شعرهای تو مرکز شهری تاریک – شعر شهر تد هیوز شعرهای تو مرکز شهری تاریک رمانها، داستانها، یادداشتهای تو حومههای این شهر بزرگ تمام شب هتلها مثل ساختمانهای اداری روشناند با کشیشها، زوار، عالمان علوم. در این شبها، سرگردان در شهر میرانم آرام، بیهدف تنها در تاریکیام میچرخم غرق این فکر که چه کردی[…]
بایگانی دسته بندی: تد هیوز
تد هیوز: آرشیو تمام مطالب. اشعار، نقد شعر، دکلمههای صوتی، بیوگرافی، ارتباط تد هیوز و سیلویا پلات و دربارهی جایزهی شعر تد هیوز میتوانید در این صفحه بخوانید.
ادوارد جیمز تد هیوز، شاعر و نویسنده انگلیسی بوده است. او یکی از شاعران برجسته زمان خود بوده و به ملک الشعرای بریتانیا معروف است. (1930 تا 1998)
تد هیوز
او در هفده اوت 1930 در غرب یورکشایر انگلستان به دنیا آمد. پدر تد هیوز نجار و یکی از 17 بازمانده یکی از نبردهای جنگ جهانی اول بوده است. مادرش هم آشپز قابلی بوده که هیوز بارها در اشعارش به آن اشاره کرده است. او در خردسالی همراه خانواده اش به منطقه ای سرسبز در جنوب یورکشایر نقل مکان کرد که بعد ها آن منطقه منبع الهامی برای آثار تد هیوز واقع شد. در همان دوران خرسالی جسته و گریخته چندین شعر سرود اما در دوره نوجوانی به طور جدی و با حساسیت زیاد به نوشتن شعر پرداخت.
پس از اتمام مدرسه به مدت دو سال در نیروی هوایی سلطنتی انگلستان خدمت کرد. پس از این دوره به کمبریج رفت. در کالج مطالعاتش را بسیار افزایش داد و در زمینه باستان شناسی، اسطوره شناسی و آنتروپولوژی تحقیقات زیادی کرد و کتابهای زیادی خواند. در 24 سالگی از کمبریج فارغ التحصیل شد و به لندن مهاجرت کرد. دو سال بعد در سال 1956 با تعداد انگشت شماری از نویسندگان جوان آن دوره مجله ادبی سنت بوتولوف را راه انداخت.

تد هیوز و سیلویا پلات
او بعد از مهاجرت به لندن و راه اندازی محله در مجالس و مهمانی هایی که برای را انداختن مجله ترتیب میداد با شاعر جوان آمریکایی به نام سیلویا پلات آشنا شد. در آن زمان سیلویا شاعری ناشناخته بود. در سال 1957 هیوز با تشویق پلات اولین مجموعه شعر خود را منتشر کرد و برنده جوایز متعددی از جمله بهترین کتاب سال شد. آن دو با یکدیگر ازواج کردند و 2 فرزند به دنیا آوردند. بعد ها هیوز دچار افسردگی شد و پلات که فکر میکرد هیوز به او خیانت کرده از او تقاضای طلاق کرد و از هم جدا شدند.
بعد از مدتی سیلویا پلات به دلیل تنهایی، افسردگی و مشکلات روحی و جسمی دست به خودکشی زد. ماجرای خوکشی پلات بی سرو صدا نماند و تا آخر عمر زندگی شخصی و کاری هیوز را تحت تاثیر قرار داد.
هیوز یا آسیه ویول ازدواج میکند و او هم مشابه پلات دست به خودکشی میزند و بعد ها با دختری روستایی که پرستار بود ازدواج کرده و تا آخر عمر در کنار او زندگی میکند.
آثار و اشعار تد هیوز
تد هیوز در مجموع 13 کتاب شعر دارد. از جمله آثار هیوز می توان به مرد آهنی، زن آهنی، کلاغ، اورفئوس و ارفه اشاره کرد. او همینطور آثاری هم برای کودکان خلق کرده است.
هیوز مجموعه ای به نام «نامه های تولد» را خطاب به پلات نوشته و در آن اشعار عاشقانه ای را به او تقدیم کرده.
برای ورود به هر بخش یا شعر، روی آن کلیک کنید.
اینک تویی آنجا نشسته در میان نرگس – شعر نور ناب
سیاه است سر خیس سگ آبی – شعر سیاه است
سیاهی بی چشم بود – شعر دو افسانه
تمام شب دور بوده است در دریا – شعر این خانه
این پاهای لاغر کوچک از آن کیست؟ شعر بازجویی بر درگاه زهدان
در ابتدا فریاد بود – شعر شجره نامه
شلاق خورده چلاق با پاهای خود – شعر یک قتل
وقتی کلاغ فریاد زد گوش مادرش – شعر کلاغ و مامان
بیرون زیر آفتاب بدنی می ایستد – شعر در
پیکرهای زن و مرد بی روح خفته است – شعر یک شوخی کودکانه
خداوند کوشید سخن گفتن را به کلاغ بیاموزد – شعر اولین درس کلاغ
کلاغ رشته کوه ها را دید – کلاغ فرودمی آید
وقتی از دهانه تپانچه دود آبی رنگ بیرون زد – شعر آن لحظه
آفرینش از جیغ زنان لرزید – شعر کلاغ تیرانازوروس
اینجا جنگ هولناکی بود – شعر گزارش کلاغ از جنگ
آنک پوزخندی پنهان بود – شعر پوزخند
کلاغ گفت خب اول چی؟ شعر عشاء ربانی کلاغ
می بیند که هرچیزی در جهان – روایت کلاغ از سنت جرج
خبرهایی از یک واژه رسید – شعر یک فاجعه
کلمات با بیمه نامه عمر آمدند – شعر نبرد اوسفرونتالیس
کلاغ دریافت که خدا او را دوست دارد – شعر خداشناسی کلاغ
وقتی کلاغ سفید بود – شعر سقوط کلاغ
وقتی عقاب درست از میان بامدادی – شعر کلاغ و پرندگان
مردی بود و آن گاه که زاده می شد – شعر تصنیف جنایی
شنید انفجار تخته و توفال ها را – شعر کلاغ بر ساحل
این مرد بود و زورمندترین زورمندان بود – شعر ستیزه جو
مومیایی ها به احشای از هم دریده – شعر کلاغ اودیپوس
به نگاهی از نزدیک در آیینه – شعر بیهودگی کلاغ
آن هنگام که مار پدیدآمد – یک خطای مذهبی وحشتناک
مرد خواست برای زن ترانه ای سر کند – کلاغ رسانه را می آزماید
کلاغ با حس لغزشی در مغزش – شعر ضعف اعصاب کلاغ
ماشین ها تصادف می کنند – شعر با خنده
و شیون ها از ترس کرخت می شوند – شعر با انفجار
آیا او توش و توان خویشتن است؟ کلاغ روی در هم می کشد
کلاغ به قصری اندیشید – شعر خطرات سحرآمیز
منام پادشاه اسیر شده – شعر ترانه سینه سرخ
پس سرانجام هیچ بود – شعر جادوگری در بهشت
کلاغ اراده کرد واژهها را بیازماید – شعر کلاغ به شکار می رود
او خواند چرا قو همیشه سفید است – شعر آواز جغد
زن نمی تواند همه راه را بیاید – ترجیع بند کلاغ
روزی روزگاری خداوند فیل را آفرید – ترانه توتم فیل کلاغ
یخ زده ماه کهن آب می شود – شعر گل سرخ بامداد
کلاغ تنها خدایان را به انبازی آفرید – شعر یاران کلاغ
آغاز شد از زیر ناله و فریاد کهن ترین – شعر خنده
اینک مردی که خورشید را در یک دست – بداهه می سازد کلاغ
کلاغ بسی سیاه تر از سایه – شعر کلاغ فام
وقتی بیمار می درخشد از درد – شعر خشم نبرد کلاغ
آنگاه خداوند از آدمی بیزار شد – کلاغ سیاه تر از همیشه
کسی بود که نمی توانست – شعر افسانه کینه جویی
روزی روزگاری کسی بود – شعر قصه پیش از خواب
وقتی خدا کلاغ را چکش کاری – شعر سرود کلاغ از خویشتن
پسری بود که اودیپوس بود – شعر ترانه برای یک فالوس
پس به روز هفتم آرام گرفت مار – شعر تراژدی سیب
سوزان سوزان سوزان – شعر آخرین ایستگاه کلاغ
خواست دریا را نادیده بگیرد – شعر کلاغ و دریا
پس کلاغ پروتئوس را یافت – شعر حقیقت همه را می کشد
چست و چالاک بود کلاغ اما – شعر کلاغ و سنگ
بالا لب های آشنا – شعر قطعه هایی از یک کتیبه ی باستانی
اول خورشید نزدیک می شود – شعر یادداشت های برای یک نمایش کوتاه
مار در باغ او خدا نبود – شعر سرود مار
مرد به زن عشق می ورزید و زن به مرد – شعر ترانه عاشقانه
برگها آهای برگها – شعر نگاه آنی
جایزه تد هیوز
جایزه تد یوز یکی از معتبرترین جوایز ادبی دنیاست که در سال ۲۰۰۹ این جایزه با اجازه کارول هیوز تأسیس شد. انجمن شعر در این باره میگوید: «این جایزه به افتخار تد هیوز، ملک الشعرا، یکی از بزرگترین شاعرهای قرن بیستم هم برای کودکان و هم بزرگسالان میباشد.»
آه ای خون کوچک – شعر خون کوچک تد هیوز آه ای خون کوچک، که در کوه ها پنهان شده ای از کوه ها زخمیِ ستارگان و فاش کننده ی سایه ها خوراکت خاک شفابخش آه ای خون کوچک، بی استخوانِ کوچک، بی پوستِ کوچک خیش خورده از لاشه ی سهره که باد می[…]
حسی از جاودانگی – شعر ترانه ی دو اسکیمو-تد هیوز I حسی از جاودانگی مرد دوان دوان آمد و بی نام و نشان بر زمین بی چشم و بی دهان بیشرمانه می دوید دانست که بر سنگ مرگ گام برمی دارد می دانست تمام آن چه می داند آن ست که شبحی ست حسی شبیه[…]
کاخ او از جمجمه هاست – شعر پادشاه مردار تد هیوز کاخ او از جمجمه هاست تاج او آخرین خرده ریزهاست از آوندِ حیات. تخت او تخته بندِ استخوان هاست، اشیایی آویخته چنگک و آخرین تخته. ردای او سیاه است از آخرین خون. ملکوت او تهی است. دنیایی تهی، از آنجا که آخرین فریاد[…]
برگها آهای برگها – شعر نگاه آنی تد هیوز “برگ ها، آهای برگ ها”، کلاغ لرزان خواند- لمس لبه ی یک برگ بر حنجره اش تعبیر دیگری از گیوتین. با اینهمه بی هیچ سخنی همچنان به برگ ها خیره ماند از میان سر خدا که یکباره تعویض شد. مترجم: حسین مکی زاده پیشنهاد[…]
مرد به زن عشق می ورزید و زن به مرد – شعر ترانه عاشقانه تد هیوز مرد به زن عشق می ورزید و زن به مرد بوسه های مرد تمام گذشته و آینده ی او را مکید یا کوشید چنین کند مرد اشتیاقی دیگر نداشت زن او را را به دندان گزید جوید و[…]
مار در باغ او خدا نبود – شعر سرود مار تد هیوز مار در باغ او خدا نبود خرامیدن نرم و آرام بود و خون جهنده آدم. خونی که از بدن آدم در حوا جاری شد چیزی جاودانه بود آدم سوگند خورد که عشق است خونی که از بدن حوا از زهدانش جاری شد[…]
اول خورشید نزدیک می شود – شعر یادداشت های برای یک نمایش کوتاه تد هیوز اول خورشید نزدیک می شود، تاچند دقیقه دیگر برمی آید بعد – لباس ها برکنده می شوند. بی خداحافظی چهره ها و چشم ها برباد می روند. مغزها برباد می روند. دستها بازوان پاها ران ها و گردن سینه[…]
بالا لب های آشنا – شعر قطعه هایی از یک کتیبه ی باستانی تد هیوز بالا لب های آشنا با ظرافت اندوهگین پا یین – ریش میان دو ران. بالا – ابروی زن، جعبه چشمگیر جواهرات. پا یین – شکم با گره خونی اش. بالا – چندین اخم ناراحت کننده پا یین – بمب[…]
چست و چالاک بود کلاغ اما – شعر کلاغ و سنگ تد هیوز چست و چالاک بود کلاغ اما باید که نگران چشمان خود، آن دو قطره شبنم می بود. سنگ، قهرمان کره ی زمین، به سنگینی به سوی او حرکت کرد. جنگ را شرح کردن ارزشی ندارد جایی که سنگ خود را به[…]
پس کلاغ پروتئوس را یافت – شعر حقیقت همه را می کشد تد هیوز پس کلاغ پروتئوس* را یافت – بخارکنان درآفتاب بدبوی و گندناک از گیاهان بستر دریا چون شاخاب جاری فاضلاب بر خاک. آنجا لمیده – آروغ زنان و لرزان. کلاغ خیز برداشت و پنجه هایش را پنهان کرد – وآنک آشیل[…]
خواست دریا را نادیده بگیرد – شعر کلاغ و دریا تد هیوز خواست دریا را نادیده بگیرد اما دریا بزرگتر از مرگ بود، چنان که از زندگی نیز خواست با دریا سخن بگوید مغزش اما فروبسته ماند و چشمانش رمید از دریا چنان که از شعله ی آتش خواست با دریا همدردی کند دریا[…]
سوزان سوزان سوزان – شعر آخرین ایستگاه کلاغ تد هیوز سوزان سوزان سوزان آنک چیزی بود سرانجام که خورشید نتوانست بسوزاندش، که تسلیم شده بود هر چیز در برابر آخرین مانع رودرروی آن چه از خشم سوخت و ذغال شد و می سوزد و ذغال می شود براق و زلال میان تفاله های درخشان[…]
پس به روز هفتم آرام گرفت مار – شعر تراژدی سیب تد هیوز پس به روز هفتم آرام گرفت مار خداوند نزد او امد و گفت “من بازی جدیدی آفریده ام” مار شگفت زده به این فضول خیره شد اما خداوند گفت “این سیب را می بینی؟ من آن را فشرده و شراب ساخته[…]
پسری بود که اودیپوس بود – شعر ترانه برای یک فالوس تد هیوز پسری بود که اودیپوس بود اندورن شکم مادر خود چسبیده پدرش دیوار زده بر راه خروج وه چه مرد هراسناکی بود مامان مامان پدرش فریاد زد همانجا بمان زانکه آقاکلاغه به جهان گفته که چون زاده شوی مثل سگ با من[…]
وقتی خدا کلاغ را چکش کاری – شعر سرود کلاغ از خویشتن تد هیوز وقتی خدا کلاغ را چکش کاری کرد طلا را آفرید وقتی خدا کلاغ را در آفتاب سوزاند الماس را آفرید وقتی خدا کلاغ را زیر وزنه فشرد الکل را آفرید وقتی خدا کلاغ را پاره پاره کرد پول را آفرید[…]
روزی روزگاری کسی بود – شعر قصه پیش از خواب تد هیوز روزی روزگاری کسی بود تقریبن کسی به دلیلی نمی توانست درست ببیند به نحوی نمی توانست درست بشنود نمی توانست درست فکر کند به نحوی بدنش، مثلن متناوب بود می توانست نانی که می بُرد را ببیند می توانست حروف واژه هایی[…]
کسی بود که نمی توانست – شعر افسانه کینه جویی تد هیوز کسی بود که نمی توانست از شر مادر خود رها شود گویی بالاترین شاخه ی درخت مادر است پس خروشید و برید و از او گسست با اعداد و معادلات و قانون هایی که خود اختراع کرد و حقیقت نامید. پرس و[…]
آنگاه خداوند از آدمی بیزار – کلاغ سیاه تر از همیشه تد هیوز آنگاه خداوند از آدمی بیزار شد روی به آسمان نهاد و آدمی از خداوند بیزار شد به سوی حوا رفت گویی اشیا فرو می پاشیدند اما کلاغ کلاغ کلاغ آنها را به یکدیگر چفت کرد میخکوب کردن آسمان و زمین به[…]
وقتی بیمار می درخشد از درد – شعر خشم نبرد کلاغ تد هیوز وقتی بیمار می درخشد از درد ناگاه می پرد رنگ اش، کلاغ مشکوک صدایی شبیه خنده سر می دهد. دیدن شهر شبانه، در آبیِ ورم کرده ی زمین، لرزش دایره زنگی اش، غریو قهقهه ای سر می دهد کلاغ تا آنزمان[…]
کلاغ بسی سیاه تر از سایه ماهتاب – شعر کلاغ فام تد هیوز کلاغ بسی سیاه تر از سایه ی ماهتاب بود او ستاره ها را داشت. بسی سیاه تر بود از هر سیاهپوست به سیاهی مردمک چشم سیاهپوست. حتی، چون خورشید سیاه تر از هر کوری. مترجم: حسین مکی زاده پیشنهاد ویژه[…]
اینک مردی که خورشید را در یک – بداهه می سازد کلاغ تد هیوز اینک مردی که خورشید را در یک دست و برگ درختی به دیگر دست داشت- جرقه ای که جهید نامش را سوزاند. پس او کیسه اسطوخودوس نیاکان اش را به یک دست گرفت و سگ چرخان و دوانِ خویش را[…]
آغاز شد از زیر ناله و فریاد کهن ترین – شعر خنده تد هیوز آغاز شد از زیر ناله و فریاد کهن ترین جنگل در ابرها پدیدار شد، سومین نور و در پوست زمین پدیدار شد چرخان چرخان به گرد خاک آمد چون انحنای برخاسته ی موجی خیزان از تک دریا تلاطم درختان بید، وزیدن[…]
کلاغ تنها خدایان را به انبازی آفرید – یاران کلاغ تد هیوز کلاغ تنها خدایان را به انبازی آفرید خدای کوه اما گریزان شد و رفت و کلاغ فرو افتاد از دیوار-چهره ی کوه ها که بسیارخفیف شده بود. خدای رودخانه از رودخانه ها کم شد از مایعات حیات بخش خویش خدایی از پسی[…]
یخ زده ماه کهن آب می شود – شعر گل سرخ بامداد تد هیوز یخ زده ماه کهن آب می شود عذاب بر عذاب، آرامش غبار و کلاغی که با افق های سنگی حرف می زند محزون است فریاد چروکیده ی کلاغ چون دهان پیرزنان آنگاه که پلک ها به پایان رسیده اند و[…]
روزی روزگاری خداوند فیل را – ترانه توتم فیل کلاغ تد هیوز روزی روزگاری خداوند فیل را آفرید. پس کوچک و ظریف بود این سان عجیب و غریب و غمگین نبود. کفتارها در بوته زار خواندند : تو زیبایی – سرهای سوخته شان را نشان دادند و چهره ی پرنیشخندشان را چون اندام هایی[…]
زن نمی تواند همه راه را بیاید – ترجیع بند کلاغ تد هیوز زن نمی تواند همه راه را بیاید زن می آید تا آنجا که آب می آید و دورتر نه زن می آید با فشار زایش تا مژه ها تا نوک پستان ها انگشت ها زن می آید تا آنجا که خون[…]
او خواند چرا قو همیشه سفید است – شعر آواز جغد تد هيوز او خواند چرا قو همیشه سپید است چرا گرگ قلب سخن چین اش را دور انداخت و ستارگان خودنمایی خویش را فروریختند هوا جلوه ی خویش را تسلیم کرد آب دانسته کرخت شد صخره آخرین امیدش را از دست داد و[…]
کلاغ اراده کرد واژهها را – کلاغ به شکار می رود تد هیوز کلاغ اراده کرد واژه ها را بیازماید. برای کار چند واژه را تصور کرد، یک دسته ی دوست داشتنی – تیزچشم، پرسروصدا، خوب تربیت شده، با دندان های قوی. نژادی بهتر از آن نمی توانی بیابی. خرگوشی را درنظرآورد و واژه ها[…]
پس سرانجام هیچ بود – شعر جادوگری در بهشت تد هیوز پس سرانجام هیچ بود نهاده شده در هیچ هیچ آمیخته با او و از پی اثبات این که وجود نداشت با هیچ فروکوفته له شده چون هیچ با هیچ ریزریز شده خوب تکان داده شده در یک هیچ زیر و رو شده به[…]