آموزش‌های ویدیویی

شعر آلمان

من به تنهایی قدم می زنم

من به تنهایی قدم می زنم

شعر من به تنهایی قدم می زنم – سیلویا پلات   من به تنهایی قدم می زنم و زیر پایم خیابان های نیمه شب جا خالی می کنند. چشم که می بندم میان هوس های من این خانه های رویایی خاموش می شوند و پیاز آسمانی ماه بر بلندا ی سراشیبی ها آویخته است. من[…]

گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که

گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که

شعر گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که – سیلویا پلات   گاهی اوقات مجبوریم بپذیریم که بعضی آدمها فقط می توانند در قلبمان بمانند نه در زندگیمان   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: 72 – ملک بار دگر گفت از دل افروز – پاسخ خسرو شیرین را در انتظار بوسه هاي دستان تو مرگ گاهی زود به[…]

روزگاری خدایان در میان آدمیان قدم زدند

روزگاری خدایان در میان آدمیان قدم زدند

شعر روزگاری خدایان در میان آدمیان قدم زدند – فریدریش هولدرلین   روزگاری خدایان در میان آدمیان قدم زدند؛ موسه های باشکوه و آپولونِ بَرومند، درست همچون تو الهامبخش و شفادهندۀ ما بودند. تو برای من همچون یکی از ایزدانِ مقدّسی، که در زندگانی بر من فرو فرستاده شده است. و اینگونه تصویری از معشوق[…]

در دره های تو بود که قلبم چشم بر روی زندگی گشود

در دره های تو بود که قلبم چشم بر روی زندگی گشود – نکار

در دره های تو بود که قلبم چشم بر روی زندگی گشود – شعر نکار – فریدریش هولدرلین   در دره های تو بود که قلبم چشم بر روی زندگی گشود، و امواجِ تو پیرامونِ من به بازی مشغول شدند. و تمامیِ تپّههای دل انگیزی که تو را، ای رهنورد، میشناسند، به چشمانِ من نیز[…]

نسیم صبا وزان است

نسیم صبا وزان است – یادواره

نسیم صبا وزان است – شعر یادواره – فریدریش هولدرلین   نسیم صبا وزان است، که محبوبِ من در میانِ بادها است، چرا که بشارتگرِ جانی آتشین و سفری نیکو به دریاسالاران است. لیک هم اکنون راهی شو، دوست و به گارونِ داشتنی و بستانهای بوردو سالم کن، آنجا که جاده ها از کناره های[…]

کناره های جنگل زیباست

کناره های جنگل زیباست – گردش بیرون

کناره های جنگل زیباست – شعر گردش بیرون – فریدریش هولدرلین   کناره های جنگل زیباست، آنچنان که گویی دامنه ها را سبز کرده اند. در اطراف قدم میزنم و آرامشی دل انگیز بابتِ تمامیِ خارهایی که در دل دارم از من دلجویی میکند و مرحمی بر آلامِ من میشود، آن هنگام که ذهن و[…]

روز گشاده و باز، رخشان و روشن است

روز گشاده و باز، رخشان و روشن است – نظر به بیرون

روز گشاده و باز، رخشان و روشن است – شعر نظر به بیرون – فریدریش هولدرلین   روز گشاده و باز، رخشان و روشن است، با تصاویری مهیّا برای هر کس، آن هنگام که دشتهای سبز در گستره های دوردست پدیدار میگردند، پیش از آنکه روشنای عصرگاه، مقهورِ سایه روشنهای شامگاه گردد، و همهمه های[…]

زندگی را هر لحظه رنگی هست

زندگی را هر لحظه رنگی هست – تقدیم به زیمر

زندگی را هر لحظه رنگی هست – شعر تقدیم به زیمر – فریدریش هولدرلین   زندگی را هر لحظه رنگی هست، پایین و بالا، مثلِ یک جاده، یا صخرهای از کوه. آنچه اینک هست، پنداری در جوارِ معبودی بهترینی میتواند شد، با نظمی دگرگونه، آرامشی اهورایی و بخشش های بی پایان. Zimmer Ernst ارنست زیمر[…]

زمین، مالامال از گلابی های زرد و رزهای وحشی

زمین، مالامال از گلابی های زرد و رزهای وحشی – در میانۀ حیات

زمین، مالامال از گلابی های زرد و رزهای وحشی – شعر در میانۀ حیات – فریدریش هولدرین   زمین، مالامال از گلابی های زرد و رزهای وحشی، رو به سوی دریاچه سرازیر گشته است. و شما ای قوهای وحشیِ دل انگیز، سرمست از بوسه ها، سرهای خویش را در آبی مقدّس، که مستی از تن[…]

تو نیز همچون دیگران خواهان بهترین چیزهایی

تو نیز همچون دیگران خواهان بهترین چیزهایی – مسیر حیات

تو نیز همچون دیگران خواهان بهترین چیزهایی – شعر مسیر حیات – فریدریش هولدرلین   تو نیز همچون دیگران خواهان بهترین چیزهایی؛ لیک عشق تمامیِ ما را به زیر میکِشد. اندوه با فشاری هر چه بیشتر، پشتِ ما را خم میکند، اما کمان نیز بیدلیل به نقظۀ آغازینِ خویش باز نمیگردد. رو به باال و[…]

آیا قلب من مقدّس و سرشار از زیبایی های حیات نیست

آیا قلب من مقدّس و سرشار از زیبایی های حیات نیست – تحسین های بشری

آیا قلب من مقدّس و سرشار از زیبایی های حیات نیست – شعر تحسین های بشری – فریدریش هولدرلین   آیا قلب من مقدّس و سرشار از زیبایی های حیات نیست، تنها به این خاطر که عاشق گشته ام؟ چرا مرا آن هنگام که تندخوتر و خودپسندتر، سرشارتر از واژه ها لیک خالی تر بودم،[…]

وقتی یک پسربچه بودم

وقتی یک پسربچه بودم

شعر وقتی یک پسربچه بودم – فریدریش هولدرلین   وقتی یک پسربچه بودم، خداوندگاری همواره نجاتبخشِ من بود، از تندیها و خشونتهای آدمیان. زان پس، ایمن و سرزنده، با گلهای مرغزار به بازی مشغول میشدم، و نسیمهای آسمانی با من گرمِ بازی میگشتند. پدر هلیوس! تو قلبِ مرا ماالمال از شعف و شادمانی میکردی، همچنان[…]

کجایی تو؟ اندیشه ام سرمست از جذبه های تو

کجایی تو؟ اندیشه ام سرمست از جذبه های تو – برای خدای خورشید

کجایی تو؟ اندیشه ام سرمست از جذبه های تو -برای خدای خورشید – فریدریش هولدرلین   کجایی تو؟ اندیشه ام سرمست از جذبه های تو، در ورطۀ سایه ها و بیخودیِ خویش فرو میافتد. چرا که هماکنون به چشم دیدم، چگونه آن خداوندگارِ جوانِ وجدانگیز، خسته از سفرهای پرماجرای خود، گیسوانِ جوانِ خویش را در[…]

آه ای ایزدان نیرومند

آه ای ایزدان نیرومند – برای سرنوشت ها

آه ای ایزدان نیرومند – شعر برای سرنوشت ها – فریدریش هولدرلین   آه ای ایزدان نیرومند، تنها یک تابستان و تنها یک پاییز را از برای ترانه هایی رسیده بر من ببخشایید؛ باشد که قلبم درونِ سینه، سرشار از آن موسیقیِ دلانگیز، با اشتیاقی هر چه تمامتر سر به نیستی بگذارد. و روح، چشمپوشیده[…]

کجایی آخر

کجایی آخر – رامشگر بینا

کجایی آخر – شعر رامشگر بینا – فریدریش هولدرلین   کجایی آخر، ای جوان، که همواره سحرگاهان بیدارم می‌کنی، کجایی آخر تو ای روشنایی؟ قلبم بیدار است، اما شب همیشه با جادوی مقدس خود می‌گیردم و می‌بندد. در دمدمه‌ی صبح گوش می‌دادم، خوشحال چشم به راهت بر آن تپه، و نه هرگز بیهوده. هیچ گاه[…]

همچون یک روز تعطیل

همچون یک روز تعطیل

شعر همچون یک روز تعطیل – فریدریش هولدرلین   همچون یک روز تعطیل، آنهنگام که دهقانی صبحگاهان برای سرکشی به مزرعۀ خویش خارج می‌شود، زان پس که برقی خُنَک از دلِ شبی داغ فرود آمده است، و آوای رعد همچنان در دوردست‌های دور طنین‌انداز است، و جویبارها به بسترهای خویش باز می‌گردند، و زمین سبزی[…]

دلم قدسی نیست، سرشار حیاتی زیباتر

دلم قدسی نیست، سرشار حیاتی زیباتر – زهازه انسانی

دلم قدسی نیست، سرشار حیاتی زیباتر -شعر زهازه انسانی – فریدریش هولدرین   دلم قدسی نیست، سرشار حیاتی زیباتر، ازان گه که مهر میورزم؟ چرا بیش مینواختی ام، سرگران تر که بودم و سرکش تر، رواژه تر، و تهی تر؟ دریغا! همه خواهان آنچه اند تا رایج بازارست، و بنده پاس کس نمیدارد جز آمر؛[…]

اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم

اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم – نان و شراب

اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم – شعر نان و شراب – فریدریش هولدرلین   اما، ای دوست، ما دیر آمده‌ایم . راست است که ایزدان زنده‌اند، اما بر فرازمان، بالا در دنیایی گونه‌گون. آنان در آن فرازگاه وظیفه‌ای بی‌پایان به عهده دارند، و گویی کمی نگرانند که زنده‌ایم آیا یا مرده، بسیار از ما[…]

ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید

ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید – سرود سرنوشت هیپریون

ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید – شعر سرود سرنوشت هیپریون – فریدریش هولدرلین   ای ارواح مقدس، در آن فرازگاه گام برمی‌دارید در روشنان، بر زمین نرم. نسیم‌های خداگون درخشنده بر شما نجیبانه دست می‌کشند، همان گونه که سرانگشتان زنی زه‌های مقدس را می‌نوازند. خدایان مانند طفلان خفته بدون هیچ تدبیری دم[…]

هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد

هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد

شعر هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد – فریدریش هولدرلین   هنگامی که مردی در آینه می‌نگرد و تصویرش را آنجا می‌بیند، همان گونه که در نگاره‌ای؛ انگار آن مرد، خود، همانست. تصویر مرد دیدگانی دارد، و ماه، از سوی دیگر، روشنایی. ادیپوس شهریار گویا چشمی اضافی دارد. مرارتهای این انسان، وصف‌ناپذیر به نظر می‌آیند،[…]

در چشم غم‌زده اشکی نیست

در چشم غم‌زده اشکی نیست

شعر در چشم غم‌زده اشکی نیست – هاینریش هاینه   در چشم غم‌زده اشکی نیست آن‌ها پشتِ دستگاهِ بافندگی نشسته‌اند و دندان‌های به‌هم‌فشرده‌ی‌شان را نشان می‌دهند: آلمان، ما کفنت را می‌بافیم، درونش نفرین ِ سه‌لایه را می‌بافیم ما می‌بافیم، ما می‌بافیم! نفرین بر خدایی که بر او نماز گزاردیم در سرمای زمستان و در قحطی[…]

آه دوباره همان چشم ها

آه دوباره همان چشم ها

شعر آه دوباره همان چشم ها – هاینریش هاینه   آه دوباره همان چشم ها که زمانی مرا چنان عاشقانه سلام می داد و دوباره همان لبها که زندگی ام را شیرین می کرد و دوباره همان صدا صدایی که زمانی چنان مشتاقانه می شنیدم اش فقط من همان نیستم که بودم به خانه بازگشته[…]

وقتی مرا با مهربانی به آغوش کشیدی

وقتی مرا با مهربانی به آغوش کشیدی

وقتی مرا با مهربانی به آغوش کشیدی – هاینریش هاینه   وقتی مرا با مهربانی به آغوش کشیدی ، روح من به آسمان پرواز کرد . اجازه دادم تا روح تو نیز به پرواز در آید و همزمان شهد شیرین لبانت را مکیدم ….     پیشنهاد ویژه برای مطالعه: هر که می بینی تو[…]

آه که تو به تمامی به فراموشی سپردی

آه که تو به تمامی به فراموشی سپردی

شعر آه که تو به تمامی به فراموشی سپردی – هاینریش هاینه   آه که تو به تمامی به فراموشی سپردی که روزگار درازی من مالک قلبت بودم . دلکت چه شیرین، خطاکار و کوچک بود ! از این شیرین تر و خطاکارتر نمی توان یافت ! آه که تو عشق و اندوهی را به[…]

اگر گل ها، گل های زیبا می دانستند

اگر گل ها، گل های زیبا می دانستند

شعر اگر گل ها، گل های زیبا می دانستند – هاینریش هاینه   اگر گل ها، گل های زیبا می دانستند که چه زخمی بر دلم نشسته ، همراه من می گریستند تا دردم را درمان کنند. اگر بلبل ها می دانستند که دلم چه بار غمی دارد نغمه ای مستانه سر می دادند ،[…]

آن که نخستین بار عشق می ورزد

آن که نخستین بار عشق می ورزد

شعر آن که نخستین بار عشق می ورزد – هاینریش هاینه   آن که نخستین بار عشق می ورزد هر چند کام نگیرد، باز هم خداست. ولی آن که دومین بار عشق ناکام ورزد، دیوانه است. منِ دیوانه، عشق می ورزم دگر بار، بی عشق متقابل . خورشید، ماه و ستارگان می خندند و من[…]

نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند

نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند 

شعر نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند – هاینریش هاینه   نامه ای که نوشته ای هرگز نگرانم نمی کند گفته ای بعد از این دوستم نخواهی داشت اما، نامه ات چرا اینقدر طولانی است؟ تمیز نوشته ای، پشت و رو و دوازده برگ این خودش یک کتاب کوچک است هیچ کس[…]

هر دو به هم عشق می ورزیدند

هر دو به هم عشق می ورزیدند – هردو عاشق هم بودند

هر دو به هم عشق می ورزیدند – شعر هردو عاشق هم بودند – هاینریش هاینه   هر دو به هم عشق می ورزیدند، اما هیچ یک را یارایِ اعتراف آن به دیگری نبود چه دشمن خو، به هم می نگریستند و بر آن بودند از عشق درگذرند عاقبت از هم جدا شدند و تنها،[…]

داغی تابستان برگونه هایت

داغی تابستان برگونه هایت – تو تغییر خواهی کرد

داغی تابستان برگونه هایت – تو تغییر خواهی کرد – هاینریش هاینه   داغی تابستان برگونه هایت و زمستان سرد بر قلب کوچکت نشسته است تو تغییر خواهی کرد عزیزم زمستان بر گونه هایت و تابستان به قلبت خواهد آمد   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: در مدح منوچهر شروان شاه برای بستن سد باقلانی –[…]

سالها از پی هم می گذرند

سالها از پی هم می گذرند

شعر سالها از پی هم می گذرند – هاینریش هاینه   سالها از پی هم می گذرند هر سال دریغ از سال قبل عشق هیچ گاه رهایم نمیکند و تو در قلب من جای داری کاش تنها یک بار میدیدمت در برابرت زانو میزدم و جان به لب رسیده میگفتم بانو ، من عاشق شما[…]

دلیل بازگشت وجه