آموزش‌های ویدیویی

شعر آرژانتین

به لطف سایه ام

به لطف سایه ام – سایه

به لطف سایه ام – شعر سایه – روبرتو خواروز   به لطف سایه ام یاد گرفته‌ام فروتن باشم ! او با بی‌تفاوتی مرا بر نیمکت‌های فرسوده بر اولین قطار صبحگاهی بر دیوارهای به‌هم‌پیوسته‌ی گورستان‌ها یا در سایه‌ های کوتاهِ بیراهه‌ها که به شهر وفادار نیستند، می‌اندازد . قاب‌ها مهم نیستند حتی کتیبه‌های طبله کرده[…]

چیزی را جستجو کردن

چیزی را جستجو کردن

شعر چیزی را جستجو کردن   چیزی را جستجو کردن همیشه یافتن چیز دیگری است. پس برای یافتن چیزی باید به جستجوی آنچه نیست، بروی. پرنده ای را جستجو کردن، گل سرخی را یافتن، عشق را جستجو کردن، تبعید را یافتن، هیچ را جستجو کردن، انسان را شناختن، به عقب رفتن برای پیشروی کردن. رازِ[…]

بیدار شدم با قطعه‌ ای رؤیا در کف

بیدار شدم با قطعه‌ ای رؤیا در کف – خواب عشقی گمشده است

بیدار شدم با قطعه‌ ای رؤیا در کف – شعر خواب عشقی گمشده است – روبرتو خواروز   بیدار شدم با قطعه‌ ای رؤیا در کف و ندانستم با آن چه کنم. پس به دنبال قطعه‌ ای بیداری گشتم تا آن را لباسِ قطعه‌ رؤیا کنم، اما قطعه‌ رؤیا دیگر آن‌جا نبود. حال قطعه‌ای بیداری[…]

هر حرف تردیدی است

هر حرف تردیدی است

شعر هر حرف تردیدی است – روبرتو خواروز   هر حرف تردیدی است، هر سکوت تردیدی دیگر. بااین‌همه پیوند‌شان به ما مجال می‌دهد تا نفس بکشیم هر خواب یک فرورفتگی است، هر بیداری فرورفتگی‌یی دیگر. بااین‌همه پبوندشان به ما مجال می‌دهد تا برخیزیم. هر زندگی یک ناپدیدشدن است، هر مرگ ناپدیدشدنی دیگر. بااین‌همه پیوندشان به[…]

البته که دوستت دارم احمق جان

البته که دوستت دارم احمق جان

شعر البته که دوستت دارم احمق جان – ارنستو ساباتو   البته که دوستت دارم احمق جان ولی آزارت می دهم دلیلش هم صاف و ساده این است که دوستت دارم این را می فهمی ؟ آدم کسانی را که به آنها بی تفاوت است آزار نمی دهد   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: بار دیگر[…]

آدم ها هرگز کسانى را که دوست دارند

آدم ها هرگز کسانى را که دوست دارند – عادت

آدم ها هرگز کسانى را که دوست دارند – شعر عادت – ارنستو ساباتو   آدم ها هرگز کسانى را که دوست دارند فراموش نمى کنند فقط عادت مى کنند که دیگر کنارشان نباشند   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: آن که برای رسیدن به تو ای دوخته بر قد تو دیبای صدارت سه تن آن[…]

حتی اگر هرگز

حتی اگر هرگز – اگر بار دیگر تو را نبینم

حتی اگر هرگز – شعر اگر بار دیگر تو را نبینم – ارنستو ساباتو   حتی اگر هرگز بار دیگر تو را نبینم احتیاج دارم بدانم جایی در این شهر کثیفِ ترسناک در گوشه ای از این جهنمِ سیاه تو هستی و مرا دوست داری مترجم:  مصطفی مفیدی از کتاب فرشته ظلمت   پیشنهاد ویژه[…]

سه تن آن را می دانستند

سه تن آن را می دانستند – یک رویا

سه تن آن را می دانستند – شعر یک رویا – خورخه لوئیس بورخس   سه تن آن را می‌ دانستند زنی که معشوقه‌ی کافکا بود کافکا او را به خواب دیده بود. سه تن آن را می‌ دانستند مردی که دوست کافکا بود کافکا او را به خواب دیده بود. سه تن آن را[…]

وقتی به صلیبم می کشند

وقتی به صلیبم می کشند

شعر وقتی به صلیبم می کشند – خورخه لوئیس بورخس   وقتی به صلیبم می‌ کشند، من باید صلیب و میخ ها باشم وقتی جام را به دستم می‌دهند، من باید دروغ باشم وقتی در آتشم می‌افکنند، من باید دوزخ باشم. من باید هر لحظه‌ی زمان را نماز بگزارم و سپاسگزارش باشم من از همه‌ی[…]

آن که برای رسیدن به تو

آن که برای رسیدن به تو

شعر آن که برای رسیدن به تو – خورخه لوئیس بورخس   آن که برای رسیدن به تو از همه کس می گذرد عاقبت روزی تو را تنها خواهد گذاشت   پیشنهاد ویژه برای مطالعه: یار با ما بی‌وفایی می‌کند – 244 تا بر هدف فلک زدم تیر سخن – ۲۵۱ امروز که حقرا پی[…]

خطی از «ورلن» است

خطی از «ورلن» است – پایان

خطی از «ورلن» است – شعر پایان – خورخه لوئیس بورخس   خطی از «ورلن» است، که دیگر به یادش نمی آورم. خیابانی است، که قدم زدنش برایم ممنوع شده. آیینه ای است، که خودم را برای آخرین بار در آن دیده ام. دری است، که من تا آخر دنیا آن را بسته ام. در[…]

کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن

کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن – با هر خداحافظی یاد میگیری

کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن – شعر با هر خداحافظی یاد میگیری – بورخه لوئیس بورخس   کم کم تفاوت ظریف میان نگه داشتن یک دست و زنجیر کردن یک روح را یاد خواهی گرفت. این‌که عشق تکیه‌کردن نیست و رفاقت، اطمینان خاطر. و یاد می‌گیری که بوسه‌ها قرارداد نیستند و هدیه‌ها، عهد[…]

اگر بتوانم یک بار دیگر زندگی کنم

اگر بتوانم یک بار دیگر زندگی کنم

شعر اگر بتوانم یک بار دیگر زندگی کنم – خورخه اوئیس بورخس   اگر بتوانم یک بار دیگر زندگی کنم می‌کوشم بیشتر اشتباه کنم نمی‌کوشم بی‌نقص باشم راحت‌تر خواهم بود سرشارتر خواهم بود از آن‌چه حالا هستم در واقع ، چیزهای کوچک را جدی‌تر می‌گیرم کمتر بهداشتی خواهم زیست بیشتر ریسک‌ می‌کنم بیشتر به سفر[…]

بار دیگر لب هایی به یاد ماندنی

بار دیگر لب هایی به یاد ماندنی – همۀ هستی من

بار دیگر لب هایی به یاد ماندنی – شعر همۀ هستی من – خورخه لوئیس بورخس   بار دیگر لب هایی به یاد ماندنی، بی‌همتا چون لب‌های تو. من همین شدت کورمال کننده‌ای هستم که روح باشد. به خوش‌وقتی نزدیک شده‌ام و در سایه‌ی رنج ایستاده‌ام. از دریا گذشته‌ام. سرزمین‌های بسیاری شناخته‌ام؛ یک زن و[…]

بزرگترین گناهی را که

بزرگترین گناهی را که – من انسانی نگون بخت بوده ام

بزرگترین گناهی را که – شعر من انسانی نگون بخت بوده ام – خورخه لوئیس بورخس   بزرگترین گناهی را که یک انسان می‌تواند مرتکب شود مرتکب شده‌ام خوشبخت نبوده‌ام بگذار بهمن یخ زده بیرحم نسیان مرا در کام خود برد نابود کند، بی شفقتی پدر و مادرم مرا برای زیبایی و بازی شگفت انگیز[…]

نبرد خاموش غروب

نبرد خاموش غروب

شعر نبرد خاموش غروب – خورخه لوئیس بورخس   نبرد خاموش غروب در حومه‌های دوردست، جراحتی کهنه از نبردی ابدی در آسمان؛ پگاه‌های نزاری که به سویمان دست می‌کشند از ژرفنای دوردست فضا چنان که از ژرفنای زمان، باغ‌های سیاه باران، ابوالهول یک کتاب که از گشودنش بیم داشتم و تصاویرش هنوز می‌چرخند در رؤیاهایم،[…]

چشم ها از هر سو در شب فرو رفت

چشم ها از هر سو در شب فرو رفت – دکان صورتی نبش خیابان

چشم ها از هر سو در شب فرو رفت – شعر دکان صورتی نبش خیابان – خورخه لوئیس بورخس   چشم ها از هر سو در شب فرو رفت و این به خشکسالی می‌ماند پیش از باران. اینک همه‌ی جاده‌ها نزدیک‌اند، حتی جاده‌ی اعجاز. باد، پگاهی گیج و مست را به همراه می‌آورد. پگاه، هراس ما[…]

پانصد سال پس از هجرت

پانصد سال پس از هجرت – گل سرخ بی پایان

پانصد سال پس از هجرت – شعر گل سرخ بی پایان – خورخه لوئیس بورخس   پانصد سال پس از هجرت ایران از فرازِ مناره‌هایش به پایین، به تاراج نیزه‌داران بیابان‌گرد نگریست و عطار نیشابوری در گل سرخی خیره ماند. با کلماتی بی‌صدا -چونان کسی که می‌اندیشد نه آنکه ذکر می‌گوید- خطابش داد: “گردی شکننده‌ات[…]

از پیش می توانی

از پیش می‌ توانی – به کسی که دیگر جوان نیست

از پیش می‌ توانی – به کسی که دیگر جوان نیست – خورخه لوئیس بورخس   از پیش می توانی صحنه‌ی فاجعه‌بار را با آنچه در جایگاه مقرر هست، ببینی؛ قداره و خاکستر مقدر شده برای دیدو* سکه‌ی آماده شده برای بلیساریوس* تو در برنز پنهان شعر شش و تدی یونانی برای جنگ به دنبال[…]

چه تنهایی بی قدری در این طلا

چه تنهایی بی قدری در این طلا – ماه

چه تنهایی بی قدری در این طلا – ماه -خورخه لوئیس بورخس   چه تنهایی بی قدری در این طلا این دیگر ماه هر شب نیست آن ماهی که «ابوالبشر» برای اول بار دید. قرن‌ها شب‌زنده‌داری آن را با اشک‌های باستانی لبریز کرده. نیک بنگر که اکنون آینه‌ی توست. مترجم: حسین شیر احمدی   پیشنهاد[…]

پذیرای فرسایش

پذیرای فرسایش

شعر پذیرای فرسایش – خورخه لوئیس بورخس   پذیرای فرسایش به قاطعیت شکوهمند خاک، آهسته می‌کنیم صدایمان را در عبور از ریشه‌های طویل مقابر، که تلفیق روح و مرمر در آنها وعده‌ی شکوه مطلوب مرگ است. مقبره‌ها زیبایند، به عریانیِ واژه‌های لاتین و تاریخ حک شده ی مرگ بر آنها، همراهی مرمر و گُل و میدانگاه‌هایی[…]

اکنون که بارانی نرم و ریز در بیرون می بارد

اکنون که بارانی نرم و ریز در بیرون می بارد – باران

اکنون که بارانی نرم و ریز در بیرون می بارد – شعر باران – خورخه لوئیس بورخس   اکنون که بارانی نرم و ریز در بیرون می بارد سرانجام شامگاه کاملا ناگهانی صاف می‌شود. در حال باریدن با باریده. خود باران بی‌گمان چیزی است که در گذشته روی می‌دهد. هر که باریدن آن را می‌شنود،[…]

من که امروز این سطرها را به آواز می خوانم

من که امروز این سطر‌ها را به آواز می خوانم – چیستان ها

من که امروز این سطرها را به آواز می خوانم – شعر چیستان ها – خورخه لوئیس بورخس   من که امروز این سطرها را به آواز می خوانم فردا جسدی معمایی خواهم بود که در قلمرویی جادویی و بی‌بار ساکن است بی پیش و پس و کی. عارفان چنین می‌گویند. می‌گویم که باور دارم[…]

خاطرم سرشار باد

خاطرم سرشار باد

شعر خاطرم سرشار باد – خورخه لوئیس بورخس   خاطرم سرشار باد از یاد خیابانی خاکی با دیوارهای کوتاه و سواری بالا بلند که سپیده را از خود سرشار می‌کند با شنلی ژنده و بلند در یکی از روزهای ملالت‌بار در روزی بی‌تاریخ. خاطرم سرشار باد از یاد مادرم که به صبح می‌نگرد در ایستگاه[…]

شعر-تشر-خورده-بورخس

عشق همین است یا پنهان خواهم شد یا خواهم گریخت – تشر خورده

عشق همین است یا پنهان خواهم شد یا – شعر تشر خورده – بورخس   عشق همین است یا پنهان خواهم شد یا خواهم گریخت دیوارهای زندانش قد می کشند، همچو رویایی مخوف. نقاب دلفریبش عوض شده، اما مثل همیشه یگانه است. حال طلسم ها به چه کارم می آید: مطالعه حروف، دانشوری موهوم، کارآموزی زبانی[…]

دلیل بازگشت وجه