فریدریش نیچه
من از این روحهای مردد – شعر روح های مردد – فریدریش نیچه من از این روحهای مردد شدیداً بیزار و خستهام احترام آنها، تماماً برایشان شکنجه است ستایش آنها، تماماً برایشان جز احساس شرم چیزی در برندارد این روحهای سرگشته و ملتمس به من حسادت میورزند کاش آنها مستقیماً مرا لعنت میکردند و[…]
شب است – شعر سرود شب – فریدریش نیچه شب است؛ اکنون چشمههای جوشان همهگی بلند آواتر سخن میگویند. و روانم نیز، چشمهای جهنده است. شب است؛ اکنون بیدار میشوند ترانههای دلدادگان و روانَم نیز نغمهی دلدادادهای است. نا آرامی، آرام ناشدنییی در من است که میخواهد بانگ بر آورد. آزمندی به عشق که[…]