هیچ نمیخواستم، گند بزنم به – شعر رفیق، منو ببخش – آلن گینزبرگ رفیق، منو ببخش، هیچ نمیخواستم، گند بزنم به اعصاب مبارکت اما راستش من از ویتنام اومدم آره، همونجا که یه عالمه آقای متشخصِ ویتنامی کشتم و یه چنتایی هم خانم. بعدش رنج و عذابِ سوغاتیِ اونجا رو تاب نیاوردم و از[…]
بایگانی دسته بندی: آلن گینزبرگ
انبوهی از دود کدر و فولاد – شعر انبوهی از دود کدر – آلن گینزبرگ انبوهی از دود کدر و فولادهای اسقاطی احاطهام کردهاند در این قطار، ذهنام در گذشتههای دور میلولد و آینده زنگار بسته است: خورشید را دیدم که شهوتناک در دنیایی بدوی فرو خرامید و گذاشت تا تاریکی، قطارِ مرا در[…]
رو به روی یک کارگاه تانکرسازی – بین خطوط راهآهن در سن جوز – آلن گینزبرگ بین خطوط راهآهن در “سن جوز” رو به روی یک کارگاه تانکرسازی غمگین و سرگردانم. کنار کلبه ی سوزنبان روی نیمکتی مینشینم . روی آسفالت اتوبان فکر می کنم: گلی افتاده بر علف های هرز عجب گُلِ وحشتناکی[…]
هر آنچه داشتم را به تو بخشیده ام – شعر آمریکا – آلن گینزبرگ آمریکا، هر آنچه داشتم را به تو بخشیده ام و دیگر هیچ از من نمانده است آمریکا یعنی دو دلار و بیست و هفت سنت هفده ژانویه ی هزار و نهصد و پنجاه و شش است و من نمی توانم[…]
چشم را خیره میکند تیغ آفتاب – شعر کلمهها – آلن گینزبرگ چشم را خیره میکند تیغ آفتاب پژواک پریان پرده آسمان را میدرد بوق تاکسیها در خیابان منعکس میشود بوق خراب ماشینها صدای بزغاله میدهد آسمان با کلمهها پوشیده شده ست روز با کلمهها پوشیده شده ست شب با کلمهها پوشیده شده ست[…]