شعر برف نیما یوشیج
برف نیما یوشیج
شعر برف نیما
زردها بی خود قرمز نشدند
زردها بیهوده قرمز نشدند
زردها بیخود قرمز نشدند
زردها بیخودی قرمز نشدند
زردها بیهده قرمز نشدند
قرمزی رنگ نیانداخته بیهوده بر دیوار
صبح پیدا شده اما آسمان پیدا نیست
صبح پیدا شده
صبح پیدا شده اما
صبح پیدا شده اما وازنا پیدا نیست
من دلم سخت گرفته ست ازین مهمانخانه
من دلم سخت گرفته
من دلم سخت گرفته ست
من دلم سخت گرفته ست از این
من دلم سخت گرفتست
میهمانخانه ی مهمانکش روزش تاریک
که به جان هم نشناخته انداخته است
چند تن خواب آلود
چند تن ناهموار