطا

     

    هر چه جز نور السموات از خدائی عزل کن

    گر تو را مشکوة دل روشن شد از مصباح لا

     

    چون رسیدی بر در لاصدر الا جوی از آنک

    کعبه را هم دید باید چون رسیدی در منا

     

    ور تو اعمی بوده‌ای بر دوش احمد دار دست

    کاندر این ره قائد تو مصطفی به مصطفا

     

    اوست مختار خدا و چرخ و ارواح و حواس

    زان گرفتند از وجودش منت بی‌منتها

     

    هشت خلد و هفت چرخ و شش جهات و پنج حس

    چار ارکان و سه ارواح و دو کون از یک خدا

     

    چون مرا در نعت چون اویی رود چندین سخن

    از جهان بر چون منی تا کی رود چندین جفا

     

     

     

    شعر در یکتاپرستی و ستایش حضرت خاتم الانبیاء خاقانی

    البته نام اصلی این شعر در یکتاپرستی و ستایش حضرت خاتم الانبیاء است که توسط خاقانی، شاعر و قصیده‌سرای بزرگ ما، نوشته شده. این شعر این گونه آغاز می‌شود: «جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ».

     

    از آرشیوهای مشابه دیدن کنید:

    خاقانی قالب: قصیده وزن شعر: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)

     

    در صورتی که در متن بالا، معنای واژه‌ای برایتان نا آشنا می‌آمد، می‌توانید در جعبه‌ی زیر، آن واژه را جستجو کنید تا معنای آن در مقابلش ظاهر شود. بدیهی‌ست که برخی واژه‌ها به همراه پسوند یا پیشوندی در متن ظاهر شده‌اند. شما باید هسته‌ی اصلیِ آن واژه را در جعبه جستجو کنید تا به نزدیک‌ترین پاسخ برسید. اگر واژه‌ای را در فرهنگ لغت پیدا نکردید، در بخش دیدگاه‌ها گزارش دهید. با سپاس از همکاری شما.

    جستجوی واژه

    لیست واژه‌ها (تعداد کل: 36,098)

    آ

    (حر.) «آ» یا «الف ممدوده» نخستین حرف از الفبای فارسی ؛ اولین حرف از حروف ابجد، برابر با عدد "۱".


     

    معنی جوشن صورت برون كن در صف مردان درآ

    دل طلب كز دار ملك دل توان شد پادشا

    جوشن: نوعي از لباس جنگ كه غير از زره است. جوشن صورت، اضافه تشبيهي است به معني روپوش محكم و پولادين.// مردان: كنايه از عارفان و اهل معني.// دل: مهبط اسرار الهي و نقطه عروج انساني.// دار: به عربي خانه و محله و سراي.//

    معني بيت: شيفتگي به ظاهر را رها كن و در رده اهل معني درآي و براي رسيدن بدين منظور رجوع به دل كن، چون از اين طريق سلطنت مطلق قابل دريافت است.

     

    معنی تا تو خود را پاي بستي باد داري در دو دست

    خاك بر خود پاش كز خود هيچ نگشايد ترا

    باد در دست داشتن: كنايه از تهيدست و بي‌حاصل بودن.// خاك بر خود پاشيدن: كنايه از ترك منيّت است.// معني بيت: تا ظاهرپرستي، پاي خود را از حركت به سوي معني بسته‌اي و تهيدستي،‌ بنابراين ترك خودپرستي و منيّت كن زيرا از خود(منيّت) گشايشي بر تو حاصل نيست.

     

    3- معنی با تو قرب قاب قوسين آنگه افتد عشق را

    كز صفات خود به بعدالمشرقين ماني جدا

    3. قاب قوسين: فاصله مابين قبضه و گوشه كمان. مأخوذ از آيه فكان قاب قوسين او ادني (نجم،‌ 9).// صفات خود: كنايه از صفت نفساني است.// مشرقين: شرق و غرب، بعدالمشرقين يعني به فاصله مشرق و مغرب// معني بيت: زماني به عشق بسيار نزديك مي‌شوي كه از صفات نفساني خود به فاصله مشرق و مغرب كاملاً دور شده باشي.

     

    4- معنی آن خويشي،‌چندگويي كآن اويم آن اوي

    باش تا او گويد از خود كان مايي آن ما

    4. آن خويشي: وابسته و متعلق به صفات نفساني هستي.// معني: لاف زدن از اينكه وابسته به خدا هستم بي‌فايده است. بايد خود پرودگار ترا از خويشتن بداند. در اين بيت اشارتي به موضوع كوشش و كشش عرفاني نيز وجود دارد.

     

    5- معنی چيست عاشق را جز آن كاتش دهد پروانه‌وار

    اولش قرب و ميانه سوختن و آخر فنا

    قرب: در لغت نزديك بودن و نزد صوفيان نزديكي دل به خداوند است از راه صفاي آن و اختصاص يافتنش به محبّت حق، بعد عكس آن است كه انسان خود و بندگي خويش را در برابر حق،‌ نيست انگارد و تمايلات و تمنّيات خويش را به چيزي نشمارد و همه جهان و جهانيان را درقبال حق موجود نپندارد. معني: وظيفه عاشق چيزي نظير سرنوشت پروانه است. پروانه اوّل به آتش نزديك مي‌شود، سپس مي‌سوزد و در پايان فاني مي‌گردد.

     

    6- معنی لاف يكرنگي مزن تا از صفت چون آينه

    از درون سو تيرگي داري و بيرون سو صفا

    6. يك رنگي:‌ كنايه از:‌ اخلاص‌مندي، يك جهتي و دوستي كه در آن شائبه‌اي از نفاق و ساختگي و ريا نباشد. // معني: تا زماني كه همچون آينه از درون تيره و از بيرون درخشنده‌اي، داراي چنين صفتي هستي، از يكرنگي لاف نزن.

     

    7- معنی آتشين داري زبان زان دل سياهي چون چراغ

    گرد خود گردي از آن تردامني چون آسيا

    7. آتش زبان: كنايه از تند و تيز فصيح و بليغ. زبان آتشين داشتن در اين بيت به معني اهل قيل و قال و صرف سخنوري فاقد ايمان و معناست.// تردامني آسيا: مراد آسياهاي آبي است كه آب پيوسته در دامن آن مي گردد و ترش مي‌كند. اما در مورد انسان تردامني كنايه از گناهكار و فاسق بودن اوست.//

    دل سياهي:‌ بدقلبي و بدانديشي . تشبيه فتيله سوزان چراغ و روغندان آن به سخنوري ظاهري و بي‌ايماني و تاريكي درون جالب توجه است. گرد خود گشتن:‌ خود محور بودن.// معني: چون تنها اهل قيل و قالي بدان سبب علي‌رغم زبان فصيح‌ات، درونت چون درون چراغ تيره ‌و تار است، و چون مانند آسيا خودمحوري بدان جهت تردامني.

     

    8- معنی رخت از اين گنبد برون بر گر حياتي بايدت

    زانكه تا در گنبدي با مردگاني هم وطا

    8. گنبد: كنايه از جهان و دنيا (فرهنگ كنايات) در مصراع دوم اشاره ضمني به گور نيز هست.// رخت از جائي بيرون بردن يا كشيدن: كنايه از ترك آنجاست و قطع علاقه.// وطاء: به كسر واو، بستر و نهالين است. (غياث) هم وطا كنايه از همبستر و هم‌سفره.// معني: اگر به دنبال حيات واقعي هستي از اين دنيا دل بركن، زيرا تا وابسته بدين جهاني با مردگان هم بستري.

     

    9- معنی نفس عيسي جست خواهي راي كن سوي فلك

    نقش عيسي در نگارستان راهب كن رها

    نفس عيسي:‌ كنايه از نفس ناطقه و روح مجرد. مقصود از نفس ناطقه، نفسي كه ادراك معاني كند، در اصطلاح حكما روح و جان. (فرهنگنامه شعري)// نقش عيسي: كنايه از: صورت ظاهر انسان با صفات خاكي وي.// نگارستان راهب: كنايه از دير مسيحيان كه پراز نقش و نگار است و همچنين كنايه از اين دنياي پر از رنگ و نقش‌هاي گوناگون است.

     

    9- معنی نفس عيسي جست خواهي راي كن سوي فلك

    نقش عيسي در نگارستان راهب كن رها

    نفس عيسي:‌ كنايه از نفس ناطقه و روح مجرد. مقصود از نفس ناطقه، نفسي كه ادراك معاني كند، در اصطلاح حكما روح و جان. (فرهنگنامه شعري)// نقش عيسي: كنايه از: صورت ظاهر انسان با صفات خاكي وي.// نگارستان راهب: كنايه از دير مسيحيان كه پراز نقش و نگار است و همچنين كنايه از اين دنياي پر از رنگ و نقش‌هاي گوناگون است.

    تلميح به عروج عيسي (ع) به آسمان چهارم. آرايه تضاد ميان نفس و نقش.// معني: اگر به دنبال روح مجردي، همچون عيسي به افلاك عروج كن و صورت مادي آدمي را در مكان صورت‌پرستان رها ساز.

     

    10- معنی بر در فقرآي تا پيش آيدت سرهنگ عشق

    گويد اي صاحب خراج هر دو گيتي مرحبا

    فقر: در لغت به معني احتياج و تنگدستي است . در اصطلاح صوفيان: نيازمندي به خدا و بي‌نيازي از غيراوست.// سرهنگ عشق: اضافه تشبيهي عشق مانند فرمانده است.// معني:‌ به درگاه فقر محمدي روي آور تا فرمانده عشق به تو خوشآمد گويد، تويي كه مالك هر دو گيتي هستي.

     

    11- معنی شرب عزلت ساختي از سر ببر آب هوس

    باغ وحدت يافتي از بُن بكن بيخ هوا

    شرب عزلت: به ضم شين، اضافه تشبيهي.// از سر: از بيخ و بن.// باغ وحدت: اضافه تشبيهي كنايه از گلستان وحده لااله الاهو.// معني: وقتي آب گواراي گوشه‌نشيني را مهيا كردي، آب هوا و هوس را از بيخ قطع كن و زماني كه به وحدت رسيدي هواهاي نفساني را از ريشه قطع كن.

     

    12- معنی با قطار خوک در بیت المقدس پی منه

    با سپاه پیل بر درگاه بیت الله میا

    قطار خوک: قطار به کسر اول، شتران بر یک نسق رونده و چند اجسام كه پهلوی همدیگر باشند. قطار خوک، کنایه از هواهای نفس که به دنبال هم پیاپی می آیند.// بیت المقدس: شهر و مرکز حکومت قدیم فلسطین و پایتخت کنونی اسرائیل. اما اینجا مراد، مسجدی است که در ملک شام حضرت داود علیه السلام آن را بنا نهاده و حضرت سلیمان علیه السلام آن را به اتمام رسانیده

    و قبله اکثر انبیاء همان بوده است. کنایه است از مقام وحدت و عزلت.// سپاه پیل اشاره است به حمله ابرهه با پیلان به مکه.// بیت الله: خانه خدا، کعبه. کل مصراع تمثیل است برای مصراع اول.// معنی با هواهای نفسانی پایدرمقام مقدس وحدت و عزلت مگذار، کما اینکه حمله با فیل به خانه مقدس کعبه درست نبود.

     

    13- معنی سربنه کاینجا سری را صد سرآید در عوض

    بلکه بر سر هر سری را صد کلاه آید عطا

    13. سربنه: سر را رها کن. سر نشانه ملیت است. در عین حال سرنهادن به معنی تسلیم و ترک خودی و فدا کردن آن نیز هست.// معنی: سر را در اینجا فدا کن که در مقابل یک سر، صدها سر پاداش آید، حتی برای هرکدام از این سرها صدها تاج سلطنت نیز عطا می شود.

     

    14- معنی هرچه جز نور السموات از خدای آن عزل کن

    گر ترا مشکوه دل روش شد از مصباح لا

    نورالسموات: اشاره دارد به آیه الله نورالسموات و الارض… (نور، 35).// مشکوه: چراغدان.// مصباح: چراغ.// لا: مقام نفی وترک، مستفاد از لااله الا الله. مصباح لا، اضافه تشبیهی لا چون چراغ روشنی بخش تاریکی شرک است.// معنی: اگر درون تو از نور لااله لاالله روشن شده است، از خداوند جز خداوندگاری همه چیز را دور کن.

     

    15- معنی چون رسیدی بر در لاصدر الا جوی از آنک

    کعبه را هم دید باید چون رسیدی در منا

    15. منا: (منی) به کسر میم، موضعی است در مکه معظمه که مقام بازار است و حاجیان در آنجا قربانی کنند. (غیاث) تشبیه مرحله لا به منا و الّا به مکه، همچنین انتهای زیارت از منا به مکه ختم و کامل می شود. پس از لا نیز به الّا بایست رسید: لا اله الا الله.// معنی: وقتی به دروازه لا رسیدی مقام اثبات خدای را از الّا بجوی، تا مفهوم لا اله الاالله کامل شود، چنانکه در زیارت کعبه نیز پس از قربانی کردن در منا نبایست متوقف شد بلکه کعبه را نیز باید دید. خلاصه آنکه پس از نفی نوبت به اثبات می رسد.

     

    16- معنی ور تو اعمی دیده ای بر دوش احمد دار دست

    کاندرین ره قائد تو مصطفی به مصطفا

    16. اعمی: نابینا.// احمد. یکی از نامهای پیامبر اکرم.// قائد: پیشوا.// به نکته ظریف در مصراع اول باید توجه داشت که اگر کسی کور باشد معمولاً دستش را بر دوش یا به دست کسی می گذارد تا او را هدایت کند. مقصود تبعیت محض از شریعت محمدی است.//معنی اگر تو از حیث معنی کور هستی خود را به دست شریعت محمدی بسپار، زیرا در این راه بهتر است پیشوای تو پیامبر اکرم باشد.

    17- معنی اوست مختار خدا و چرخ و ارواح و حواس

    زان گرفتند از وجودش منت بی منتهی

    17. مختار، برگزیده. بیت ناظر است بر حدیث معروف لولاک لما خلقت الافلاک// معنی: پیامبر برگزیده خدا و گردون و ارواح و حواس است، و تمام هستی وجود خویش را مدیون خلقت اوست.

    18-معنی هشت خلد از هفت چرخ و شش جهت از پنج حس

    چار ارکان از سه ارواح و دوکون از یک خدا

    18. هشت خل عبارتنداز: جنت، جنه المأوی، جنه النعیم، دارالسلام، دارالقرار، فردوس، عدن، علیین.// هفت فلک: قمر، عطارد، زهره، شمس، مریخ، مشتری، زحل.// شش جهت عبارتنداز: بالا، پایین، راست و چپ، پس و پیش.// چارارکان، چهار عنصر آب، باد، خاک و آتش.// سه ارواح یا موالید ثلاثه عبارتنداز: جماد و نبات و حیوان.// دو کون، این جهان و آن جهان.// معنی: همه پدیده ها از یک خدا در وجود آمده اند.

    19- معنی چون مرا در نعت چون اویی رود چندین سخن

    از جهان بر چون منی تا کی رود چندین جفا

    نعت: تعریف و وصف کردن. شاعر در این بیت پس از اظهار ناتوانی در نعت رسول الله گریز می زند و به وصف حال شخصی و شکایت از آن.// معنی: کسی مانند من، چگونه در نعت شخصیتی مانند او سخن بگوید؟منی که خود گرفتاری های فراوانی از جهان دارم.

     

    دیدگاه کاربران درباره‌ی شعر جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ

     

    حسن زاده می گوید:
    بیت یکی مانده به آخر : هشت خلد : منشور جنت ، جنه الماوی ، جنه النعیم ، دار السلام ، دارالقرار ، فردوس ، عدن ، علیین است
    هفت چرخ : یا همان هفت فلک ؛ قمر، عطارد ، زهره ، شمس، مریخ ، مشتری ، زحل
    پنج قوه : حس مشترک ، خیال ، واهمه ، حافظه ، متصرفه
    برای توضیح بیشتر ر.ک : شرح اشعار خاقانی بزم دیرینه معصومه معدن کن

    علی باقری می گوید:
    مصراع اول، یعنی «با قطار خوک در بیت المقدس پا نهادن » را اشاره به حملۀ تیتوس و درهم شکستن یهودیان در سال هفتاد هجری گرفته اند البته این سخن رای میرجلال الدّین کزّازی است. نصرالله امامی این سخن را اشاره به جنگهای صلیبی میداند. اگرچه هیچ یک از این دو پژوهشگر، سند مستحکمی برای اثبات سخن خود ارائه نمی کنند، امّا سخن امامی معقو ل تر و مرحجتر باید گفت که منابع نیز این سخن را تأیید میکنند، زیرا رومیان مسجد اقصی را تبدیل به محل نگهداری خو کها و اصطبل کرده بودند.با وجود این، دور نمی نماید که خواست خاقانی از این تلمیح، اشاره به حملۀ بختنصر به بیت المقدس و ویران ساختن آن سامان باشد. توضیحاً باید افزود . که بی تالمقدس و مسجدالقصی سه بار مورد ویرانی قرار گرفته است، نخست بر اثر حملۀ بختنصر بابلی، دوم به دست تیتوس و سوم توسط رومیان که سب بساز آغاز جن گهای مشهور صلیبی گشته است. در این میان ویرانگری بختنصر چنان سخت بوده است که بیرونی در آثارالباقیه می گوید : « گویا ساکنان آنجا هر کس که بیت را خراب کند، بختنصر می گویند »

    در این بیت خاقانی به دو داستان ( صلیبیان و ابرهه ) اشاره کرده و صنعت تلمیح را به کار برده است .
    در جنگ های صلیبی مسیحیان خوک را در اماکن متبرکه اسلامی در شهر بیت المقدس نگهداری می کردند . خاقانی به این واقعه چندین بار اشاره نموده است در مصرع دوم داستان ابرهه را که به خانه کعبه حمله نمود یادآوری می کند. قطار خوک و سپاه ابرهه کنایه از هواهای نفسانی و رذایل اخلاقی است و بیت المقدس در عرفان رسیدن به مقام وحدت است . خاقانی می گوید با داشتن صفات ذمیمه به وادی عزلت قدم مگذار و در حالی که هوای نفس در وجودت هست و آلوده مادیات هستی به زیارت کعبه مرو این جا کعبه ی دل مقصود است .

    بازگردان بیت : عالم صورت و ظاهر را که همچون جوشن جلو وجود حقیقی تو را پوشانده است از خود جدا کن تا در ردیف مردان راه حق و اولیای خدا و عارفان قرار گیری . ازآنجا که راه قرار گرفتن در ردیف مردان راه حق دل طلب کردن (در جستجوی حقیقت بودن و کسب معرفت کردن )است . پس دل طلب کن و سالک طرق دل باش تا با قرار گرفتن در گروه مردان حق به وقار و آرامش دست یابی زیرا از طریق نشستن بر تخت حکمرانی دل است که می شود بر پادشاهی حقیقی که حکومت بر دل ها و حکومت بر هر دو جهان است دست یافت .( خاقانی با این مقدمه چینی می خواهد علت حکمرانی پیامبر بر دل ها را روشن سازد . )
    جوشن : جوشن در اصل به نیمه شب و به زمانی از شب گفته می شود که در آن تاریکی همه جا را پوشانده باشد .چون پوشش جنگی بدن را می پوشانده است بعد ها به همین نام به کار رفته است . پدر شمر اولین مردی بوده از صحابی پیامبر که از این پوشش جنگی استفاده نموده است و به دلیلی دیگر آنکه او را کسری جوشن داده بود به این خاطر ذی الجوشن معروف شده و به شمر، قاتل امام حسین (ع ) به همین دلیل ابن ذی الجوشن گفته می شده است . در معنی مجازی ،کنایه از حافظ و نگهدارنده . (یادداشت مرحوم دهخدا)
    صورت: ظاهر ، صورت بینی ،عمل صورت بین . ظاهربینی . به ظاهر نگریستن . مقابل معنی بینی .
    صف : ردیف . در شمارِ… . دو تن که مشمول یک حکم باشند
    مردان : اولیأاﷲ. مردان راه حق . خاصان حق . اهل طریقت (لغت نامه دهخدا)
    دار ملک: پایتخت . دارالملک . مرکز فرمانروایی :
    دل : حالتی که انسان دارد از سکون و وقار و حسن سیرت
    عمرم گذشت و چشمهٔ حیوان نیافتم ز افراسیاب دهر خراب است ملک دل
    اهل دل: صاحب دل , اهل ذوق و مکاشفه . سالک طریق دل . مقابل اصحاب عقل
    پادشا: مخفف پادشاه ، مسلط. فرمانروا. حاکم . قاهر. صاحب اختیار.
    زیبایی های ادبی :
    جوشن صورت و دارملک دل اضافه ی تشبیهی است / برون کردن و درآمدن در معنی وارد شدن تضاد دارند .
    جوشن ، صورت ، مردان ، صف ، دارالملک ، پادشاه . مراعات نظیر

    2- تا تو خود را پای بستی باد داری در دو دست خاک بر خود پاش کز خود هیچ نگشاید تو را
    بازگردان بیت : تا هنگامی که گرفتار و دلبسته ی خود (خواهش های نفسانی و امور دنیوی و ظاهری ) هستی هیچ گاه به مقصود اصلی دست نخواهی یافت و زحمات تو بی نتیجه و بی حاصل باقی خواهد ماند و رنج و کوشش تو به هدر خواهدرفت بنابر این خاک بر خود پاش (دست از تعلقات مادی و خواهش های نفسانی برکش ) در غیر این صورت گشایشی در کار تو حاصل نخواهد شد .
    زیبایی های ادبی :
    باد و خاک دست و پا. تضاد دارند .
    پای بست : گرفتار. پای بسته . مقید. اسیر محبت
    باد در دست داشتن: کنایه از کار بی نتیجه و بی حاصل انجام دادن .کنایه از تهیدست و مفلس و بی چیز بودن ،رنج و کوشش کسی هدر رفتن .
    خاک بر خود پاشیدن : کنایه از ترک خود کردن که همان تعلقات مادی است .
    گشودن : فرج یافتن . گشایش یافتن

    3- با تو قرب قاب قوسین آنگه افتد عشق را کز صفات خود به بعد المشرقین افتی جدا
    بازگردان بیت : تو زمانی به نهایت نزدیکی و تقرب عشق الهی راه پیدا می کنی که به اندازه فاصله ی بین مغرب و مشرق (در نهایت فاصله ) از صفات مادی و نفسانی دور باشی (لازمه ی رسیدن به عشق الهی و تقرب بدان در گرو رهایی و جدایی از صفات مادی و نفاسانی است و لازمه ی این نزدیکی ترک انانیت و دوری از نفس می باشد )
    قرب قاب قوسین : کنایه از نهایت نزدیکی و تقرب ، و در اصطلاح عرفا قاب قوسین رسیدن به مقام قرب الهی است. فَکانَ قَاب قَوْسینِ أَوْ أَدْنی تا آنکه فاصله او به اندازه دو کمان یا کمتر بود .(نجم آیه 9 )
    قاب به معنی اندازه است و قوس به معنی کمان ، بنابر این قاب قوسین یعنی به مقدار طول دو کمان ( کمان یکی از سلاحهای قدیم برای تیراندازی بوده است ) .
    عشق : عشق نیز از اصطلاحات عرفانی است در این بیت خاقانی اشاره به صفات خود دارد این خود نفسانی و مادی است که وی اصرار به ترک و جدایی از آن دارد
    بعد المشرقین : قَالَ یَلَیْت بَیْنی وَ بَیْنَک بُعْدَ الْمَشرِقَینِ فَبِئْس الْقَرِینُ(زخرف 38 ) ایکاش میان من و تو فاصله مشرق و مغرب بود ، چه بد همنشینی هستی تو !( معنای لغوی آن فاصله بین مغرب و مشرق می شود)
    زیبایی های ادبی
    تلمیح به معراج و آیات قرآن

    4-آن خویشی چند گوئی آن اویم آن او باش تا او گوید ای جان آن مائی آن ما
    بازگردان بیت : ای انسان متظاهر تو هنوز گرفتار تمایلات نفسانی زندگی مادی خودت هستی و به خودت مشغولی . تا کی و چگونه مدعی هستی که دارای صفات الهی هستی و از خود بریده یی . عجله نکن و بگذار خود خداوند توفیق خودش را شامل حال تو سازد و صفات الهی در تو متظاهر گردد زیرا رفتن به طرف محبوب ازلی توفیقی است که او به بنده می دهد و اکتسابی نیست .
    آن : (ضمیر ملکی ) مال ِ. متعلق به . ازملک . و گاهی ازآن ِ و زآن ِ گویند .(دهخدا) آن خویش بودن گرفتار نفس و حالات مادی خود بودن است .
    او : در اینجا خداوند ، آن او بودن یعنی از خود بریده و کسی که دارای تمام صفات الهی است .
    باش : باش در این بیت درنگ کردن است . منتظر باش . صبر کن

    5- نیست عاشق گشتن الا بودنش پروانه وار اولش قرب و میانه سوختن، آخر فنا
    عاشق شدن بجز سوختن و گداختن همچون پروانه در آتش عشق عرفانی نیست به طوری که عاشق در آتش عشق می سوزد و به غیر از سوختن و گداختن از آن بهره ای نمی برد . مراحل این عشق بدین گونه است که ابتدا به آن نزدیک می شوی سپس به سوز و گداز می رسی و در آخر به مرحله ی فنا و نیستی از خود دست می یابی و در معشوق خود محو می گردی .
    عشق ، قرب ، فنا از اطلاحات عرفانی هستند در منطق الطیر عطار به هفت مرحله از مراحل عرفان اشاره گردیده عبارتند از : طلب ، عشق ، معرفت ، استغناء ، توحید ، حیرت و فــنا
    فنا : دراینجا فنا فی الله منظور است .تبدیل صفات بشریت به صفات حق تعالی و خصایص الهی است . فنا آخرین مرحله در طی طریق عرفان می باشد . فـــنا در اصطلاح تصوف سقوط اوصاف مـذمومه است از سالک ، که بوسیله کثرت ریاضت حاصل می گردد و ضمناً فنا عــدم احساس سالک بعالم ملک و ملکوت و استغراق اوست در عظمت رب العزت و مشاهده حــق تعالی ؛ البته این مرحله ، مرحله نیستی و محو شدن سالک است از خود و بــقای اوست در حــق تعالی .
    عشق : عشق و محبت ؛ یکی از عـالی ترین و مهمترین احـوال عـارف و از مهمترین مبانی و اصول تصوف بشمار میرود ، بخاطــر اینکه عشق حقیقی ؛ آتشی سوزان، بحری بی پایان ، الفت رحمانی و الهام شوقی است !

    6- لاف یک رنگی مزن تا از صفت چون آینه از درون سو تیرگی داری و بیرون سو صفا
    بازگردان بیت : تا زمانی که همچون آینه ظاهر و باطنت یکی نیست و دو رو هستی (ظاهرت آراسته و نورانی است و درونت را تیرگی فرا گرفته است ) ادعای صادقت و یک رنگ بودنت جز بیهوده گویی و لاف زدن چیزی نیست . بنابراین بیهوده ادعای خوبی و یکرنگی مکن .
    یکرنگی : کنایه از اخلاص مندی و یک جهتی و دوستی باشد که در آن شائبه ای از نفاق و ساختگی و ریا نباشد. صداقت . دوستی
    آینه : آینه در این بیت سمبل ومظهر نفاق و دو رنگی بوده است چرا که آینه از آهن و فلزات ساخته می شده است که روی آن صیقلی و رویدیگر کدر و سیاه بوده است و انسانی که قلب و درونش باظاهرش یکی نبوده است به آیینه تشبیه می کردند.این مضمون در ابیات بزرگان ادب نیز کاربرد داشته است .
    درونسو بیرونسو : درونسو همان سوی درون و باطن و بیرونسو سوی ظاهر و آشکارا مد نظر است .
    زیبایی های ادبی
    تضاد : درونسو و برونسو / تیرگی و صفا

     

     

     

    شعر جوشن صورت برون کن در صف مردان درآ اثر کیست؟

    این شعر اثر خاقانی و نام اصلی آن در یکتاپرستی و ستایش حضرت خاتم الانبیاء است.

    به مطلب امتیاز دهید!

    میانگین امتیازات ۵ از ۵
    پوریا ‌پلیکان
    Latest posts by پوریا ‌پلیکان (see all)

    دیدگاهتان را بنویسید

    نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»

    دانلود اپلیکیشن «شعر و مهر»