پل الوار با نام فرانسوی: Paul Éluard و با نام اصلی: «اوژن-امیل-پل گرندل» از به نام ترین شاعرهای نیمه اول قرن بیستم فرانسه و از رهبران جنبش سورئالیسم بود که در ادامه بیوگرافی او را میخوانیم. بیوگرافی پل الوار پل الوار، از جمله شاعرهای نام آور فرانسوی بود. آثار او را در مکتب سورئالیسم[…]
بایگانی دسته بندی: شعر فرانسه
مرا نمیتوان شناخت – شعر تو را نمیتوان شناخت – پل الوار مرا نمیتوان شناخت بهتر از آنکه تو شناختهای چشمان تو که ما هر دو، در آنها به خواب فرو میرویم به روشناییهای انسانی من سرنوشتی زیباتر از شبهای جهان میبخشند چشمان تو که در آنها به سیر و سفر میپردازم به جان[…]
جلو خودم را نگاه کردم – شعر دیگر ترکت نخواهم کرد – پل الوار جلو خودم را نگاه کردم در جمعیت تو را دیدم میان گندمها تو را دیدم زیر درختى تو را دیدم. در انتهاى همه سفرهایم در عمق همه عذابهایم در خَم همه خندهها سر بر کرده از آب و از آتش،[…]
مرا به جا میآری – شعر کجایی تو مرا میبینی میشنوی – پل الوار کجایی تو مرا میبینی میشنوی مرا به جا میآری منِ زیباترینْ منِ تنها موج رودخانه را چون کمانچه برمیگیرم میگذارم بگذرند روزها میگذارم بگذرند ابرها زورقها ملالْ نزدِ من مردهست مرا تمام طنینهای کودکیْ گنجهای من با خنده در گلوست چشماندازِ[…]
این است قانون گرم انسانها – شعر این است قانون – پل الوار این است قانون گرم انسانها از رز باده میسازند از زغال آتش و از بوسهها انسانها. این است قانون سخت انسانها دستناخورده ماندن به رغم شوربختی و جنگ به رغم خطرهای مرگ. این است قانون دلپذیر انسانها آب را به نور[…]
که گوشت تن را زنده زنده میدرد – شعر رنج چونان تيغه ى مقراضى است – پل الوار رنج چونان تيغه ى مقراضى است که گوشت تن را زنده زنده میدرد من وحشت را از آن دریافتم چنان که پرنده از پیکان چنان که گياه از آتش کویر چنان که آب از یخ دلم[…]
در اين بيشهزار خزان زده شايد گلی برويد – شعر سپيده که سر بزند – پل الوار سپيده که سر بزند در اين بيشهزار خزان زده شايد گلي برويد شبيه آنچه در بهار بوئيديم پس به نام زندگي هرگز نگو هرگز. پیشنهاد ویژه برای مطالعه: تا چشم انتظار تو باشم – مرا پیکری است[…]
ديدی كه چگونه سودا رنگ شعر – شعر آه ای قلب محزون من – پل الوار آه اي قلب محزون من ديدي كه چگونه سودا رنگ شعر گرفت ديدي كه جغرافياي فاصله را چگونه با نوازش نگاهي مي شود طي كرد و ناديده گرفت ديدي كه دردهاي كهنه را چگونه با ترنمي مي شود به[…]
ايستاده روی پلکهام و گيسوانش – شعر ايستاده روی پلکهام – پل الوار ايستاده روي پلکهام و گيسوانش درون موهام شکل دستهاي مرا دارد رنگ چشمهاي مرا در تاريکي من محو مي شود مثل سنگ ريزه اي دربرابر آسمان چشماني دارد هميشه گشوده که آرام از من ربوده روياهايش با فوج فوج روشنايي ذوب مي[…]
ميان جماعت تو را ديدم-شعر رو به رو را نگاه كردم- پل الوار رو به رو را نگاه كردم ميان جماعت تو را ديدم ميان سنبلهها زير تك درختي تو را ديدم در انتهاي هر سفر در عمق هر عذاب در انتهاي هر خنده سر برآورده از آتش و آب تابستان و زمستان ، تو[…]
می توانستم بی تو زندگی کنم – شعر تنها – پل الوار تنها می توانستم بی تو زندگی کنم. تنها زندگی کنم. کیست که این گونه می گوید؟ کیست که می تواند تنها بی تو زندگی کند؟ این کیست؟ بودن به رغم همه بودن به رغم خویش شب از نیمه گذشته است چون توده[…]
جنگل پر از درختانی که – شعر ساحل دریا پر از گودال است – پل الوار ساحل دریا پر از گودال است جنگل پر از درختانی که دلباختهی پرندگانند برف بر قلهها آب میشود شکوفههای سیب آنچنان میدرخشند که خورشید شرمنده میشود شب روز زمستانی است در روزگاری گزنده من در کنار تو ای[…]
در این بیشه زار خزان زده شاید – شعر سپیده که سر بزند – پل الوار سپیده که سر بزند در این بیشه زار خزان زده شاید گلی بروید شبیه آنچه در بهار بوئیدیم پس به نام زندگی هرگز نگو هرگز. پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر تو را دوست می دارم پل[…]
تنم بی تاب تعقیب توست – شعر بیدار شو تا از پی ات روان شوم – پل الوار بیدار شو تا از پی ات روان شوم تنم بی تاب تعقیب توست می خواهم عمرم را با عشق تو سر کنم از دروازه ی سپیده تا دریچه ی شب می خواهم با بیداریِ تو رویا[…]
تا کلام تو را بهتر بشنوم – شعر سخن با تو می گویم – پل الوار سخن با تو می گویم تا کلام تو را بهتر بشنوم کلام تو را می شنوم تا به درک خود یقین یابم تو لبخند می زنی که مرا تسخیر کنی تو لبخند می زنی و چشم من به جهان[…]
تا چشم انتظار تو باشم – شعر مرا پیکری است – پل الوار مرا پیکری است تا چشم انتظار تو باشم تا از دروازه های صبح تا دروازه های شب در پی تو بشتابم مرا پیکری است بهر آنکه عمرم را با عشق تو سر کنم. پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر تو[…]
با سیل رویاهای ناگزیر- شعر من سرانجام جاده را سد می كنم – پل الوار من سرانجام جاده را سد می كنم با سیل رویاهای ناگزیر و سرانجام خویش را دوباره پیدامی كنم آری جهان از آن ما خواهد بود. پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر تو را دوست می دارم پل الوار[…]
همهجا خود را در خانهٔ خویش میانگاریم – شعر ما دو، دستادست – پل الوار ما دو، دستادست همهجا خود را در خانهٔ خویش میانگاریم زیر درخت مهربان زیر آسمان سیاه زیر تمامی بامها کنار آتش در کوچهٔ تهی در زِلّ آفتاب در چشمان مبهم جمعیت کنار فرزانگان و دیوانگان میان کودکان و کلانسالان.[…]
می خواهمت – زیبای من – پل الوار می خواهمت و این شیواترین تمنای جهان است ندارمت و این غم انگیزترین فقدان جهان است می بینمت و این شیرین ترین خواب جهان است می خوانمت و این بی واژه ترین شعر جهان است زیبای من! آنجا که سخن به بن بست می رسد شعر[…]
خواب می بینم – شعر و وقتی که نیستی – پل الوار و وقتی که نیستی خواب می بینم که در خوابم خواب میبینم که خواب میبینم… پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر تو را دوست می دارم پل الوار شعر مرا تنگ در آغوش بگیر ژاک پره ور شعر روزی نامش را[…]
از برای تو بود – شعر از برای تو بود – پل الوار از برای تو بود که به جهان آری گفتم۔ پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر تو را دوست می دارم پل الوار شعر مرا تنگ در آغوش بگیر ژاک پره ور شعر روزی نامش را نوشتم ادموند اسپنسر شعر محبوب[…]
میان یخچه و شبنم – شعر مرا توان بودنست بیهیچ سرنوشت – پل الوار مرا توان بودنست بیهیچ سرنوشت میان یخچه و شبنم میان نسیان و حضور… پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر تو را دوست می دارم پل الوار شعر مرا تنگ در آغوش بگیر ژاک پره ور شعر روزی نامش را[…]
سرانجام هر غمی به پنجره ای باز – شعر شب هرگز مطلق نیست – پل الوار شب هرگز مطلق نیست سرانجام هر غمی به پنجره ای باز ختم میشود پنجره ای که آنجا می درخشد همیشه رویایی باقی می ماند. مترجم: احمد شاملو پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر تو را دوست می[…]
چرا که من میگویم – شعر شب همیشه به تمامی شب نیست – پل الوار شب همیشه به تمامی شب نیست چرا که من میگویم چرا که من میدانم که همیشه، در اوج غم، یک پنجره باز است پنجرهای روشن و همیشه هست رویاهایی که پاسبانی می دهند آرزویی که جان می گیرد گرسنگی[…]
آن سوتر از خودم – شعر تو را فراسوی انتظار میخواهم – پل الوار تو را فراسوی انتظار میخواهم آن سوتر از خودم و آنقدر دوستت دارم که دیگر نمیدانم از ما دو تن کدام یک غایب است ! پیشنهاد ویژه برای مطالعه: شعر اگر بهشتی وجود داشته باشد ای. ای. کامینگز[…]
ساحل دریا پر از گودال است – شعر حق بابهار ِ ماست! پل الوار حق بابهار ِ ماست! ساحل دریا پر از گودال است جنگل پر از درختانی که دلباختهی پرندگانند برف بر قلهها آب میشود شکوفههای سیب آنچنان میدرخشند که خورشید شرمنده میشود شب روز زمستانی است در روزگاری گزنده من در کنار[…]
تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام – شعر تو را دوست می دارم – پل الوار تو را به جای همه زنانی که نشناخته ام دوست دارم تو را به جای همه روزگارانی که نمی زیسته ام دوست دارم برای خاطر عطر نان گرم و برفی که آب میشود و برای[…]
تو را نگاه می کنم – شعر بیدار شو – پل الوار تو را نگاه می کنم خورشید چند برابر می شود و روز را روشن می کند! بیدار شو با قلب و سر رنگین خود بدشگونی شب را بگیر تو را نگاه می کنم و همه چیز عریان می شود زورق ها در آب[…]
سخن با تو می گویم – شعر تو رادر آغوش می گیرم تا زندگی کنم – پل الوار سخن با تو می گویم تا کلام تو را بهتر بشنوم کلام تو را می شنوم تا به درک خود یقین یابم تو لبخند می زنی که مرا تسخیر کنی تو لبخند می زنی و چشم[…]
به خاطر درختِ دریا تو را گفتم – به خاطر ابرها تو را گفتم – پل الوار به خاطر ابرها تو را گفتم به خاطر درختِ دریا تو را گفتم برای هر موج، برای پرندگانِ در شاخسار برای سنگریزه های صدا برای چشمی که چهره یا چشم انداز می شود و آسمانش را رنگ[…]